Islam & globalization imam sadeq university

اسلام، جوامع اسلامی و جهانی شدن

Islam & globalization imam sadeq university

اسلام، جوامع اسلامی و جهانی شدن

یکی از دروس مدیریت دولتی و سیاستگذاری عمومی، اسلام و جوامع اسلامی و جهانی سازی است که در ترم جاری(94) توسط دکتر امامی در دانشگاه امام صادق(ع) ارائه شده است.

نویسندگان

جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه ها

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله ارغنون » تابستان 1383 - شماره 24 (از صفحه 0 تا 58)


عنوان مقاله: جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه ها (59 صفحه)
نویسنده : عاملی، سعیدرضا
چکیده :
کلمات کلیدی :
ارغنون » شماره 24 (صفحه 0)
ارغنون » شماره 24 (صفحه 1)

اگرچه مفهوم مشخص و مورد توافقی نسبت به جهانی شدن وجود ندارد، ولی از مجموعه نظریه‏ها فهمیده می‏شود که جهانی شدن به عنوان یک واقعیت وجود دارد.

(بارتلسون(3)، 181:2002 )

مقدمه: آغاز جهانهای جدید

صنعت همزمان جهانی ارتباطات به عنوان سخت‏افزار جهانی شدن، همراه با نرم‏افزار جهانی شدن که برخواسته از نگاهِ جهان‏گرایانه هزاره‏ای و فلسفه‏ها و نظریه‏های بزرگ جهانی و نگاه جهان‏گرایانه دینی است، فضای به هم پیوسته‏ای به وجود آورده است که ارتباطات از راه دور را تسریع و تشدید نموده و در پرتو آن مفهوم جهانی شدن و آغاز جهانهای جدید معنا پیدا کرده است. جهانی شدن، هم یک مفهوم «رشته‏ای(4)» است و هم فهم آن متکی بر یک نگاه «چند رشته‏ای(5)» است و در مواردی نیازمند یک نگاه «فرا رشته‏ای(6)» است که در همه حوزه‏های متفاوت علوم مورد بحث قرار گرفته و به نوعی یک

______________________________

ارغنون 24 / تابستان 1383

1.اختصاص شماره 24 ارغنون به موضوع جهانی شدن و توفیق همکاری و مشارکت نگارنده این مقاله، حاصل حمایتها و تشویقهای دوست و همکار اندیشمند، جناب آقای دکتر اباذری و تدبیر و مدیریت آقای شفیعی شکیب و همکاری صمیمانه اساتید و اندیشمندان حلقه ارغنون است. بر خود لازم می‏دانم از همه عزیزان تشکر نموده، استمرار مهر رحمت را برایشان آرزو کنم.

2. Bartelson

3. Disciplinary

4. Inter-disciplinary

5. Trans-disciplinary

ارغنون » شماره 24 (صفحه 2)

«فرا مفهومی(1)» محسوب می‏شود که بسیاری از مفاهیم را وادار به «بازسازی معنائی» کرده است. از همین منظر است که اسکات(2) ( 2003 ) جهانی شدن را عامل شکننده‏ای برای اندیشه‏های آکادمیک در آغاز قرن بیست و یکم می‏داند. در دوره ظهور کمونیسم، به نوعی تولیدات علمی در اروپای شرقی و اروپای مرکزی دچار بازنگری و بازخوانی جدید شد و جهانی شدن، یک تجربه به مراتب ساختاری‏تر و فراگیرتر را به وجود آورده که ممکن است نوع بازسازی و حتی آغازهای جدید را در پژوهشهای آکادمیک به وجود بیاورد. باید توجه داشت که جهانی شدن با مفهوم جدید آن، محصول تعاملات فرا ملّی است که طیّ 20 تا 30 سال گذشته عینیت پیدا کرده است (واترز(3)، 36:1995 ).

با نگاهی اجمالی ملاحظه می‏شود که ورود به «دوره جهانی شدن» موجب بازنگریهای جدی در حوزه‏های مختلف علوم، خصوصاً مطالعات جامعه‏شناسی (کیل مینستور(4)، 1998، گیدنز(5)، 2001، بیلتون(6) و همکاران، 2002 )، فرهنگ‏شناسی (تامیلسون(7)، 1999، اسکلتون و الن(8)، 2000 )، علوم سیاسی، روابط بین‏الملل، اقتصاد و تجارت شده است. در واقع با عوض شدن مفهوم جامعه و فرهنگ، تعاملات فرد با خود و دیگری، قدرت داخلی و بین‏المللی دولتها و روابط اقتصادی و تجاری، تغییرات جدی را به وجود آورده که منشأ مسائل جدیدی در حوزه مطالعات تجربی و علوم اجتماعی شده است. به تعبیر میلز(9)( 1970 ) «تصویرسازی جامعه‏شناسانه(10)» متفاوتی در «عصر جهانی شدن» به وجود آمده است که «تفسیر اجتماعی(11)» و «عمل اجتماعی(12)» متمایزی را به دنبال داشته است. با گذشت دو دهه از مطالعات جهانی شدن، ادبیات بسیار گسترده و در عین‏حال با چشم‏اندازهای متفاوت شکل گرفته است که در درجه اول مفهوم «مطالعات جهانی شدن(13)» را به عنوان یک حوزه جدید مطالعاتی معنا بخشیده و در درجه بعدی آثار متفاوتی را بر بسیاری از مفاهیم و مطالعات دوره مدرنیته، مثل مفهوم جامعه، فرهنگ، مذهب، روشنگری، روشنفکری، طبقه اجتماعی، قشربندی اجتماعی، تفاوتهای نسلی، فاصله اجتماعی، تقسیم‏بندی و تیپ‏بندیهای هویتی و حوزه‏های مختلف نظریه‏های اجتماعی به دنبال داشته است.

______________________________

1. Meta-concept

2. Scott

3. Waters

4. Kilminster

5. Giddens

6. Bilton

7. Tomilnson

8. Skelton and Allen

9. Mills

10. Scociological Imagination

11. Social Interpretation

12. Social Act

13. Globalization Studies

ارغنون » شماره 24 (صفحه 3)

به عنوان مثال، جامعه‏شناسی به عنوان یک علم اجتماعی که از یک نگاه ذهنی و عینی نسبت به جامعه برخوردار است، هم به لحاظ ذهنیت اجتماعی و هم به لحاظ عینیت اجتماعی در مسیر یک تغییر بنیادین قرار گرفته است. به تعبیر کوهن و کندی ( 5:2000 ) تغییر روابط زمان و مکان و فرهنگ منشأ ظهور «زمینه اجتماعی» جدیدی شده است که مستلزم جامعه‏شناسی جهانی جدید است. در واقع جامعه نسبتاً محلی و بسته گذشته، تبدیل به یک جامعه فرا محلّی، جهانی و یا محلّی ـ جهانی شده است که از همه گذشته تاریخ، سریعتر با فرهنگها و جوامع دور رابطه برقرار می‏کند (شورکنز(1)، 212:2003 ) و در بعضی از عرصه‏ها منشأ دور شدن نزدیک و نزدیک‏شدن دور شده است. در جامعه‏شناسی جدید مفهوم جدیدی از فضای خصوصی و فضای عمومی به وجود آمده که جامعه‏شناسی متحرک و پوستهای غیر متحرک اجتماعی آن را ضرورت بخشیده است (شلر و اوری(2)، 108:2003 ). بنابراین ما با یک جامعه‏شناسی، مردم‏شناسی و فرهنگ‏شناسی محلّی ـ جهانی متحرک مواجه هستیم که از خود مفهوم جامعه گرفته تا بسیاری از مفاهیم بنیادین اجتماعی مثل طبقه اجتماعی، قومیت، فرهنگ مردم‏پسند و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی تفسیر جدیدی پیدا کرده است. یکی از بازتابهای مهم این تحرک اجتماعی مبتنی بر جهانی شدن و یا دو جهانی‏شدنها (عاملی، 1382 الف و 1382 ب)، ظهور جامعه چند فرهنگی متحرک و توسعه «قدرت انتخاب(3)» است که منشأ قوی شدن فردیت و به تبع آن عوض شدن نقش هنجارهای اجتماعی، سلسله مراتب اجتماعی و قشربندی اجتماعی در «تعاملات اجتماعی» شده است، که فهم این تغییرات نیازمند جامعه‏شناسی متفاوتی است. آلبرو(4) ( 6:1990 ) بر این باور است که در تاریخ جامعه‏شناسی پنج مرحله متمایز را می‏توان یافت که آخرین آنها با جهانی شدن ملازمت دارد: عام‏گرایی(5)، جامعه‏شناسیهای ملی(6)، بین‏المللی‏گرایی(7)بومی‏گرایی(8) و جهانی شدن. با تأکید بر دوره‏بندی آلبرو می‏توان گفت که جامعه‏شناسی معاصر، بدون لحاظ جهانی شدن، مطالعه دقیقی از نهادهای جامعه معاصر را نمی‏تواند ارائه کند. در واقع، نگاه جهان‏گرایانه و در عین حال محلی‏گرایانه، لازمه هر نوع تحلیل نهادهای

______________________________

1. Schuerkens

2. Sheller and Urry

3. Power of Choice

4. Albrow

5. Universal Sociology

6. National Sociologies

7. Internationalism

8. Indigenization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 4)

اساسی جامعه معاصر است و جامعه جدید از حالت بسته‏بودن، جغرافیا داشتن، بومی و محلی بودن خارج شده است و به نوعی، عوامل ملّی و فرا ملّی در تعامل گسترده با یکدیگر قرار گرفته‏اند. با این نگاه، جهانی شدن، عامل انتقال جدید جامعه در قلمرو فرهنگ، سیاست و اقتصاد محسوب می‏شود که در مقایسه با کل تاریخ گذشته، تمایزهای اساسی را به وجود آورده است. یکی از مهمترین این تمایزها، ظهور «صنعت ارتباطات جهانی(1)» است که منشأ تحولات عظیمی در جهان معاصر شده است و جامعه معاصر را از «همه گذشته تاریخ» متمایز کرده است. این دوره، دوره‏ای است که از آن با تعابیر مختلفی همچون، «عصر فضا(2)»، «عصر الکترونیک(3)»، «عصر اتم(4)»، «عصر آفتابی(5)»، «عصر انفجار اطلاعات»، «دوره ارتباطات» و یا به تعبیر مک لوهان «دهکده جهانی» یاد می‏شود.

نقطه آغازین این دوره، زمانی است که انسان توانست بدون ارسال پیک حضوری و یا استفاده از نامه‏رسان، پیام خود را به طور «آنی» ارسال کند. زمانی که مورس(6)، تلگراف را اختراع کرد، در واقع صفحه اول «ارتباطات همزمان»(7) و «جهانی شدن ارتباطات» را به نگارش درآورد. به دنبال آن تلفن، ارتباطات نوشتاری را تبدیل به ارتباطات گفتاری همزمان کرد و به نوعی، حس نزدیکتری را از این طریق فراهم نمود. با وصل شدن تلفن به کامپیوترهای انفرادی و به وجود آمدن اینترنت «ارتباطات همزمان نوشتاری، صوتی و تصویری» دوسویه و چند سویه برای بشر امکان‏پذیر شد. در حال حاضر افراد در هر نقطه جهان می‏توانند به صورت همزمان با مشاهده تصویر همدیگر و شنیدن صدای دو طرف و احیاناً تبادل مطلب با یکدیگر در تماس باشند. این نوع تبادل اطلاعات، فرهنگ و دانش به نوعی همه تعاملات طبیعی چهره به چهره را به صورت «مجازی» امکان‏پذیر کرده است. ارتباطات رادیویی و تلویزیونی یک‏سویه که از یک منطق تعاملی دوسویه برخوردار است، نیز در این روند نقش مهمی در توسعه جهان مجازی محلی و منطقه‏ای و جهانی داشته‏اند. از چنین فضایی، تعبیر به «عصر جهانی(8)» شده است (آلبرو، 1996 ) که منشأ فرهنگ و زندگی روزمره متفاوت، فضای جدید تجاری و بازرگانی و اقتصادی جدید و تعاملات جدید در عرصه

______________________________

1. Global Communication Industry

2. Space Age

3. Electronic Age

4. Atomic Age

5. Solar Age

6. Morse

7. Instantanues-Communication

8. Global Age

ارغنون » شماره 24 (صفحه 5)

قدرت و سیاست شده است. این به این معناست که جهانی شدن در همه قلمروهای اساسی، فضای عمل پیدا کرده است.

باید توجه داشت که جهانی شدن، جهان‏نگری و جهان‏گرایی سابقه طولانی در تاریخ زندگی انسان دارد، اما جهانی شدن به معنا و مفهومی که امروز استفاده می‏شود، خصوصاً «دو جهانی‏شدنها»، اصطلاحی است که به نوع خاصی از جهانی شدنهای همزمان و ظهور جهان رقابتی جدید اختصاص یافته است که تجربه مشابهی در گذشته تاریخ ندارد. برای ارائه یک تصویر نسبتاً روشن از جهانی شدن، لازم است دو قلمرو معرفتی مورد توجه قرار گیرد. در درجه اول لازم است که مفاهیم بنیادین و قلمرو مفهومی و معنایی جهانی شدن تبیین شود و در درجه بعدی نظریه‏های قالب بر مباحث گسترده جهانی شدن مورد ارزیابی قرار گیرد. امید است که در پرتو تحلیل مفهومی و نظری جهانی شدن، تا حدودی ابعاد معرفتی جهانی شدن روشن شود و از خلطهای مفهومی آن کاسته شود. مسائل مهم مربوط به جهانی شدن، همچون دین، هویت، شهروندی و حوزه عمومی، همراه با تعاملات معرفتی که جهانی شدن با جامعه‏شناسی و حوزه علوم انسانی پیدا می‏کند، در مقالات ارزشمندی که در این شماره ارغنون به چاپ می‏رسد به صورت بسیار مبسوط و عمیق منعکس شده است که این مقاله را از پرداختن به آن مباحث بی‏نیاز می‏کند.

1. مفاهیم بنیادین

به طور کلی، جهانی شدن به معنای توسعه جهانی مقوله‏های مادی و معنوی است که منجر به بازسازی تولیدات جدید در قلمروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شده است و معنای متفاوتی را در این حوزه‏ها به وجود آورده است. این تغییر، به صورت اساسی، تحت تأثیر عوض شدن مفهوم زمان و مکان، اینجا و آنجاست. تصویرکردن جهان به عنوان یک کل واقعی و همچنین به عنوان یک ذهنیت فلسفی در اندیشه‏های فلاسفه در سطح بسیار گسترده‏ای دیده می‏شود. گاهی این جهان بسیار فراتر از تعاملات عینی و هستی جهان عینی در کره زمین است، بلکه با نگاهی هایدگری «بر آنچه هست در تمامیت آن... که به کیهان، به طبیعت محدود نیست» اطلاق می‏شود.» در این نگاه حتی «تاریخ به جهان تعلق دارد» (هگل، 13:1375 ). در این نگاه تصویرهای متفاوتی از جهان ترسیم می‏شود. در نگاه هایدگری، ضمن وجود معنای سنتی از جهان، «جهانی علمی» وجود دارد که لامحاله و نوعاً خود را در

ارغنون » شماره 24 (صفحه 6)

آن می‏یابیم (هال، 168:1375 ). این در واقع همان جهانی است که در گفتمان جدید جهانی شدن از آن سخن می‏رود و رولند رابرتسون ( 1992 ) تلاش می‏کند حس ارتباطی را که فرد در این جهان عملی در خود می‏یابد و از هر روز گذشته تاریخی‏بودنِ جمعی‏تری را در جهان عملی احساس می‏کند و بر این احساس آگاهی دارد منعکس کند. با تأمل در جهان عملی و یا جهان واقعی، سه جهانی شدن متمایز را می‏توان از هم متمایز کرد:

1 ) جهانی‏شدن اولیه(1) : مرحله اول، «مرحله ابتدایی جهانی شدن» است که قبل از ظهور مدرنیسم و تحولات صنعتی اتفاق افتاده است. به اعتقادِ کوهن و کندی ( 2000 ) دوره ابتدایی و یا اولیه جهانی شدن مربوط به دوره ظهور امپراطوریهای بزرگ با سیطره جهانی و همچنین ظهور ادیان بزرگ الهی مثل مسیحیت و اسلام است. مشخصه این دوره اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ بر مناطق تحت سیطره خود و مناطق مستعمره آنهاست. مورّخان دوره ماقبل جهان مدرن نشان داده‏اند که چگونه امپراطوریهای بزرگ در دوره تمدنهای باستان موفق شدند که بخشهایی از جهان را اداره کنند و تحت سیطره خود قرار دهند و نوعی یکسان سازی را در حوزه‏های حکومتی به وجود آورند (نیدهام(2)، 1969، مک نیل(3)ابرتس(4)، 1992 و کوون(5)، 2001 ). اگرچه اراده سیاسی امپراطوریهای بزرگ، مثل ایران، چین، روم و یونان، موفق شدند نوعی یکسان سازی منطقه‏ای را به وجود آورند و در واقع مفهوم تأثیرات فرا ملّی و فرا منطقه‏ای در آن زمان معنا پیدا کرد، اما این اثرگذاری بسیار کُند و زمـان‏بَر بوده است و به طور عمده تکیه بر «ارتباطات طبیعی» و «ارتباطات چهره به چهره» داشته است؛ در حالی که جهانی شدن با مفهوم امروزین آن، به معنای چیره شدن بر عامل زمان و مکان و در واقع از بین بردن فاصله و زمان است. از طرفی حوزه اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ محدود به نخبگان سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگی در دوره باستان می‏شده است، ولی مخاطب جهانی شدن در عصر ارتباطات جمعیتهای بزرگ است. بر خلاف کوهن و کندی ( 2000 )، نگارنده معتقد است که ظهور ادیان بزرگ همراه با

______________________________

1. Proto-Globalization

2. Needham

3. McNeill

4. Roberts

5. Cowen

ارغنون » شماره 24 (صفحه 7)

اندیشه‏ها و نظریه‏های فلسفی جهانگرا منشأ شکل‏گیری یک «جهان‏گرایی ذهنی(1)» شد که بستر ظهور «جهانی شدنهای عینی» را به عنوان یک «تعامل همزمان(2)» فراهم آورد. به عبارتی، جهانی شدن به عنوان یک تحول ارتباطی عینی، حاصل یک جهان‏گرایی پیشینی ذهنی بود که ورود به این دوره را امکان‏پذیر و تعامل با آن را «اجتماعی» کرد.

2 ) جهانی شدن مدرن : مرحله و فاز دوم اثرگذاری و حضور جهانی پدیده‏های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، به تحولات ابزاری و فکری دوره مدرنیته(3) ــ که با انقلاب صنعتی و تحولات موسوم به «روشنگری(4)» آغاز شده است ــ بازمی‏گردد. در این دوره، اندیشه انتقادی مارکس در باره توسعه جهانی نظام سرمایه‏داری مدرن و یا دیدگاههای سنت سیمون در خصوص ریشه پیدا کردن مدرنیته در جهان، اندیشه جهانی شدن مدرنیته را مطرح کرد (هلد و مک گرو، 1:2002 ). به لحاظ عینی، به طور حتم اختراع ماشین، هم در صنعت کارخانه‏ای و هم در صنعت ارتباطات، نقش تعیین‏کننده‏ای در تحولات جهانی داشته است و هنجارها و کنشهای اجتماعی بسیاری را در کل جهان به وجود آورده که «انتزاع فرا مکانی و فرا زمانی(5)» را امکان‏پذیر کرده است. تغییر نظام زندگی اجتماعی، تقسیم کار اجتماعی، تخصصی شدن مشاغل و به وجود آمدن نظام مدرسه‏ای واحد، به طور نسبی نمونه‏های مهم و جدی «یکسان‏سازی» در سطح جهان به حساب می‏آیند. در این دوره، چرخه اثرگذاری در جهان، متکی بر صنعت مکانیکی و الکترونیکی بوده است، ولی در عین حال، سرعت تعاملات بین‏المللی در سطح جهانی به کندی صورت می‏گرفته است. انقلاب صنعتی، طی دو قرن بعد از تولد خود در سواحل اروپای غربی، توانست به بیشتر نقاط جهان گسترش پیدا کند. در بریتانیا که نقطه آغازین انقلاب صنعتی بود، حتی در نیمه دوم قرن نوزدهم، نیمی از تولید ناخالص ملی از بخش کشاورزی و غیر صنعتی تأمین می‏شد. از طرفی، توسعه غرب صنعتی و مدرن در این دوره همراه بود با جنگ و روندهای استعماری، ولی در دوره جدید جهانی شدن، که فاز سوم آن است، قدرت شکل پنهانتری پیدا کرده است (کستلز(6)، 1999 ).

______________________________

1. Subjective Globalism

2. Simultaneous Interaction

3. Modernization Era

4. Enlightement

5. Transcendence Perception

6. Castells

ارغنون » شماره 24 (صفحه 8)

3 ) جهانی شدن ارتباطات: دوره سوم جهانی شدن، که در واقع همه تئوریها و مباحث معاصر جهانی شدن ناظر بر آن است، معلول ظهور «صنعت جهانی ارتباطات(1)» است و به عنوان یک روند ارتباطی، که موجب ارتباطات همزمان و ظهور «فضای واحد ارتباطی(2)» شده است، پدیده‏ای نو محسوب می‏شود و از سه خصیصه «فرا ملّی بودن(3)»، «فراگیر بودن(4)» و «پیوستگی(5)» برخوردار است. در واقع، این خصیصه‏ها ظرفیتهای جهان جدید را معرفی می‏کنند. برخلاف جهان قبل از ظهور صنعت همزمان ارتباطات، که «چسبیده به مکان» بود، فضای جدید اساساً «فرا ملّی» و «فرا جغرافی» و به تعبیر دقیقتر «بی‏مکان(6)» است. لذا همه تولیدات، ضمن برخورداری از خصیصه‏های ملی و بومی، در یک فضای «فرا ملی» بروز پیدا می‏کند. لذا روندهای «فرا ملی شدن» در سطحی به مراتب گسترده‏تر از گذشته در حال جریان است. روندهای جدید برای یک‏بار در فضای مجازی ارائه می‏شود و قابلیت دسترسی «فراگیر» را بر اساس «خاص‏گرایی(7)» و «عام‏گرایی(8)» (رابرتسون، a1992 ) جدید به وجود آورده است. به تعبیر دیوید هلد ( 11:2000 )، جهان جدید یک «جهان وصل شده» و عصر جدید یک «عصر اتصال(9)» است که به راحتی شاخصهای ارتباطی و انفجار ارتباطی را منعکس می‏کند.

برخلاف دوره انقلاب صنعتی که مقوله زمان و مکان، همچنان جایگاهِ معناداری داشت و در نتیجه، روند تغییرات و ارتباطات آهسته صورت می‏گرفت، تکنولوژیهای اطلاعاتی ارتباطات با سرعتی غیرقابل انتظار و در کمتر از دو دهه، در فاصله بین نیمه دهه 1970 تا نیمه دهه 1990، منشأ وصل شدن جهان تکه تکه شدند. تغییرات بسیار جدی شده است. در این روند نه تنها روند ارتباطی تغییر کرده، ماهیت ارتباطات نیز دستخوش تغییرات جدی شده که منشأ جدا کردن فضای جهانی شدن از فضای مدرنیته شده است. یکی از این تغییرات ماهوی، مربوط به ظهور پسا مدرنیسم به عنوان اندیشه تردید نسبت به اصول مدرنیته است. این روند منشأ ظهور روندهای معکوسی شده است که لزوماً مخالف با مدرنیته و یا سنّت نیست، بلکه یک روند «پسا سنّتی(10)» (گیدنز، 1994 ) و پسا مدرنیته محسوب می‏شود.

______________________________

1. Global Communication Industry

2. Communicational Single Space

3. Transnationalization

4. Pervasiveness

5. Connectivity

6. Spaceless

7. Particularism

8. Universalism

9. The Age of Connexity

10. Post-Traditional

ارغنون » شماره 24 (صفحه 9)

1-1. مدرنیته و جهانی شدن:

در پاسخ به این سوءال که: آیا جهانی شدن یک مدرنیته بزرگ‏شده(1) (گیدنز، 1999 )، مدرنیته متأخر(2) (رابرتسون، 1992 ) و مدرنیته جایگزین و یا مدرنیته‏های چندگانه(3) (دیرلیک(4)2003 ) است، دیدگاههای متفاوتی شکل گرفته است. ابتدا باید دید که منظور از مدرنیته چیست تا تمایز و یا رابطه مفهومی جهانی شدن با آن تحلیل شود.

مدرنیته یا دوره نوسازی، دوره تغییر «ایده‏ها» و «ارزشها» تلقی شده است که پیوند نزدیکی با دوره روشنگری اروپا دارد و به عنوان مجموعه‏ای از اندیشه‏ها، نهادها، تکنولوژیها، اعمال و سیاستهای اروپایی که منجر به ورود به ساختار جدید اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شده تعریف گردیده است (مراجعه شود به ترنر، 1990، گیدنز، 1989، 1990 و 1991 ). در این‏که تاریخ آغاز مدرنیته چه زمانی بوده است اتفاق نظر قطعی وجود ندارد و به قول بومن(5) ( 1991 ) همین که وارد بحث تاریخی مدرنیته می‏شویم، اصل مفاهیم مدرنیته گرفتار یک ابهام جدی می‏شود. تاملینسون، با مراجعه به آراء والرشتاین، آغاز این دوره را به ظهور نظام سرمایه‏داری در مقابل فئودالیته در قرن پانزدهم برگردانده است، که این نگاه در تعارض با ارجاع مدرنیته به دوره روشنگری و پیدایش یکباره دموکراسی سیاسی و یا رویدادهای قرن هفدهم مثل جنگ داخلی انگلستان و یا انقلاب فرانسه و آمریکا در قرن هجدهم و یا اساساً انقلاب صنعتی است که قرن هجدهم را به قرن نوزدهم متصل کرد (تاملینسون، 1999 ). به هر صورت، باید گفت که مدرنیته جزو مفاهیمی مثل فرهنگ است که، به قول نیچه، محدود کردن آن در قالب زمان و حتی جغرافیای خاص موجب بی‏معنا شدن مفهوم آن می‏شود. به نظر می‏رسد مدرنیته، انتزاعی کلّی است از یک تحول در فکر و اندیشه و نهادهای اجتماعی که منجر به نظام جدیدی در زندگی انسان شده است که البته قطعات و اجزای این نظام طی قرن هفدهم تا نوزدهم شکل گرفته و برآیند تجربه‏های متعالی پراکنده در جهان است. این تجربه در فرآیندهای تکمیلی خود در فاصله قرن هفدهم تا نوزدهم، به نوعی چسبیده به جغرافیای غرب است.

شاید بتوان گفت بسیاری از دیدگاههایی که به تحلیل مدرنیته پرداخته‏اند، این دوره را در

______________________________

1. Enlargement of Modernity

2. Late Modernity

3. Alternative or Multiple Modernities

4. Dirlik

5. Bauman

ارغنون » شماره 24 (صفحه 10)

یک فرآیند توسعه‏ای مورد مطالعه قرار داده‏اند. به عنوان مثال بیرچ(1) و همکاران او ( 29:2001 ) دوره روشنگری اروپا را مبنای مدرنیته فرض کرده‏اند ولی به وجود آمدن این دوره را حاصل چهار توسعه می‏دانند: 1 ) جایگزینی نسبی ارزشهای انسانی مثل آزادی، برابری، فردگرایی به جای «دین کلیسایی»، 2 ) ظهور قوت گرفتن نهضت علمی و روشهای علمی، 3 ) اعتقاد به عقل و عقلانیت و تأثیرات مدنی فرهنگ و تکنولوژی، 4 ) اعتقاد به «پیشرفت». این مجموعه اعتقادها و ارزشها در واقع منشأ ظهور نهادها و اشکال مختلف نظامهای دموکراسی، نهادهای آموزشی و احزاب و نهضتهای سیاسی و دولت ـ ملتها در سراسر جهان شد. با روشن شدن اجمالی مفهوم مدرنیته، می‏توان به سوءال ارتباط بین مدرنیته و جهانی شدن پرداخت. آیا جهانی شدن واقعاً معرف ورود به دوره جدید است و تفاوت ساختاری با دوره مدرنیته دارد یا خیر؟ در این خصوص دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است که از آن میان، نظریه منوئل کستلز ( 1997 )، آلبرو ( 1996 ) و گیدنز ( 1999 ) مورد نقد و بررسی قرار می‏گیرد.

منوئل کستلز ( 1997 ) تفاوت دوره مدرنیته و دوره جهانی شدن را در تحول تکنولوژیک می‏داند. کستلز در کتاب ارزشمند خود «جامعه شبکه‏ای(2)» بر این باور تأکید می‏کند که تحولات ناشی از انقلاب صنعتی که منجر به دوره مدرنیته شد با ماهیت انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی که منجر به دوره جهانی شدن شد تفاوت دارد. انقلاب صنعتی طی دو قرن بعد از ظهور خود در سواحل اروپای غربی با روندی بسیار آهسته به بیشتر نقاط جهان گسترش یافت. اما این گسترش در بسیاری از مناطق جهان شکل سلطه استعماری داشت. برخلاف آن، تکنولوژیهای اطلاعاتی ارتباطات با سرعت برق و در کمتر از دو دهه ــ در فاصله بین نیمه دهه 1970 تا نیمه دهه 1990 ــ به سراسر جهان گسترش پیدا کرد. به نظر می‏رسد ماهیت اطلاع‏رسانی و اثرگذاری روی مخاطبان در جامعه شبکه‏ای جدید با ماهیت اثرگذاری در دوره توسعه انقلاب صنعتی و نظام سیاسی و اجتماعی مدرن غرب متفاوت است. بر این اساس، از نظر کستلز تفاوت عمده دوره مدرنیته با دوره جهانی شدن، سرعت اثرگذاری جهانی و شکل استعماری داشتن نفوذ دولتهای غرب در جهان دوره مدرنیته و پسا استعماری شدن روند توسعه غرب در دوره جهانی شدن است. کستلز معتقد است

______________________________

1. Birch

2. Network Society

ارغنون » شماره 24 (صفحه 11)

فرآیند جهانی شدن موجب به وجود آمدن فرآیند خودسامانگر شده است. فرآیند خودسامانگر، به لحاظ روانشناختی، ضریب پذیرش پیام را افزایش می‏دهد. کستلز ( 1997 ) می‏گوید: موءسسه سانتافه که در آغاز باشگاه فیزیکدانان عالی‏رتبه بود و هدف آن معرفی اندیشه‏های علمی از جمله علوم اجتماعی در یک پارادایم جدید بود، توجه جدی به به وجود آوردن «ساختارهای خودسامانگر» به عنوان روح کنشهای جدید اجتماعی در پاسخ به روند جدید نمود. ساختارهای خودسامانگر، ساختار سیستمی را به وجود می‏آورد که با ورود به عرصه آن، مراحل مورد انتظار یکی پس از دیگر به وقوع می‏پیوندد.

آلبرو ( 1996 ) دلایل متعددی را ذکر می‏کند که بیانگر این است که جهانی شدن دوره‏ای است ورای دوره مدرنیته. در درجه اول او پیامدهای محیط «زیستی جهانی» را ذکر می‏کند که فعالیتهای انسانی را متراکم کرده است؛ در درجه بعدی از دست دادن امنیت به خاطر تسلیحات نظامی را که منشأ نوعی تخریب جهانی شده است متذکر می‏شود. نکته مهم دیگر از نظر او، تحولی است که در جهان‏بینی جامعه به وجود آمده است، به شکلی که نوعی جهان‏نگری در همه عرصه‏های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به وجود آمده که در دوره مدرنیته با این گستردگی وجود نداشت. آلبرو معتقد است اگرچه این دلایل برای توجیه دوره جهانی شدن کافی نیست و نمی‏توان به طور کامل دوره مدرنیته را تمام‏شده فرض کرد، ولی باید توجه داشت که جهانی شدن یک فرآیند در حال شدن است و هنوز نهادهای خود را مستقر نکرده است.

گیدنز ( 1990 ) در کتاب پیامدهای مدرنیته(1) با نگاهی متفاوت، جهانی شدن را از «پیامدهای مدرنیته» می‏داند و یا به عبارتی جهانی شدن را «توسعه و امتداد مدرنیته» تلقی می‏کند و جهانی شدن را با تئوری اجتماعی خود در باره «فشرده شدن روابط اجتماعی در سطح جهان» مرتبط می‏سازد (گیدنز، 63:1990 ). این در واقع همان مفهومی است که بعدها تامیلنسون ( 1999 ) از آن به «اتصال فرهنگی(2)» یاد می‏کند. گیدنز ( 78-55:1990 ) چهار رکن مدرنیته را که عبارت‏اند از نظام سرمایه‏داری، صنعتی‏گرایی، نظارت و کنترل (به طور خاص کنترل سیاسی دولت ـ ملت) و قدرت نظامی را به چهار مقوله دیگر متجانس که ابعاد جهانی شدن را تشکیل می‏دهند مرتبط می‏سازد. این چهار مقوله عبارت‏اند از: اقتصاد

______________________________

1. The Consequences of Modernity

2. Cultural Connectivity

ارغنون » شماره 24 (صفحه 12)

سرمایه‏داری جهانی، تقسیم بین‏المللی کار، سیستم دولت ـ ملت، نظم جهانی نظامی. پیوندی که گیدنز بین مدرنیته و جهانی شدن برقرار می‏کند، منعکس کننده نظر او در باره جهانی شدن به عنوان «مدرنیته بزرگ‏شده(1)» و یا «جهانی شدن مدرنیته» است (گیدنز، 245:2001 ). این چهار موءلفه به طور بسیار سطحی، چهار بُعد مدرنیته محسوب می‏شوند که وسعت گسترده‏ای پیدا کرده‏اند. این در واقع همان تعبیری است که رولند رابرتسون ( 1992:142 ) از جهانی شدن دارد. او جهانی شدن را «مدرنیته بزرگ‏شده» می‏داند که از «جامعه به جهان» گسترش پیدا کرده است. در واقع «مدرنیته در یک مقیاس جهانی ظرفیت پیدا کرده است». آلبرو ( 1996 ) برخلاف گیدنز معتقد است که این سخن گیدنز یک نگاه کلامی و تکاملی به روند تحول است، به گونه‏ای که جهانی شدن را نتیجه ضروری مدرنیته دیده است و حال آن که جهانی شدن روندی نیست که از درون فرآیند تکاملی مدرنیته بیرون بیاید.

به نظر می‏رسد گیدنز و رابرتسون از یک نکته دقیق غفلت کرده‏اند و آن «ضمایم»، «نهادها» و «ساختارهای» جدیدی است که از درون «فضای جهانی‏شده» به وجود آمده است. این ضمایم و نهادها و ساختارها، اگرچه ریشه در دوره مدرنیته دارند ولی لزوماً مدرنیته بزرگ‏شده نیستند بلکه خصوصیات و اجزاء و نظام به طور نسبی جدیدی‏اند که در مواردی متفاوت و در مواردی در تزاحم با مقوله‏های دوره مدرنیته‏اند. به همین دلیل است که آلبرو و بسیاری دیگر از متفکران اجتماعی و سیاسی سخن از «دوره جدید» دارند. مثلاً به مقوله «دموکراسی جهانی»(2) و نهادهای مربوط به آن نگاه کنید: این دموکراسی، لزوماً، دموکراسی به معنای حاکمیت مردم بر سرنوشت خود نیست و از طرفی برخواسته از دموکراسی بزرگ‏شده دولت ـ ملتها نیست، بلکه نهادهایی که در بسیاری از موارد در تزاحم و چالش جدی با دموکراسیهای بومی‏اند در درون آن دیده می‏شود، و توارد و نزدیکی حوزه‏های قدرت در سطح جهانی شرایط کاملاً متفاوتی با دوره مدرنیته را در حوزه قدرت به وجود آورده است (هلد، 26:2000 ).

از همه مهمتر، به وجود آمدن جهان مجازی است که از آن تعبیر به جهان دوم (عاملی الف، 1382 و عاملی 1382 ب) شده است و منشأ ظهور فضاهای دو جهانی شده است که نقطه عطف جدید محسوب می‏شود. (در بخش نتیجه‏گیری به توضیح تفصیلی دو جهانی

______________________________

1. An Enlargement of Modernity

2. Global Democracy

ارغنون » شماره 24 (صفحه 13)

شدنها پرداخته خواهد شد.) همچنین ظهور ارزشهای پسا مدرن(1)، که در تزاحم ذاتی با ارزشهای مدرنیته‏اند، شاهد دیگری است که نوعی تغییر بنیادین و آغازهای جدید را با ظهور جهانی شدن به اثبات می‏رساند. سخن گیدنز در باره تکاملی بودن روند، در قلمرو سخت‏افزاری و بعد صنعت جهانی شدن، سخن درستی به نظر می‏رسد، به این دلیل که اساساً جهانی شدن به عنوان یک روند، حاصل تکامل تکنولوژی است، که بسیاری از اجزای آن از دل صنعت مدرن برخواسته‏اند.

علاوه بر آنچه گفته شد، تفاوتهای دیگری را می‏توان مورد تأکید قرار داد که تا حدودی به روند گردش اطلاعات بازمی‏گردد:

1 ) ماهیت غیر تحمیلی و غیر نظامی بودن گردش اطلاعات: غیر تحمیلی بودن پیام در عصر ارتباطات، موءلفه‏ای است که ضریب اثرگذاری و پذیرش اطلاعات را برای کنشگران اجتماعی تسهیل می‏کند. در واقع اطلاعات از طریق رسانه‏های متنوع جهانی عرضه می‏شود و دسترسی به این اطلاعات بسیار ارزان است و مصرف‏کننده است که باید اقدام به مصرف بکند. خود این فضای آزاد، که در عین‏حال نوعی جبر پنهان در عمق آن وجود دارد، مصرف را دلپذیرتر می‏کند. در دوره مدرنیته که حضور مستقیم استعمار با پشتیبانیهای نظامی در نقاط مختلف جهان بوده است، همواره با مقاومتها و خشونتهای خونبار همراه بوده است. اما شیوه اثرگذاری در دوره معاصر به گونه‏ای است که مصرف‏کننده کمتر احساس تحمیل و تحقیر می‏کند.

2 ) چند رسانه‏ای شدن ارسال اطلاعات: امروزه یک مطلب واحد کل فضای رسانه‏ای را تسخیر می‏کند و به صورت همزمان و با اشکال متفاوت به پیام‏گیران ارسال می‏شود. تبدیل متن به صدا و بالعکس و یا مصور کردن و مستند ساختن متن با عکس و فیلم، روندی است که بسیار سریع صورت می‏گیرد، لذا وجه اشتراک تولیدات رسانه‏ای در بسیاری از زمینه‏ها زیاد است و فقط با اندک تغییری می‏توان امکان رسانه‏ای دیگری را برای مخاطبان فراهم آورد.

______________________________

1.مراجعه شود به کتاب پست مدرنیسم و علوم اجتماعی نوشته پائولین مری روسنائو ( 1380 ) ترجمه محمدحسین کاظم‏زاده. در این کتاب نویسنده تصریح می‏کند که ارزشهای پست مدرنیته تمام آن معارفی را که مدرنیته تولید کرده بود به نقد می‏کشد؛ تجربیات اندوخته تمدن غربی، صنعتی و شهری شدن و شهر گرایی، رشد و توسعه تکنولوژی، دولت ملی و اساساً عقلانیت حاصل از مدرنیسم را مورد سوءال جدی قرار می‏دهد. این تضاد حتی به حوزه‏های فکری مربوط به دموکراسی، تسامح، انسان‏گرایی و مساوات سرایت می‏کند.

ارغنون » شماره 24 (صفحه 14)

به عنوان مثال، سی ان ان، تولیدات خود را هم از طریق تلویزیون هم از طریق رادیو و به صورت همزمان از طریق اینترنت و همچنین مجلات و روزنامه‏ها در فضای رسانه‏ای ارسال می‏کند. در باره مطالب اساسی و استراتژیک صنعت سینما، موسیقی و اشکال مختلف هنر سمبولیک مفهوم‏سازی خاصی را هدف‏گیری می‏کنند. «اشغال کامل فضای ذهنی مخاطبان» یک هدف رسانه‏ای مهم در دنیای مطبوعات سیاسی و اقتصادی است. به عنوان مثال، معرفی «چهره وحشت از اسلام»(1) و مسلمانان مفهومی است که در رأس نظام خبررسانی غرب، صنعت سینمای غرب و به طور خاص هالیوود قرار دارد. در این مورد سینما و نظام خبری یک مفهوم‏سازی مشترک را دنبال می‏کنند. تکرار یک مفهوم و معنای مشترک در اشکال مختلف، زمینه هنجاری شدن یک مفهوم ناهنجار اجتماعی را فراهم می‏کند.

3 ) شبکه‏ای شدن اطلاعات در سطح جهان: موءلفه مهم دیگر، شبکه‏ای شدن منابع اطلاعاتی در زمینه پیامهای خاص است. هم‏صدایی موجب نهادسازی پیام و بالا بردن ضریب احتمال پذیرش پیام در مخاطب می‏شود. وقتی ارتباط شبکه‏ای داخلی یک سازمان رسانه‏ای مرتبط می‏شود به منابع شبکه‏ای خارج از سازمان خود، یک پیام واحد به صورت مکرّر و در قالبهای متفاوت به مخاطب اعلام می‏شود. در چنین شرایطی، ضریب اثرگذاری پیام بر مخاطبان تقویت می‏شود. سرعت دسترسی مجموعه‏های دورافتاده جهان در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته صنعتی، این پیوند شبکه‏ای را سازمان و سامان بخشیده است. امکان ارتباطات همزمان(2) معنای جدیدی از کار شبکه‏ای را به وجود آورده است که فرد خود را در میان جمعیت انبوهی از کاربران می‏بیند. در واقع همه اعضای دورافتاده یک شبکه کاری در یک فضای مشترک قرار گرفته‏اند و به طور همزمان می‏توانند از تجارب و اطلاعات یکدیگر بهره‏مند شوند. این دسترسی در گذشته زمان‏بر بود و اعضای یک شبکه کاری، جزایر جدا افتاده‏ای بودند که گه‏گاه امکان تبادل تجربیات و اطلاعات برایشان فراهم می‏گشت.

پنهان بودن چهره سیاست نیز بُعد دیگر تعامل گردش اطلاعات در دوره جهانی شدن است: شکل سیاسی و سلطه‏آمیز بودن روند توسعه مدرنیسم در گذشته و روند غیر سیاسی و اساساً بی‏مکانی سیاسی و مشخص نبودن چهره آشکار پایگاه قدرت در روند گردش اطلاعات در

______________________________

1. Islamophobia

2. Simultaneous Communication

ارغنون » شماره 24 (صفحه 15)

دو دهه اخیر نقطه مهم افتراق دوره جهانی شدن با دوره گذشته است. اگرچه ماهیت این روند پنهان بودن چهره سیاست است، ولی در عین‏حال شواهد بسیاری از قدرت‏نمایی آمریکا وجود دارد که بازتابهایی را در میان شهروندان دولتهای اروپایی به وجود آورده است. ولی به نظر می‏رسد کشورهای در حال توسعه، به دلیل مشکلات روزمره یا به دلیل عدم آگاهی، خطر جدی را در این روند احساس نمی‏کنند. پنهان بودن چهره سیاسی را می‏توان در قالب فرهنگی شدن سیاست نیز مورد تأکید قرار داد. در دوران جنگ سرد، نوع پنهانی از قدرت سیاسی و نظامی در فضای فرهنگی شکل گرفت که امکان «سلطه نرم» و بدون ریسک را فراهم آورد. سلطه نرم از طریق فرهنگی کردن مقوله‏های سیاسی سلطه، هم در فضای واقعی و هم در فضای مجازی، تأمین می‏شد. فرهنگی شدن سیاست، قبل از این که دولتمردان را تسخیر کند، فرهنگ عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار می‏دهد و فرآیندهای توسعه‏ای آن به سادگی از طریق صنعت جهانی ارتباطات امکان‏پذیر بود. هالیوودی کردن جهان، توسعه سمبولهای زندگی اجتماعی آمریکا از طریق مدل کردن غذا (مک دونالدی کردن)، ماشین (فوردگرایی)، موسیقی (موسیقی پاپ و توسعه فرهنگی ام تی وی) و از همه مهمتر الگو شدن یک نظام سیاسی خاص به عنوان نظام سیاسی پیشرفته و برتر جهان ــ نظام سیاسی لیبرال دموکراسی ــ نفوذ گسترده‏ای در میان افکار عمومی جهان به وجود آمد که «روندهای معکوس(1)» آن در دوران «بعد از جنگ سرد» که در قالب توسعه نظامی‏گری آمریکا تجسم پیدا کرد، منشأ عکس‏العملهای بین‏المللی در عرصه عمومی شد. از آنچه گفته شد، تا حدودی مرزهای جهانی شدنها در دوره سنّتی، مدرنیته و عصر ارتباطات مشخص شد. در اینجا، تلاش خواهد شد که مفهوم جهانی شدن، با نگرش جدید آن، مورد بحث قرار گیرد و تفاوت آن با جهانی‏گرایی تبیین شود.

1-2. مفهوم جهانی شدن:

همان‏طور که واترز(2) ( 1995 ) بیان کرده است لفظ جهانی (Global)از 400 سال پیش تاکنون مورد استفاده محققان با دیدگاههای متفاوت بوده است. اگرچه لفظ جهانی شدن (Globalization)از حدود 1960 مورد استفاده قرار گرفته است و فرهنگ لغات وبستر در

______________________________

1. Reverse Process

2. Waters

ارغنون » شماره 24 (صفحه 16)

سال 1961 اولین لغتنامه‏ای بود که لفظ جهانی شدن را تعریف کرد، اما مفهوم جهانی شدن از نیمه دهه 1990 به عنوان یک بحث علمی جدی مورد توجه و مطالعه محققان قرار گرفت (رابرتسون(1)، 8:1992 ). باید توجه داشت که اساساً جهانی شدن یک «مفهوم مطلق(2)» و نامحدود نیست، بلکه فرآیندی است که دارای مفاهیم نسبی بی‏شماری است. نسبی بودن مفهوم جهانی شدن ریشه در تنوع روندهای جهانی شدن دارد. این نکته یک معنای مهم دیگر را بیان می‏کند و آن «تکثّر روندهای جهانی شدن(3)» است. با این نگاه، جهان معاصر مواجه با «یک جهانی شدن واحد(4)» نیست، بلکه مواجه با «جهانی شدنهای بی‏شمار(5)» (برگر و هانتینگتون(6)، 2002 ) است. بعضی از این روندها از وسعت و شدّت و شمول بیشتری برخوردارند و بعضی قلمروهای کوچکتری را در سطح جهان شامل می‏شوند و از قدرت و عمق کمتری برخوردارند. وقتی یک مفهوم بیش از اندازه توسعه پیدا می‏کند و دیدگاههای متفاوت و در مواردی متناقض در کنار آن شکل می‏گیرد، ناگزیر، باید در نگاه مفهومی به آن، از مفاهیم سلبی آغاز کرد.

مفاهیم سلبی جهانی شدن: از آنجا که مفهوم جهانی شدن در سطح بسیار گسترده و متنوع مورد استفاده قرار گرفته و در بسیاری از مواقع ایجاد ابهام مفهومی کرده است، لازم است قبل از ارائه تعریف کلی این مفهوم، اشاره داشته باشیم به این که جهانی شدن شامل کدام معانی نیست تا با نگاهی سلبی به مفهوم ایجابی منتقل شویم. اگرچه بعضی از محققان خواسته‏اند جهانی شدن را در معانی سلبی زیر نیز به کار برند ولی نظر اغلب جامعه‏شناسان و محققان مطالعات سیاسی و اقتصادی این است که فرآیند جهانی شدن چنین سمت‏گیریهایی را در حال حاضر ندارد:

1.جهانی شدن، روندی نیست که منجر به «یکی شدن جهان(7)» و یا «همسان‏سازی مطلق(8)» در قلمروهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی شود (گیدنز، 1999 ). این به این دلیل است که حتی اگر فرض شود که جهانی شدن فرآیندی را به وجود بیاورد که «متن

______________________________

1. Robertson

2. Absolute Concept

3. Plurality of Globalization Process

4. A Single Globalization

5. Unlimited Globalization

6. Berger and Huntington

7. Unification

8. Absolute Homogenization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 17)

واحدی(1)» را به صورت استاندارد به همه جهان ارسال کند، به دلیل وجود «زمینه‏های متفاوت(2)» تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در مناطق جهان، نتیجه جهانی شدن در این زمینه‏های متفاوت یکسان نخواهد بود.

2.جهانی شدن همچنین به معنی به وجود آمدن روند «تک‏فرهنگی‏گرایی(3)» جهانی، به صورتی که مردم در سرتاسر دنیا از یک نظام اخلاقی، اعمال مذهبی، جشنها و سنتهای اجتماعی و فرهنگی واحد و یا فرهنگ عامیانه و یا مثلاً افکار عمومی واحد برخوردار شوند نیز نیست. فرگسون ( 1992 ) در کتاب افسانه‏شناسی جهانی شدن می‏نویسد: تفسیر جهانی شدن به «حاکمیت یک فرهنگ خاص بر کل ساختارهای اجتماعی دنیا» یک تفسیر کاملاً بی‏معنا و بی‏اعتبار است. از طرفی جهانی شدن خود به نوعی منشأ تنوع فرهنگی و جامعه چند فرهنگی است. نگاه تک‏فرهنگی، متأثر از اندیشه القای «اروپا مرکزی» و «آمریکا مرکزی» است.

3.در حوزه سیاست نیز جهانی شدن به این معنا نیست که «دولت ـ ملتها(4)» جای خود را به «دولت جهانگیر(5)» می‏دهند و یا به عبارتی دنیا توسط قدرت واحدی اداره می‏شود. به طور حتم این هم بخشی از افسانه‏پردازیهای جهانی شدن است. جهانی شدن، در بسیاری از عرصه‏ها نه تنها موجب تضعیف دولت ـ ملتها نخواهد شد، بلکه منشأ تقویت آنها نیز خواهد بود. با قوت گرفتن جهانی شدنهای سیاسی ایدئولوژیک، مخالفت با جهانی شدن، در ناحیه «دولت‏گراها»(6) شکل گرفت.

4.در حوزه اقتصاد هم، جهانی شدن به معنای تک‏قطبی شدن اقتصادی و نظام واحد اقتصادی که دنیا را اداره بکند نیست. چرا که امروز در کنار فرآیند جهانی شدن، فرآیند «منطقه‏ای شدن(7)» به صورت جدی در حال شکل‏گیری است. به وجود آمدن اتحادیه اروپا، بلوک اقتصادی ژاپن، اتحادیه‏های منطقه کشورهای عربی، انحصار جهانی اقتصاد را از بین برده است. از طرفی، حجم قابل توجهی از منابع اقتصادی دولت ـ ملتها، بومی است و انتظار نمی‏رود که تغییر مهمی در این حوزه به وجود بیاید. به عبارتی، ضمن قبول گسترده شدن حجم تجارت خارجی و توسعه فرآیند

______________________________

1. Single Text

2. Different Contexts

3. Mono-Culturalism

4. Nation-States

5. World State

6. Statists

7. Regionalization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 18)

یکی‏شدن «مصرف استاندارد و مشابه کالاها»، همچنان در حوزه تولید و مصرف، فرآیندهای بومی و محلی و منطقه‏ای به صورت معناداری وجود برجسته و تعیین‏کننده دارند.

5.جهانی شدن یک فرآیند واحد نیست که شامل همه جنبه‏های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جهانی شود، بلکه «جهانی شدنهای بی‏شماری» در جهان در حال وقوع است (برگر و هانتینگتون، 2002 ). در واقع، صنعت ارتباطات این امکان را برای همه مقوله‏های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به وجود آورده است که جهانگیر شوند. اگر کسی از یک طرف فرض کند که جهانی شدن یک فرآیند واحد است و از طرف دیگر مرکزیت این روند را در یک منطقه خاص مثل آمریکا و اروپا قرار دهد، یک فرآیند تک‏مرکزی و یک‏سویه‏ای را برای جهان متصور شده است، ولی اگر قائل به «جهانی‏شدنهای متکثر» شویم، مرکزیتها سمت و سوی خاصی پیدا می‏کند و «نگاه کل‏گرایانه» تبدیل به یک «نگاه نسبی» می‏شود که همه جهانی شدنها را در درون خود منعکس می‏کند.

6.در نهایت، جهانی شدن مترادف با «بین‏المللی شدن(1)» نیست. بین‏المللی شدن بیشتر ناظر به مفهومی است که از روابط رسمی بین دولتها و یا نوع خاصی از روابط رسمی چندجانبه بین موءسسات فرا ملّی انتزاع می‏شود. در صورتی که جهانی شدن به روندهای فراگیر، هم در فضای خصوصی و هم در «فضای عمومی(2)»، اشاره دارد. به عبارتی، حوزه بین‏المللی کردن محدود و حوزه جهانی شدن بسیار گسترده است و همه آحاد مردم را دربر می‏گیرد. سرعت و کیفیت روابط در دوره جهانی شدن نیز از قدرت بیشتری نسبت به روابط بین‏المللی «رسمی» برخوردار است.

با توجه به موارد مذکور تا حدودی حوزه وسیع و بی‏حد و حصر جهانی شدن در چهارچوب و مرزبندیهای مشخصتری قرار گرفت. اما در پاسخ این که جهانی شدن چیست، چشم‏اندازهای متفاوتی وجود دارد. بعضی همچون جیمسون(3) ( 1998 ) با نگاه فلسفی به تحلیل جهانی شدن پرداخته‏اند. نک چونگ(4) ( 1998 ) ادبیات و گفتمان جهانی را مورد بررسی قرار داده است. مفاهیم ابزاری جهانی شدن جنبه دیگری است که مورد توجه

______________________________

1. Internationalization

2. Public Sphere

3. Jameson

4. Nak-chung

ارغنون » شماره 24 (صفحه 19)

جامعه‏شناسانی چون گیدنز ( 2002 ) قرار گرفته است. جودی ( 2000 ) در مقاله اخیر خود از جهانی شدن در قلمرو حقوق صحبت می‏کند که البته آن را از حقوق بین‏الملل متمایز می‏نماید. جامعه‏شناسان سیاسی به مفهوم قدرت در مدار جهانی آن توجه کرده‏اند (من(1)1996، هلد(2) و همکاران، 1999 ). گروه عمده دیگری حوزه‏های اقتصاد جهانی (هرست و تامسون(3)، 1996 ) را هدف گرفته‏اند و در نهایت فرهنگ‏گراها (رابرتسون، 1992، فیدرستون، 1995 ) ابعاد فرهنگی جهانی شدن را توسعه داده‏اند. منوئل کستلز ( 1999 ) معتقد است که اطلاعات تکنولوژیهای الکترونیک منشأ اصلی تحول بوده‏اند. او مراحل نوآوری تکنولوژی الکترونیک را مبتنی بر سه مرحله می‏داند: میکروالکترونیک، کامپیوتر، مخابرات. همین تحول تکنولوژیک الکترونیک است که سخت‏افزار جهانی شدن را فراهم آورد و وسعت جهانی به ارتباطات بخشید.

گیدنز ( 4:1994 ) با نگاه کارکردگرایی فارغ از قلمروهای جهانی شدن به تحلیل ماهیت و کارکردهای جهانی شدن می‏پردازد. او جهانی شدن را تقاطع و ارتباط «حاضر»(4) و «غایب»(5)، و یا «فعالیت از راه دور»(6) می‏داند. از نظر گیدنز مهمترین ساحَت جهانی شدن، جهانی شدن ارتباطات است (گیدنز، 2001 ). صنعت ارتباطات است که منشأ یکی‏شدن فضای جهانی شده است و ارتباطات بین فردی، فرد با گروه و گروه با گروه را متحول کرده است. گیدنز ( 245:2001 ) جهانی شدن را «فشرده شدن روابط اجتماعی در سطح جهانی به گونه‏ای که مکانهای دورافتاده را به یکدیگر وصل کند و فاصله زمانی را در روابط اجتماعی از بین ببرد» می‏داند.

با توجه به آنچه گفته شد، شاید بتوان با استفاده از تعریف پرانک(7) ( 43:2000 ) جمع‏بندی مناسبی در باره مفهوم جهانی شدن ارائه کرد. از نظر پرانک، جهانی شدن واقعاً یک انقلاب است، انقلابی که غیرقابل برگشت و غیرقابل جلوگیری است؛ روندی است که موجب انتقال همه جوامع خواهد شد. پتانسیلهای موجود در نیروی جهانی شدن موجب می‏شود که ارتباط با هر کس، هر کجا و در هر زمان امکان‏پذیر باشد. جهانی شدن مرتبط است با پیشرفتهای تکنولوژیک که شرایطی را فراهم کرده است که امکان ضبط کردن، دوباره به دست

______________________________

1. Man

2. Held etal.

3. Hirst and Thompson

4. Presence

5. Absence

6. Action at Distance

7. Pronk

ارغنون » شماره 24 (صفحه 20)

آوردن و ارتباط برقرار کردن با اطلاعات را در هر شکلی، قطع نظر از بُعد زمان و مکان و حجم اطلاعات، فراهم آورده است.

برای متمایز شدن مفاهیم جهانی شدن، به بحثِ پیرامون چند «دو تایی» مهم در این حوزه می‏پردازیم.

1-3. جهانی شدن و جهانی‏گرایی(1):

جهانی‏گرایی بیان‏کننده نگرشی است که اگرچه ریشه‏های کهن دارد ولی به لحاظ کیفیت تأثیر آن در زندگی روزمره و وسعت و تأثیر ذهنی که بر افراد جامعه می‏گذارد، نگرشی جدید تلقی می‏شود که منشأ ظهور اندیشه نوینی در عرصه تاریخ خواهد شد. جهانی‏نگری در مقابل بومی‏نگری(2) و محلی‏نگری(3) مطرح می‏شود. از نظر رابرتسون ( 1992 ) جهانی‏گرایی برخاسته از توسعه دید و آگاهی است که انسان امروز از جهان پیدا کرده است و در واقع جهان را به عنوان یک فضای واحد(4) و یا یک واحد یکپارچه می‏بیند.

با این تحلیل، اگرچه جهانی شدن، نتیجه یک روند عینی و عملی است که در جهان خارج از ما، یعنی جهان عینی، اتفاق افتاده، جهانی‏گرایی حکایت از یک تغییر در قلمرو ذهن می‏کند، تغییری که به فکر و ذهن بشر و به نگرش انسان وسعت و ظرفیت بیشتری بخشیده است. جهانی‏گرایی حاصل و در عین‏حال بنیان و ریشه ذهنی و فکری جهانی شدن محسوب می‏شود، که به قول کوهن و کندی ( 34:2000 ) مهمترین رخداد فکری عصر ما قلمداد می‏شود. از نظر آلبرو ( 8:1990 ) جهانی‏گرایی، ارزشها و دیدگاهی را توضیح می‏دهد که فرد خود را در میان جمعیت پنج میلیاردی جهان می‏بیند و یا نگاهی را منعکس می‏کند که افق ذهن فرد در تأثیر و تقابل با همه جهان قرار گرفته است. در این نگاه، محل زندگی، لزوماً بیان‏کننده جغرافیای ذهنی افراد نیست و در واقع نسبت مساوی بین جغرافیای زندگی و جغرافیای ذهنی انسان معاصر وجود ندارد. انسان «دوره دو جهانی‏شدنها(5)» ( عاملی، b 2004 ) از تعاملات موازی بومی و جهانی، دینی، قومی و فرهنگی متکثر برخوردار است. خلأهای نوستالژیک جهان واقعی، ورود به جغرافیا و فضاهایی دیگر غیر از محل زندگی را

______________________________

1. Globalism

2. Indogenism

3. Localism

4. Single Space

5. Dual Globalizations Era

ارغنون » شماره 24 (صفحه 21)

فراهم می‏آورد. فرد، گروه و حتی جامعه، در این روند، ممکن است در «جوامع موازی» متفاوتی از تعامل و رفتار اجتماعی برخوردار شوند.

باید توجه داشت که گستره و کمّیت و کیفیت این نگاه در افراد مختلف متفاوت است، ولی چیزی که مسلّم است تصویر افسانه‏ای از جهان تبدیل به نوعی ذهنیت واقعی از جهان اطراف شده است و به مرور عقلانیت عمیقتری بر جهان‏نگری اِشراف پیدا می‏کند. این جهان، جهانی است که در روزمره زندگی افراد اثر آنی دارد و در فرآیند زندگی در تماس دائمی با آن قرار می‏گیرند. خصوصیات و بازتابهای این معرفت فراگیر جامعه بشری یعنی جهانی‏گرایی در چند مقوله قابل بررسی است:

فرا محلی کردن دیدگاهها : ذهنیت انسان معاصر از دایره بسته محل زندگی بیرون رفته و به طور نسبی نگاهی جهانی پیدا کرده است. فرصتها و ظرفیتها را محدود به فرصتها و ظرفیتهای محلی نمی‏بیند و در ارزیابی امکانات موجود نگاهی فرا محلی دارد. فرصتها و استعدادهای شغلی، تحصیلی، شهروندی و بهره‏مندی از امکانات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی در این روند توسعه جهانی پیدا کرده است. معیار و ملاک ارزیابی جامعه از امکانات و فرصتها، صرفاً بر اساس فرصتهای بومی نیست. انسان معاصر که دائم در معرض تولیدات جهانی است، ملاک ارزیابی خود را در یک مقایسه جهانی به دست می‏آورد. بر این اساس ذهنیت انسان معاصر نسبت به زندگی ایدئال، تولید مطلوب و اندیشه و دانش برتر، بازخورد یک فرآیند جهانی است. فرا محلی شدن حوزه شناختی انسان می‏تواند به قیمت ضعیف‏شدن حس و ادراک محلی تمام شود. این احساس و همراه‏شدن آن با ارتباطات شبکه‏ای با سایر گروههای غیر بومی، منشأ ظهور گرایشهای دو رگه‏ای در جماعتهای محلی می‏شود. هارکورت(1) ( 2003 ) جماعتهای محلی مثل سازمانهای غیر دولتی زنان را در ارتباط با شبکه‏های فرا ملی سیاسی مورد بررسی قرار می‏دهد و معتقد است که حضور عناصر غیر بومی منشأ اضطرابهای فرهنگی در جماعتهای محلی است.

نگاه جمعی پیدا کردن: نگاه جامعه انسانی یک نگاه جمعی جهانی شده است. این همان نگاهی

______________________________

1. Harcourt

ارغنون » شماره 24 (صفحه 22)

است که رابرتسون ( 1992 ) از آن به روند اختصاص‏گرایی(1) و عام‏گرایی(2) یاد می‏کند، روندی که هویتها، گرایشهای دینی، آرمانها، فرهنگها، علاقه‏ها و سلیقه‏هایی که از سنخیت متجانس برخوردار هستند، از حس و حساسیت ذهنی عالمگیر برخوردار می‏شوند. بر همین اساس است که بسیاری از مسائل محلی در جهان توسط جمعیت وسیعی در همه جهان دنبال می‏شود و حس مشترک و عکس‏العمل مثبت یا منفی مشترک در جهان به وجود می‏آورد. مثالهای زیادی برای این روند می‏توان ذکر کرد. مسأله بوسنی در دهه آخر سال 2000 و یا جنگ آمریکا با عراق، وجدان جمعی جهان اسلام و حتی جامعه جهانی را حساس کرد و نوعی همدردی جهانی در میان مسلمانان و غیر مسلمانان به وجود آورد. مفهوم امت جهانی اسلام که روزگاری در یک سطح سیاسی صرف معنا پیدا می‏کرد، در عصر ظهور صنعت جهانی ارتباطات، عینیت و ذهنیت جدیتری به خود گرفته است. امت اسلام در چند دهه اخیر حول مسائل مهمی مثل مسأله فلسطین، سلمان رشدی و بوسنی در سطح بسیار پردامنه‏ای شکل گرفته است. اگر کمی به گذشته برگردیم و صد سال قبل را در نظر بگیریم، دنیای اسلام و سایر ادیان بزرگ جهان موقعیتی جدی نداشتند تا بتوانند قدرت جهانی خود را ارزیابی کنند و در تماس و ارتباط با سایر اجزای امت اسلام قرار بگیرند. از نظر ترنر ( 77:1994 ) دو روند مستقل ولی مرتبط با هم در عالم اسلام در حال شکل‏گیری است که متأثر از نگاه جهانی‏گرایی است. اولین روند، ظهور نظام سیاسی جهانی اسلام است که توسط حرکت اسلامی در اکثر کشورهای اسلامی دنبال می‏شود. دومین روند، عکس‏العمل فرهنگی عالم اسلام در مقابل غرب و فرهنگ مصرف‏گرایی غرب است. جهان‏نگری نسبت به مسائل انسانی، یک ارزش جهانی شده است که نزدیکترین نمونه آن عکس‏العمل دنیای غرب نسبت به حملات آمریکا به افغانستان به دنبال واقعه 11 سپتامبر و همچنین راهپیماییها و اعتراضات گسترده جهانی نسبت به مخالفت با جنگ در نیمه دوم سال 2002 و سه ماهه اول سال 2003 نمونه‏های مهم بیدار شدن وجدان جهانی جامعه انسانی شده است. این حس جدید مرز «عصبیتهای ملی و نژادی و دینی» را پشت‏سر گذاشته و بر مفهوم «عدالت اجتماعی» تأکید می‏ورزد.

مثال مهم دیگر حوزه سرگرمیهای نسل جوان است. در حوزه سرگرمیها و موضوعات

______________________________

1. Particularism

2. Universalism

ارغنون » شماره 24 (صفحه 23)

مورد علاقه نسل جوان، ورزش حرفه‏ای مثال خوبی برای نمود پیدا کردن نگاه جهانی مردم نسبت به امور روزمره و اوقات فراغت زندگی مردم است. امروز در واقع ورزش حرفه‏ای تبدیل به یک پدیده بدون مرز و یا فرامرزی شده است. ضمن طرفداری داغ از تیم ملی کشور، بسیاری از شهروندان دنیای در حال توسعه و یا توسعه‏یافته، طرفدار یکی از تیمهای مهم فوتبال دنیا هستند. این طرفداری در سطحی است که تمام بازیهای آن تیم، نام بازیکنان، نوع لباس پوشیدن و احیاناً مسائل مورد علاقه بازیکنان تیم مورد توجه قرار می‏گیرد. این نگاه، در واقع، معرف نوعی نگاه فرا ملی و یا چشم‏انداز جهانی است. نگاه محلی و نگاه جهانی به طور همزمان در مورد موضوعی مثل فوتبال حرفه‏ای در جامعه قابل ملاحظه است. این همان پدیده‏ای است که رابرتسون ( 173:1992 ) از آن به جهانی ـ محلی شدن(1)پدیده‏های عصر حاضر ــ که در واقع نتیجه ارتباط همزمان و تنگاتنگ بین عوامل بومی و عوامل جهانی است ــ تعبیر می‏کند. با نگاه جهانی محلی به مقوله فوتبال، ضعف تئوریهای بومی در تحلیل وقایع بین‏المللی مشخص می‏شود. به عنوان مثال، همین پدیده فوتبال قهرمانی، بر اساس تئوری وست‏وود(2) و فیزاک‏لیا(3) ( 2000 )، صرفاً یک رخداد ملی تلقی می‏شود و معتقد است که فوتبال معرف حس ملی در زمان و مکان خاص ملی است که در میان عامه مردم ظهور می‏کند و لزوماً معرف حس رسمی و تاریخی یک ملت به حاکمیت نیست. البته در مواردی می‏تواند معرف هر دو حس، یعنی حس عامه مردم به کشور و حس ملی که تعلق ملی به نظام و حاکمیت را نیز نشان می‏دهد، باشد. فوتبال به عنوان عامل وحدت ملی نیز دیده شده است. این نگاه توضیح‏دهنده حمایت باشگاهی فرا ملی نیست و حضور این دو تعلق را متضاد می‏پندارد.

نقش اجتماعی منعطف پیدا کردن: روسنو ( 3:1990 ) معتقد است که جهانی شدن ذهنیت جامعه را منعطف کرده است. این انعطاف حتی در میان کشورهایی که به لحاظ اقتصادی ضعیف هستند نیز رو به افزایش است. انسان امروز در مقایسه با گذشته، با مسائل جهانی درگیری فکری و عملی به مراتب بیشتری پیدا کرده است. مسائل دنیا همچون گذشته در انحصار قشر خاصی از اشراف و یا روشنفکران جامعه نیست. عامه مردم با فرآورده‏های

______________________________

1. Glocalization

2. Westwood

3. Phizcklea

ارغنون » شماره 24 (صفحه 24)

فرا ملی آشنایی پیدا کرده‏اند و به همین دلیل داده‏ها و تولیدات فرهنگی لزوماً به صورت انحصاری از محل بومی دریافت نمی‏شود و در واقع کانال دریافت و مواجهه با پدیده اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی منعطف و متنوع شده است. این انعطاف و تنوع که ریشه فرا محلی و فرا ملی دارد، نوعی ذهنیت جهانی‏گرایی منعطف ایجاد کرده است. افراد، دیگر خود را در حصر انتخاب بومی خلاصه نمی‏بینند و در واقع «قدرت انتخاب گسترده و متنوع» پیدا کرده‏اند. این قدرت انتخاب است که انعطاف ذهنی و عینی به جامعه بخشیده و نوع تسامح فرهنگی و اجتماعی را به وجود آورده است.

توسعه آگاهی فرا ملی: نگاه جهانی پیدا کردن نسبت جدی با آگاهیهای فرا ملی دارد. سخت‏افزار و نرم‏افزار صنعت جهانی ارتباطات موجب پیوند صاحبان اندیشه و فکر و مدیران منابع انرژی و قدرت، تولیدکنندگان عرصه تولیدات کالاها و خدمات اقتصادی با همه ظرفیتهای موجود فنّاوری و علم و دانش و اطلاعات در سطح جهان شده است. در یک روند رقابتی، بسیاری از تواناییهای بشر بر روی فضای قابل دسترسی مردم جهان قرار گرفته است. به عنوان مثال، اینترنت تبدیل به «پایگاه عرضه همه اندیشه‏های خرد و کلان، و امکانات اقتصادی در بخشهای مختلف خدمات و صنعت و اقتصاد» شده است. در واقع تولیدات و امکاناتی که تا چند دهه قبل سهم قابل توجهی از قدرت خود را مدیون «انحصاری‏بودن» اطلاعاتشان بود، در یک «جبر رقابتی» غیرقابل کنترل وارد یک عرصه جهانی شده است که دسترسی به آن برای همگان امکان‏پذیر است. چنین عرصه گسترده اطلاعاتی موجب توسعه آگاهیهای جهانی و به دنبال آن گسترش جهان‏نگری در جامعه امروز شده است. آگاهی جهانی نیز منشأ ظهور وجدان جمعی و حس مشترک جهانی در میان ملتهای دورافتاده از یکدیگر شده است.

توسعه جامعه چند محوری و چند فرهنگی: محلی‏گرایی، حوزه آشنایی و توجه را متوجه فرهنگهای بومی می‏کند و جهانی‏گرایی مدار توجه را به فرهنگهای متنوع متوجه می‏سازد. جهانی‏گرایی موجب از بین رفتن تک‏محوری فرهنگی و جایگزین شدن نگاه چند فرهنگی می‏شود. نگاه چند فرهنگی جایگزین نگاه سلطه‏آمیز به مقوله‏های فرهنگی و علمی و تخصصی شده است. با قبول محور بودن همه فرهنگها و تمدنها، تئوری جهان مرکزی که

ارغنون » شماره 24 (صفحه 25)

منشأ ظهور اروپا محوری و آمریکا محوری بوده است، ضعیف شده و دولتهای اروپایی و آمریکا را به سمت یک نگاه چند فرهنگی منعطف کرده است. در واقع، مهاجرت جمعیتهای بزرگ و حرکت ارزشها و اندیشه‏های بومی ملتها به نقاط مختلف جهان، به نوعی یک «جبر هم‏زیستی چند فرهنگی» را به وجود آورده است که برای فرار از گسیختگی جمعیت، دولتها ناگزیر به سمت قبول «تفاوتها» و در عین حال «یکی بودنها» منعطف شده‏اند.

پرل موتر ( 898:1991 ) بر این باور است که تلاشهای قدرتهای سلطه‏طلب قدیم مسیر انحصاری را برای تحمیل یک تمدن خاص بر کل جامعه بشری فراهم آورده بود؛ روندی که سلطه وابستگی در روابط بین کشورهای ضعیف اقتصادی و کشورهای قدرتمند اقتصادی جهان به وجود آورده بود. شرایط به گونه‏ای بود که دسترسی به منابع اقتصادی و اطلاعاتی جهان مستلزم نوعی کرنش و پذیرش اقتدار غرب بود. امروزه در عصر ارتباطات لحظه‏ای، برای اولین‏بار در تاریخ حیات بشر، انسان قدرت و امکان دسترسی به منابع متنوع اطلاعات و امکانات را به دست آورده است. قدرت انتخاب وسعت یافته و از طرفی قدرت مانور برای جامعه از گستردگی بیشتری برخوردار گردیده است.

1-4. جهانی شدن طبیعی و ایدئولوژیک:

در بعد مفهومی لازم است دو جهانی شدن یا جهانی شدنهای اساسی، یعنی جهانی شدن طبیعی و جهانی شدن ایدئولوژیک، از هم متمایز شود. «جهانی شدن طبیعی(1)» متأثر از «صنعت جهانی ارتباطات(2)» است و خصوصیت آن کنترل‏نشده بودن روندهای حاکم بر آن است و «جهانی شدن ایدئولوژیک(3)» متأثر از «ایدئولوژی جهانگرا» است که مبتنی بر «تک‏قطبی کردن فرهنگ و سیاست و اقتصاد(4)» است (عاملی(5) a2002 و b2002 ). فرآیند طبیعی جهانی شدن که به طور کامل از «فرآیند برنامه‏ای(6)» جهانی شدن قابل تمایز نیست، به تنهایی منشأ ظهور نهادها و ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی شده است و روندهای در حال وقوع را نیز پشت‏سر می‏گذارد. به قول رابرتسون(7) ( 1992 )، جهانی شدن یک

______________________________

1. Natural Globalization

2. Global Simultaneous Communication Industry

3. Ideological Globalization

4. Mono-centric Culture, Politics and Economy

5. Ameli

6. Programmed Process

7. Robertson

ارغنون » شماره 24 (صفحه 26)

«فضای واحد(1)» را بر فراز جغرافیای دولت ـ ملتها به وجود آورده است که در آن فضا، مرزهای فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی از بین رفته است. جهانی شدن ایدئولوژیک که متکی بر دیپلماسی جهان‏گشایی است و بهره‏مند از صنعت جهانی ارتباطات و قدرت نظامی و ایدئولوژی و فرهنگ سلطه (برنکمن(2)، 1985 ) است، نوعی «سلطه سخت و نرم» (عاملی، 2003 ) را در عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ به استخدام گرفته است. با همین نگاه است که بوردیو و واکیونت(3) ( 42:1999 ) جهانی شدن را حاصل امپریالیسم فرهنگی مبتنی بر جهان‏گشایی مسیحی و روندهای جبری اقتصادی و ضروری جلوه دادن ارتباطات فرا ملی در حوزه قدرت می‏دانند.

مارک راپرت(4) ( 2000 ) در کتاب ایدئولوژیهای جهانی شدن نمونه برجسته‏ای از مواجهه‏های ایدئولوژیک را که معرف «روند نمادسازی فرهنگ و تمدن آمریکایی» است، با استناد به سینمای مستند هالیوود که در آغاز جنگ جهانی دوم به صحنه آمد، ارائه می‏کند. این اثر مهم، فیلم مستند فرانک کاپرا(5) است که جایزه برترین فیلم برگزیده را نصیب خود کرد. این فیلم ابتدا به عنوان یک فیلم آموزشی برای دپارتمان جنگ آمریکا تهیه شد و به بیش از نُه میلیون کارگزار ارتش آمریکا نشان داده شد. در سال 1943 نمایش عمومی این فیلم آزاد شد. عنوان این فیلم «چرا ما می‏جنگیم(6)» بود. در این فیلم دولت آمریکا به عنوان صاحب یک ایدئولوژی برتر برای نظم جهانی و جنبه عمومیت‏یافته فیلم «مای آمریکایی» معرفی شده است. در سراسر این فیلم، آمریکا به عنوان یک شعار بزرگ مطرح می‏شود. تمایز قائل شدن بین «ما آمریکاییان» و «دیگران» و تفاوتهایی که بین جهان آمریکاییان و جهان دیگران وجود دارد، جنبه دیگر نگاه استثناءگرایانه(7) تهیه‏کننده فیلم است. در سایه این نگاه، مفهوم «آمریکاگرایی(8)» به مخاطب تفهیم می‏شود. لیبرالیسم، مردانگی، مسیحیت، بومی‏گرایی، پیشرفت، نوآوری، در سراسر این فیلم به عنوان عناصر اصلی شخصیت شهروندی در آمریکا معرفی می‏شود.

از نظر مارک راپرت ( 20:2000 ) شخصیت‏پردازی‏ای که در این فیلم صورت گرفته و

______________________________

1. Single Space

2. Brenkman

3. Bourdieu and Wacquant

4. Mark Rupert

5. Frank Kapra

6. Why we fight

7. Exceptionalism

8. Americanism

ارغنون » شماره 24 (صفحه 27)

تمایزاتی که بین نظم نوین آمریکایی مبتنی بر سلطه ایدئولوژیک و جهان دیگران ارائه شده، معرف ایدئولوژی و جهان‏بینی آمریکایی در دوران جنگ جهانی اول و اوایل جنگ جهانی دوم است. در دو جهان ترسیم شده کاپرا، یک جهان، جهان روشنایی، جهان آزادی و دموکراسی است و جهان دیگر، جهان تاریکی و زور و تجاوز و بی‏عدالتی است؛ و البته آمریکا مصداق همه روشناییها و نیکیها فرض شده و جهان غیر آمریکا، جهان تاریکی تلقی شده است. در این فیلم دائماً زندگی آمریکایی به عنوان زندگی روشنایی، محترم بودن حقوق فردی، آزادی در همه عرصه‏ها و عدم اجازه دخالت در زندگی خصوصی افراد معرفی شده است و صلح و آزادی آمریکایی به گونه‏ای تعریف شده است که سایر ملتها را در دستیابی به آن ناموفق و ناکام تلقی کرده است. با این نگاه، کاپرا تلاش می‏کند تا مخاطب خود را در پاسخ به این که چرا ما می‏جنگیم، قانع کند که جنگ تنها راه حفاظت از دستاورد بزرگ آمریکایی‏بودن و حفظ و استمرار ارزشهای آمریکایی و حفاظت از خانواده و ارزشهای زندگی خصوصی مردم آمریکاست.

از آن طرف «سیاه‏نمایی دشمن» باعث شده است که یک برداشت تند و سیاه نسبت به ژاپنیها که طرف جنگ آمریکا بودند نشان داده شود. ژاپنیها به عنوان کسانی که از عقلانیت و مدنیت برخوردار نیستند و دارای باورهای بنیادگرایانه خرافی‏اند معرفی شده‏اند؛ مردمانی که از یک روحیه کورکورانه برخوردارند و بدون اندیشه و فکر عمل می‏کنند. آنها به عنوان مردمی که به صورت خرافی خدای امپراطوری خود را عبادت می‏کنند، مطرح شده‏اند. نمایشی از پیروزی بی‏رحمانه ژاپن بر چین به عنوان نمونه برخوردهای ظالمانه آنها به نمایش گذاشته شده است. قتل عام کودکان، اجساد به زیر تانگ له شده مردم چین در شانگهای و نمونه‏هایی از برخورد جنگ‏طلبانه ژاپنی و بخشی از فرهنگ ژاپنی معرفی شده است. پیام این نمایش، هشدار به مردم آمریکاست، که اگر آماده جنگ پیروزمندانه نباشند، ژاپنیها با بی‏رحمی تمام بر آنها غلبه خواهند کرد و خانواده و آزادی و زندگی آنها را به مخاطره خواهند انداخت.

آنچه که فرانک کاپرا در این فیلم به نمایش گذاشته در بسیاری از آثار هالیوود و سیاستهای بین‏المللی دولت آمریکا در نیمه اول و دوم قرن بیستم و آغاز هزاره سوم به وضوح دیده می‏شود. سیاستی که از یک طرف برتری فرهنگی، رفاه اجتماعی، عقلانیت فردی و سیاسی و فرهنگی آمریکاییها را به نمایش می‏گذارد و از طرف دیگر عقب‏افتادگی،

ارغنون » شماره 24 (صفحه 28)

گرفتاری، ناکارآمدی و عدم برخورداری از عقلانیت و مدنیت سایر ملل را مطرح می‏کند. از یک طرف استمرار عدالت و آزادی را در گرو غلبه بر جهان غیر آمریکا می‏داند و از طرف دیگر بربریت و ضد دموکراسی بودن را از خصیصه‏های دشمن می‏پندارد. این ادبیات غالب روءسای جمهور آمریکا قبل از جنگ جهانی اول تاکنون بوده است. ویلسون(1) در ایام جنگ جهانی اول به طور صریح و روشن می‏گوید: «هدف ما برقراری اصول صلح و عدالت در جهان و مقابله با خودخواهی و قدرتهای زورمدار و برقراری شرایطی است که مردم آزاد باشند و از یک اقتدار و اختیار خود راهبر برخوردار باشند. چنین شرایطی نیازمند اقدامات جدی است» (راپرت، 23:2000 ). علی‏رغم چنین نگاهی، جهان شاهد فاجعه هیروشیما و جنگهای طولانی آمریکا در ویتنام و سایر نقاط جهان بود.

هنس جوز(2) ( 2003 ) نویسنده آلمانی در کتاب جدید خود تحت عنوان جنگ و مدرنیته: مطالعه تاریخ خشونت در قرن بیستم می‏نویسد که در حالی که انتظار می‏رفت مدرنیته منشأ ظهور عقلانیت صلح‏آمیز باشد، جهان در قرن بیستم شاهد توسعه جنگ و ظهور جنگهای صنعتی بزرگ در جامعه جهانی شد. همان‏طور که تاریح جنگهای بزرگ نشان می‏دهد، بخش بزرگی از «جنگهای بزرگ(3)» یا در غرب بوده است یا توسط غرب حمایت و دامن زده شده است (گیدنز، 1989 ). کشته شدن نزدیک به صد میلیون انسان در قرن بیستم در اثر جنگ، که بخش مهمی از آن مربوط به جنگ جهانی اول و دوم است، بخشی از خسارتهای جنگ را بیان می‏کند. دیدگاهی‏که جنگ را عامل ساخته شدن دولت می‏داند (تیلی(4)، 1989 )، ایدئولوژی‏ای را با خود همراه می‏کند که برای دستیابی به قدرت، هیچ مانعی را به رسمیت نمی‏شناسد. با این نگاه، مهمترین سازمان بین‏المللی، یعنی سازمان ملل که حاصل شکستها و خسارتها و بحرانهای بعد از جنگ جهانی دوم بود، نیز در جنگ اخیر آمریکا و انگلیس با عراق نادیده گرفته شد. البته زیرپا گذاشتن قطعنامه‏ها و کنوانسیونهای بین‏المللی توسط دولتهای بزرگ پدیده جدیدی نیست، منتهی گستردگی و اهمیت آن در این جنگ اخیر شایان توجه است.

استثناءگرایی آمریکایی به عنوان یک «قدرت سخت» در قالب جنگها و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی عینیت می‏یابد و استثناءگرایی آمریکایی در قالب «قدرت نرم» با سکولار کردن جامعه و آمریکایی کردن جهان با استفاده از تولیدات فرهنگی تجلی پیدا

______________________________

1. Wilson

2. Hans Joas

3. Total War

4. Tilly

ارغنون » شماره 24 (صفحه 29)

می‏کند. به نظر می‏رسد قدرت نرم و قدرت سخت آمریکایی، ایدئولوژی واحدی را تشکیل می‏دهند که منافع ایدئولوژیک آمریکایی را، هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزه سیاسی و فرهنگی دنبال می‏کند. تکنولوژی جهانی ارتباطات در این راستا عامل تسهیل‏کننده و تشدیدکننده این روند محسوب می‏شود. باید توجه داشت که فضای مذهبی در صورت برخورداری از قدرت فردی، سازمانی، مدنی و اجتماعی نهادینه شده، به عنوان یک تهدید برای آمریکا محسوب می‏شود. در این صورت است که «محور شرارت» با تعریف نسبی، سرزمینهای مورد نظر را هدف قرار می‏دهد. روند قبیله‏ای کردن قدرت آمریکایی، به نوعی منشأ حذف و عضوگیری جهانی مبتنی بر ارزشهای آمریکایی می‏شود.

بعد دیگر جهانی شدن ایدئولوژیک، جهانی‏سازی روندهای اقتصادی است. جهانی شدن از این منظر طرح نئولیبرالها برای به چالش کشیدن توسعه اجتماعی، که منجر به سلطه گروههای خاص و شرکتهای بزرگ چند ملیتی و صاحبان بزرگ سرمایه در سطح جهانی می‏شود، تلقی شده است (کویگ جین، 15:2000 ). جوزف استیگلیتز ( 1382 ) که کتاب او تحت عنوان جهانی‏سازی و مسائل آن برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 شد، با تجربه علمی و اجرایی او در سطح سیاستگذار در کاخ سفید و بانک جهانی، شرایطی را فراهم آورده است که منشأ تخریب هرچه بیشتر کشورهای در حال توسعه و فاصله گسترده‏تر و عمیقتر دهکده‏های اقتصادی خواهد شد. دیدگاه منتقد به جهانی شدن سرمایه‏داری، معتقد است که امروز از هر روز دیگر تاریخ، اقتصاد بیشتر بین‏المللی شده و بحرانهای بین‏المللی اقتصادی نیز گسترده‏تر شده است. نظام سرمایه‏داری همراه با سازمانهای جهانیِ نظام سرمایه‏داری، مثل بانک جهانی(1)، سازمان جهانی تجارت(2) و سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه(3)نمونه‏های سازمان‏یافته انسجام سازمانی نظام جهانی و لیبرال سرمایه‏داری هستند که چرخه اقتصادی را به نفع خود تمام می‏کنند (لووی(4)، 127:2002 ).

1-5. جهانی شدنهای بسیار ـ غربی شدن و شرقی شدن:

فرض محوری نگارنده بر این قاعده استوار است که «جهانی شدن مطلق(5)» به عنوان یک

______________________________

1. World Bank (WB)

2. World Trade Organization (WTO)

3. Organization for Economic Cooperation and Development (OECD)

4. Land#246;wy

5. Total Globalization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 30)

فرآیند واحد، که منجر به سلطه غرب بر شرق شود، نگاه افسانه‏ای و تخیلی به جهانی شدن است، که نه مبتنی بر شواهد عینی است و نه امکان منطقی بر آن مترتب است؛ بلکه «جهانی شدنهای بسیاری(1)» در سطح جهان در حال شکل‏گیری است (برگر و هانتینگتون(2) ( 2002 ) که از محوریترین «حلقه‏های جهانی شدن» روند غربی شدن و شرقی شدن جهان است. شرق در اینجا به عنوان سمبول بازگشت به سنّت، معنا و معنویت‏گرایی، و غرب به عنوان سمبول مدرنیته و فرآیند تشدید کننده مادی‏گرایی و مصرف‏گرایی در نظر گرفته شده است.

هگل بر این معنا تأکید می‏کند که تاریخ عمومی جهان از شرق به غرب منتقل شده است. این دیدگاه، از اساس، اندیشه تفسیر قرن بیستم را به عنوان قرن «سلطه غرب بر جهان» مورد سوءال قرار می‏دهد. دی سوزا سانتوس(3) ( 2001 ) بر مبنای نظر هگل به بازنگری تفسیر تاریخ و تحلیل نظر مخالفان جهانی شدن می‏پردازد. او دو جهانی شدن را از هم متمایز می‏کند: جهانی شدن سلطه و جهانی شدنی که در جستجوی تمایز اصول برابری و تفاوت است. تفاوتها از نظر او مبنای سلطه و برتری‏طلبی شده است. از نظر فلسفی و مطالعات و تجربیات علمیِ جامعه بشری نیز، نوعی شرقی شدن به موازات غربی شدن در جریان است. پوتاماکی(4)( 2002 ) از آمیخته شدن اندیشه‏های فلسفی شرق و غرب در دوران جهانی شدن سخن می‏گوید و عصر حاضر را «آغاز پایان سلطه غرب(5)» و شروع گفتگوی بین فرهنگی بین شرق و غرب می‏داند. او انعکاس فلسفه غرب در شرق و همچنین دیدگاههای فلسفی شرق در غرب را مورد مطالعه قرار داده است و نظریات اندیشمندانی مثل فردریک نیچه(6)، جاکیوس دریدا(7) و جان گالتونگ(8) را در کنار دیدگاههای بهاسکار(9) شرقی مورد بررسی قرار داده است.

نه تنها وجود جهانی شدنهای موازی مورد تأکید محققان قرار گرفته است، بلکه وجود جهان‏گراییهای متفاوت ــ که متفاوت از جهانی شدن غرب و بلکه تهدیدکننده امنیتی جهانی شدن غرب است ــ نیز مورد توجه قرار گرفته است. رازموسن ( 2002 ) در مقاله خود تحت عنوان «جهانی شدن موازی ترور: امنیت و جهانی شدن در 11 سپتامبر(10)»، سه مفهوم

______________________________

1. Many Globalizations

2. Berger and Huntington

3. de Sousa Santos

4. Patomaki

5. Beginnings of the End of Western Dominance

6. Friedrich Nietzsche

7. Facques Derrida

8. John Galtung

9. Bhaskar

10. A Parallel Globalization of Terror: 9-11, Security and Globalization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 31)

جهانیت، جهانی شدن و جهانی‏گرایی را که آلریچ بک بیان کرده است، در خصوص واقعه 11 سپتامبر مورد تحلیل قرار می‏دهد. او معتقد است این حمله بیانگر این بود که «جهانیت» جدیدی به وجود آمده که امکان دخالت گروههای جهان سومی را در امور امنیتی غرب فراهم می‏کند. از نظر او، نسبت 11 سپتامبر و «جهانی شدن» این واقعیت را آشکار می‏سازد که به لحاظ امنیتی شرایط جدید، شرایط «پسا ـ جنگ سرد(1)» است، شرایطی که در دهه نود بر جهان حاکم بود. در واقع 11 سپتامبر یک «هستی‏شناسی غیر امنیتی» جدید را معرفی کرد که بر مبنای جهانی، معرف تهدیدهای جدید به عنوان یک نیروی جدی بر ضدّ غرب است. از نظر رازموسن، «جهانی‏گرایی» در قالب سه گرایش عمده، یعنی «خاص‏گرایی» و «امپریالیسم» و «مکتب جهان وطنی»، سه نگاه مهمی هستند که بعد از یازده سپتامبر برجستگی جدی پیدا کرده‏اند. از نظر رازموسن، یازدهم سپتامبر عامل مهمی بود که موجب رمزگشایی از نگرشهای ضد امنیتی بر ضد جهان غرب شد. اگرچه همچنان ابعاد و کیفیت حادثه 11 سپتامبر مبهم است و مشخص نیست که عاملان آن چه کسانی بوده‏اند، ولی به نظر می‏رسد که دستگاههای امنیتی غرب تلاش کردند به نحوی ماهیت عالم اسلام را با حادثه 11 سپتامبر رمزگشایی کنند. چنین نگرشهایی می‏تواند منشأ برخوردهای جدی بین غرب و شرق باشد.

2. نظریه‏های اساسی جهانی شدن

نظریه‏های جهانی شدن با نگرشهای متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. مارتین‏لی(2)( 2003 ) با سه معیار متفاوت به تقسیم‏بندی نظریه‏های جهانی شدن پرداخته است: با نگاه آرمانی‏نگری به جهانی شدن، بین دیدگاه تندروهای جهانی‏گرا و شک‏گراها تفاوت قائل شده است؛ از حیث تأثیرات، جهانی شدن را به جهانی شدن مثبت و منفی تقسیم کرده است و همچنین با معیار هژمونیک و سلطه‏آمیز بودن جهانی شدن، دیدگاه نئولیبرالها را در مقابل نئومارکسیستها قرار داده است؛ با نگاه فرهنگی جهانی شدن، دیدگاه همگن‏سازی را در مقابل ناهمگن‏سازی قرار داده است. رابرتسون ( 1992 )، جهانی شدن را دو فرآیند همزمان عام‏گرایی و خاص‏گرایی دانسته، به طور طبیعی چرخه اول جهانی شدن را فراگیرتر و چرخه

______________________________

1. Post-Cold War

2. Martinelli

ارغنون » شماره 24 (صفحه 32)

دوم را منعکس‏کننده جهانی شدنهای متکثری تلقی کرده است که در حلقه‏های همگن جهانی با توجه به تمایلات حرفه‏ای، دینی، قومی، زبانی و حتی جنسیتی شکل می‏گیرد. از طرفی، در مطالعه نظریه‏های جهانی شدن، لازم است بین جهانی شدنهای شناختی (ترنر(1)، 1994 ) و جهانی شدنهای غیر شناختی تمایز قائل شد. جهانی شدنهای شناختی، بر عمق اندیشه انسانها نفوذ می‏کند و حوزه‏های معرفتی جدید را به وجود می‏آورد و جهانی شدنهای غیر شناختی، منعکس‏کننده تغییر سطحی است که در مسیر زندگی فرد به وجود می‏آید. به نظر می‏رسد که بسیاری از تغییرات دوره معاصر ناظر بر جهانی شدن غیر شناختی است که «سطحی(2)» است و صرفاً جنبه نمایشی و ظاهری فرهنگ را تغییر می‏دهد، مثل لباس‏پوشیدن، آرایش و انتخاب انواع سرگرمیهای زندگی روزمره.

با توجه به تنوع و گستردگی نظریه‏های جهانی شدن، در این نوشتار تلاش می‏شود دیدگاههای کلی که در باره جهانی شدن وجود دارد و در واقع، قطع نظر از تقسیمات مبتنی بر مسائل جهانی شدن، به تحلیل جهانی شدن می‏پردازند، و جهت‏گیریهای نظری جهانی شدن مورد بحث قرار گیرد. در این تقسیم‏بندی به جهت‏گیریها و نوع نگاه کلی به جهانی شدن توجه شده و شش نظریه از هم متمایز شده است.

2-1. نظریه افراطی‏گراها(3) :

گروهی از جامعه‏شناسان تأکید بر این دارند که پدیده فرهنگ یکپارچه جهانی نتیجه قطعی روند جهانی شدن است. این دیدگاه، منعکس‏کننده نظریه افراطی جهانی شدن است (هلد و همکاران، 1999 ). برای طرفداران افراطی جهانی شدن، مثل اوهم ( 1995 ) و ریستون ( 1992 )، جهانی شدن معاصر دوره جدیدی را تعریف کرده که مردم در هر کجای دنیا که باشند به صورت فزاینده تحت اشراف «بازار جهانی فرهنگ»(4) قرار می‏گیرند. پیش‏بینی ذهنی این گروه از متفکران اجتماعی این است که دنیا مواجه با یکپارچگی جدیدی بر اساس «فرهنگ مردم‏پسند آمریکایی»(5) و یا به طور عمومی بر اساس «مدل مصرف‏گرایی غربی»(6)

______________________________

1. Turner

2. Superficial

3. Hyper-globalizer Theory

4. Global Market Culture

5. American Popular Culture

6. Western Consumerism Model

ارغنون » شماره 24 (صفحه 33)

خواهد شد (هلد و همکاران، 327:1999 ).

طرفداران افراطی جهانی شدن بر این اعتقاد پافشاری می‏کنند که جهانی شدن اقتصاد از طریق تأسیس شبکه‏های فرا ملی تولید و تجارت و فعالیتهای مالی موجب «غیر ملی شدن اقتصادها»(1) شده است. از نظر این گروه، ظهور اقتصاد جهانی، نهادهای جهانی دولتها و «انتشار»(2) و «دو رگه شدن فرهنگها»(3) مستندات اساسی هستند که معرف نظم نوین جهانی‏اند. بر اساس این دیدگاه، نظم جدید زمینه مرگ دولت ـ ملتها را فراهم آورده است، لذا تنها الگو و گروه مرجع قابل قبول عمومی در همه جهان، فرهنگ آمریکایی و غربی است.

این «تفکر کل‏گرایانه»(4) و «مطلق‏گرایانه»(5) ناگزیر همه جهان را در مسیر توسعه یک «فرهنگ واحد»(6) ارزیابی می‏کند. این نگاه مستلزم دو نوع تصویربرداری از فرهنگ است (فیدرستون، 6:1995 ) :

1.توسعه خارجی یک فرهنگ در ظرفیتهای محدود آن که در بحث جهانی شدن کل جهان مدّ نظر است. این بدین معناست که فرهنگهای پراکنده دنیا در یک فرهنگ مسلط ذوب می‏شوند. چتر این فرهنگ واحد در نهایت بر همه جهان گسترش پیدا خواهد کرد. این تصویر از جهانی شدنِ فرهنگی اشاره دارد به روندی که موجب تسلط و یکی شدن همه فضای جهانی خواهد شد. در این فضا همه جهان، یک مکان بومی واحد خواهد شد، مکانی که همگان در یک فرهنگ مشترک زندگی می‏کنند.

2.نگاه دوم اشاره به این دارد که فرهنگهای مختلف در مواجهه با یکدیگر قرار گرفته است. فرهنگهایی که در گذشته در انزوا و جدا افتاده بودند، در عصر جهانی شدن در تماس با یکدیگر قرار گرفته‏اند و نوعی تقاطع فرهنگی و درآمیختن فرهنگهای متفاوت به وجود آمده است. با این نگاه، جهانی شدن سبب به وجود آمدن نوعی «فرهنگ جهانی ترکیبی»(7)شده است که دارای اجزای متفاوتی است که هر کدام متعلق به فرهنگِ ملّت خاصی است.

طرفداران افراطی جهانی شدن، در واقع، معتقد به تصویر اول از جهانی شدن فرهنگها

______________________________

1. De-nationalization of Economics

2. Diffusion

3. Hybridization of Cultures

4. Totalism

5. Absolutism

6. Mono-Culture

7. Global Composite Culture

ارغنون » شماره 24 (صفحه 34)

هستند. اینان معتقدند که فرهنگ جهانی، اقتصاد جهانی و قدرت جهانی بر همه جهان مسلط خواهد شد. آنها پیش‏بینی می‏کنند که فرهنگ مردم‏پسند آمریکایی، «فرهنگ مرکزی»(1) جهان خواهد شد و سایر فرهنگها، «فرهنگ پیرامون»(2) و یا فرهنگ «نیمه پیرامون»(3) خواهند بود. از نظر آنها در میان فرهنگهای پیرامون، یک نوع جامعه‏پذیری و فرهنگ‏پذیری جدید بر اساس «روش زندگی آمریکایی»(4) در حال شکل‏گیری است. بر این اساس، سایر فرهنگهای غیر آمریکایی، فرهنگ پیرامون تلقی شده‏اند که ذوب در فرهنگ آمریکایی خواهند شد. فیدرستون ( 1990 ) معتقد است که اشکالات زیادی به این نظریه و تصویرسازی از جهانی شدن ــ که در واقع کل جهان را یک «دولت ـ ملت»(5) فرض می‏کند که دارای یک فرهنگ ملسط است ــ وارد است. اشکال مهم این است که این فرض مستلزم وجود دولتِ جهانی است که چنین دولتی تاکنون تحقق پیدا نکرده و امکان تحقق آن بسیار بعید است، و بدون وجود دولت جهانی غیرممکن است که فرهنگ مسلط جهانی به وجود بیاید.

اگرچه نقد فیدرستون نقد واردی است و لازمه به وجود آمدن فرهنگ جهانی وجود دولت جهانی است، ولی به نظر می‏رسد که حتی وجود دولت جهانی پیش‏شرط کافی برای «یکپارچگی فرهنگی»(6) در سطح جهان نیست. باید توجه داشت که «ریشه‏ها» و «بنیادهای فرهنگی» و سوابق تاریخی یک ملت که ریشه در تجربه‏های متفاوت دارد، سایه و بلکه ریشه‏ای است که در جوهر شخصیتی و شناختی یک جامعه نفوذ عمیق دارد. فرهنگ جدید با همه جاذبه و نفوذی که ممکن است در فرهنگهای بومی داشته باشد، با مخاطبان متفاوتی مواجه خواهد بود و برآیند مواجهه این فرهنگهای محلی و فرهنگهای فرا محلی جدید، حداقل در میان چند نسل آینده، برآیند مشابهی نخواهد بود. به عبارتی، مصرف‏کنندگان یک کالا و یا مقوله فرهنگی، لزوماً، درک مشترک و قرائت مشترک و یا پاسخ مشترکی نخواهند داشت. مهمترین دلیل بر این مدعی گسترش روزافزون «تنوع فرهنگی و هویتی»(7) در جهان است. بر این اساس، نقدی که بر طرفداران افراطی جهانی شدن وارد است، نقد تفاوتهای تاریخی فرهنگی و ظهور تنوع فرهنگی گسترده ملتهاست که هنجارهای مهمی را می‏سازد

______________________________

1. Central Culture

2. Periphery Cultures

3. Semi-Periphery

4. The American Way of Life

5. Nation State

6. Cultural Integration

7. Diversity of Cultures and Identities

ارغنون » شماره 24 (صفحه 35)

که نوعی «مقاومت فرهنگی»(1) و یا «بازسازی فرهنگی»(2) را به وجود می‏آورد. فرهنگ مقاومت و فرهنگ بازسازی‏شده، شکل جدیدی از فرهنگهای بومی خواهد شد که نه کاملاً منطبق بر ویژگیهای فرهنگ بومی است و نه کاملاً منطبق بر فرهنگ جهانی است، بلکه شخصیت و هویت و فرآیند جدیدی است که محصول پرورش «فرهنگ بومی ـ جهانی»(3) جدید است. از منظر دیگر، جهانی شدن، قدرت انتخاب را توسعه بخشیده است. نتیجه طبیعی مواجهه با انتخابهای گسترده‏تر، برجسته‏شدن هویتهای بومی و یا متکثر شدن هویتها خواهد بود که، در هر صورت، چالش عملی برای «نظریه فرهنگ مرکزی» تلقی می‏شود.

2-2. نظریه شک‏گرایی(4) :

دیدگاه شک‏گراها، به طور عمده، از اندیشه‏های سوسیالیستی بهره گرفته است و به نوعی انعکاس نظر مخالفان نظام سرمایه‏داری محسوب می‏شود. شک‏گراها معتقدند که اگر نتوان دلایل مشخصی برای جهانی شدن ارائه کرد، جهانی شدن چیزی جز قرائت متفاوت از غربی کردن و آمریکایی کردن جهان نیست. بر این اساس، جهانی شدن، نگاه جدیدی برای توسعه اقتصادی نظام سرمایه‏داری آنگلو ساکسونها محسوب می‏شود (هلد و مک گرو، 3:2002 ). گیلپین(5) ( 1987 ) بر این معنا تأکید می‏کند که ادامه حیات نظام سرمایه‏داری غرب، مبتنی بر جهانی شدن بازار اقتصادی آنهاست، لذا جهانی شدن را ابزار ادامه حیات اقتصاد سرمایه‏داری غرب می‏داند. جرارد دیلنتی(6) ( 2000 ) می‏گوید دلایلی وجود دارد که بیانگر این است که جهانی شدن صرفاً یک تلقی معرفتی و شناختی است و واقعیت خارجی برای آن وجود ندارد. او معتقد است که نگاه جهانی به جهان بارها در تاریخ تکرار شده است ــ جهان وطنی یونان، پادشاهی جهانی چین، اندیشه «کلیسای جهانی» در مسیحیت و یا نگاه زنجیره غربی بزرگ حیات در قرون وسطی نمونه‏های اندیشه‏های کل‏گرایانه به جهان است. از نظر دیلنتی، اندیشه امروز جهانی شدن قابل مقایسه است با نگاه «کیهانی» دوره رنسانس، دوره‏ای که دوره اکتشافات و همچنین یادگیری علوم مدرن تلقی می‏شد. البته شرایط امروز متفاوت است. دنیای امروز به صورتی واقعیتر، «جهانی» درک می‏شود، حداقل بیشتر از گذشته، و این

______________________________

1. Cultural Resistance

2. Cultural Reproduction

3. Glocal Culture

4. scepticism theory

5. Gilpin

6. Gerard Delanty

ارغنون » شماره 24 (صفحه 36)

همان مفهومی است که رابرتسون ( 1992 ) بر آن تأکید می‏کند، یعنی افزایش آگاهی نسبت به این که دنیا دارای یک جایگاه جهانی است. در واقع، از نظر رابرتسون، جهانی شدن دارای دو پیامد است: یکی فشرده شدن جهان و دیگری آگاهی نسبت به این فشرده شدن. فریدمن(1)( 1994 ) نیز بر همین جنبه معرفتی و شناختی جهانی شدن تأکید می‏کند و می‏گوید: معنا، جنبه مرکزی جهانی شدن است ولی جنبه واقعی جهانی شدن همچنان مورد سوءال است؛ تنها چیزی که تقویت شده است رشد قدرت گفتمان در باره پدیده جهانی است.

این نگاه به جهانی شدن، در واقع، تردید و شک در واقعی بودن عصر جهانی شدن و یا هرگونه اتفاق جدید واقعی نسبت به ارتباطات جهانی است. کوهن و کندی ( 18:2000 ) می‏گویند: اساساً عده‏ای معتقدند که جهانی شدن هیچ واقعیت متمایزی ندارد و فقط نوعی لفاظی است که به صورت یک مد روشنفکرانه متداول شده است. از این منظر، جهانی شدن قرائت دیگری از نگاه خیالی فلاسفه یونان است. شک‏گراها می‏گویند که تجارت حتی قبل از وقوع جنگ جهانی اول به صورت یک فرآیند بین‏المللی درآمده بود؛ دولت ـ ملتها به عنوان دولت مستقل همچنان نفوذ و محبوبیت خود را در میان ملتهای خود دارند و حقیقت این است که قدرتهای منطقه‏ای، مثل اتحادیه اروپا، واقعیتی به مراتب جدّیتر هستند تا جهانی شدن.

برعکسِ کل‏گراها(2) که قائل به یک تغییر فراگیر هستند، شک‏گراها اساس تغییر جدی را مورد سوءال قرار داده‏اند. متفکرانی مثل هرتس و تامسون ( 1996 ) و مک میشل ( 1996 ) معتقدند که جهانی شدن افسانه‏ای بیش نیست. وجه مشترک شک‏گراها و به عبارتی منکران فرآیند جهانی شدن، چپ‏گرا بودن آنهاست. موضع جدی که متفکران چپ در مقابل نظام سرمایه‏داری دارند، موجب می‏شود که هر نوع فرآیندی که معرّف استیلا و سلطه گسترده‏تر نظام سرمایه‏داری باشد مورد قبول این نحله فکری قرار نگیرد. به عنوان مثال، دیوید گوردن(3)( 1988 ) نیز از همین منظر، تأثیرات و اهمیت و جدید بودن جهانی شدن را مورد سوءال قرار می‏دهد. میکسینز وود(4) ( 1997 ) بحث از جهانی شدن را اساساً یک موضع‏گیری ایدئولوژیک شایع بر ضد جریان چپ می‏داند. شاید به همین دلیل باشد که مخالفت با فرآیند جهانی شدن در میان تفکرات سوسیالیست و جریانات فکری چپ به صورت گسترده‏ای بروز پیدا کرده است. از نظر شک‏گراها، تغییر جدی در روند بین‏المللی شدن اقتصاد در پایان قرن

______________________________

1. Friedman

2. Totalists

3. David Gordon

4. Meiksins Wood

ارغنون » شماره 24 (صفحه 37)

بیستم به وجود نیامده، بلکه، تغییرات اساسی به نحوی متأثر از شرایط اوایل قرن بیستم است (ونت(1)، 2000 ). نظام‏مندترین نظریه شک‏گرا، در نظریه سیستم جهان تجلی پیدا می‏کند.

نظریه سیستم جهان حاصل تفکرات مارکس و طرفداران اوست که در دهه 1970 به صورت جدی مطرح شد. والرشتاین ( 267:1991 الف) یکی از برجسته‏ترین نظریه‏پردازان «تئوری سیستم جهان»(2) است. قائلان به این تئوری معتقدند که موفقیت نسبی گروه کوچکی بستگی به فقر و شکست جمعیتهای بزرگتری دارد. سیاستهای جهانی رخدادی است که در یک سیستم جهانی که متکی بر منطق مسلط نظام سرمایه‏داری جهانی است شکل می‏گیرد. جهانی شدن نیز با تکیه بر منطق نظریه سیستم جهان یک ضرورت نظام سرمایه‏داری محسوب می‏شود که منشأ انباشت گسترده سرمایه برای گروه کوچکی از جهان و فقر فراگیری برای جمعیت بزرگی از جهان می‏شود. والرشتاین تأکید می‏کند که واحد مناسب مطالعه جامعه و رفتار اجتماعی در یک نگرش کلان و جهانی، چهارچوب نظری سیستم جهان است. از نظر او، سیستم دو خصوصیت مهم دارد: خصیصه اول آن، ارتباط پیوسته اجزای یک سیستم در درون آن است؛ و خصیصه دوم، ارتباط فعال و دینامیک اجزاء با یکدیگر است. بر این اساس، شناخت یک جزء سیستم، مستلزم شناخت آن جزء در ارتباط با سایر اجزاء نیز هست. بر این اساس، والرشتاین معتقد است که تلاش برای تمایز بین ــ فی‏المثل ــ پدیده‏های اقتصادی و سیاسی و پدیده‏های فرهنگی و اجتماعی، یک نگاه خطا و غیر مبین است. از نظر او هیچ عنصری در درون سیستم نمی‏تواند در انزوای کامل مطالعه شود و ناگزیر باید در ارتباط با سایر اجزاء مطالعه گردد. لذا او معتقد است که نگاه همه‏جانبه به سیستم، تنها نگاه معتبر است. از نظر والرشتاین، تنها سیستم اجتماعی معتبر «سیستم جهانی» است که کینگ ( 10:1991 ) از آن تعبیر به واحدی می‏کند که با تقسیم واحد کار و «سیستمهای فرهنگی چند بعدی»(3) که عینیت خارجی پیدا کرده‏اند، قابل تفسیر است. با این نگاه، «جهان‏گراها»(4) معتقدند که هر پدیده فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باید در درون چنین سیستمی مطالعه شود. نگاه چند بعدی به نظام جهانی موجب شده است که نظریات والرشتاین در حصار عوامل اقتصادی قرار نگیرد و به نحوی دیدگاههای او را در

______________________________

1. Went

2. World System Theory

3. Multiple Cultural Systems

4. Worldists

ارغنون » شماره 24 (صفحه 38)

حوزه فرهنگ نیز توسعه داده است.

والرشتاین مفهوم فرهنگ جهانی را به عنوان یک «پارادوکس خیلی بزرگ»(1) مورد تحلیل قرار داده است. او معتقد است که دو پارادوکس عمده در فرهنگ جهانی وجود دارد: یکی پارادوکس منطقی است و دیگری پارادوکس تاریخی. پارادوکس تاریخی آن این است که بیش از هزار سال است که ارزشهایی جهانی وجود دارند که منجر به اضمحلال فرهنگهای بومی نشده‏اند. پارادوکس منطقی آن وجود جدی ارزشهای جهانی در 200 سال اخیر و یا حداقل در پنجاه سال اخیر است. نمونه بارز این اجماع جهانی، قوانین جهانی حقوق بشر است که در سال 1948 به تصویب سازمان ملل رسیده و مورد قبول عمده کشورهای جهان است.

به نظر والرشتاین ( 93:1991 ب) فرهنگ جهانی را می‏توان از دو دیدگاه مورد تحلیل قرار داد. نظریه اول نگاهی است که متمایل به ذوب شدن همه جهان در یک جهان است. بر این اساس، اجزای جهان قدم به قدم و کم کم در همدیگر ادغام می‏شوند تا جایی که کل دولت ـ ملتهای مستقل قدیم در یک اقتصاد واحد، فرهنگ واحد و سیاست واحد ادغام می‏شود. ما تاکنون به این مرحله نرسیده‏ایم، ولی ممکن است آینده تاریخ چنین واقعه غیرمنتظره را به وجود بیاورد. نظریه دوم نیز نتیجه‏گیری مشابهی دارد ولی روند را به گونه دیگر تحلیل می‏کند. این نظریه بر این گفتمان تأکید دارد که اساساً تفاوتهای تاریخی و فرهنگی همواره بسیار سطحی بوده است. شک نیست که تفاوتهای زیادی از جمله تفاوتهای ساختاری وجود دارند، منتهی همه آنها از یک روند و نظم خاص پیروی می‏کنند. در واقع این دیدگاه معتقد است که همه فرهنگها و تمدنها یک مسیر موازی را طی می‏کنند که به یک مسیر واحد منتهی می‏شود. این یک تمایل سکولار است که به سمت شکل‏گیری «دنیای واحد» حرکت می‏کند. جامعه بشری منتهی به یک جامعه واحد می‏شود که از ضرورتهای حتمی آن فرهنگ واحد است.

والرشتاین هر دو تئوری را رد می‏کند. او معتقد است که هم آن تئوری که جهت‏گیری سکولار دارد و همه فرهنگها را از اساس مشابه هم می‏بیند و هم آن تئوری که قائل به مرحله‏ای بودن توسعه فرهنگ غالب است، درک صحیحی از فرهنگ ندارند. از نظر او

______________________________

1. Gigantic Paradox

ارغنون » شماره 24 (صفحه 39)

فرهنگ شامل مجموعه‏ای از ارزشها و کردارهای یک جزء است که صحنه عمل آن محدود به بخش کوچکی است و در واقع عرصه عمل آن کوچکتر از کل است. به عبارتی، او فرهنگ جهانی را امکان‏پذیر نمی‏داند و اشکال او به مقام «ثبوت» برمی‏گردد، نه مقام «اثبات». البته والرشتاین منکر این واقعیت نیست که یک نوع یکسان‏سازی در سطح جهان اجتماعی واقع شده و در حال توسعه است. مثل نظام اساسی مشترک دولت ـ ملتها، اساسنامه‏ای شدن نظامهای سیاسی، نظام اداری واحد، وجود اتحادیه‏ها و پول ملی و نظام مدرسه‏ای که حکایت از نوعی یکسان‏سازی جهانی می‏کند. والرشتاین ( 104:1991 ب)، با فرض این که فرهنگ جهانی به وجود بیاید، یک سوءال بسیار جدی را در باره پایداری پدیده‏ای به نام فرهنگ مطرح می‏کند. او می‏گوید: فرهنگ یک «بیان جمعی»(1) است که همراه با نوعی موضع داشتن و نوعی تمایز با «دیگر فرهنگها»(2) است. سوءال این است که در صورتی که فرضی به نام فرهنگ جهانی تحقق پیدا کند، آیا امکان تحقق فرهنگ با خصیصه متفاوت بودن و مقاوم بودن هست یا خیر؟

نقطه ضعف دیدگاه والرشتاین و کسانی که معتقدند اساساً جهانی شدن، نوعی افسانه‏ای کردن تحولات اجتماعی است، عدم توجه به اتفاقات اساسی است که در صنعت ارتباطات رخ داده است. این درست است که در گذشته نیز ارزشهای جهان‏شمول وجود داشته است؛ یا در گذشته نیز قدرتهای جهانی که امپراطوریهای بزرگ داشته و جهان را اداره می‏کرده‏اند بر جهان سیطره داشته‏اند؛ این باور نیز صحیح است که قوانین حقوق بشری از 50 سال پیش در یک گستره جهانی منشأ اثر بوده است؛ اما تفاوت اساسی عصر جهانی شدن معاصر و پدیده‏های جهانی گذشته، سرعت تحولات و همزمانی ظهور یک پدیده در کل جهان است. در واقع همان‏طور که امروز یک «سلطه فشرده‏تر و فراگیرتر» ظهور پیدا کرده است، «یک ارتباط فراگیرتر و فشرده‏تر» در حوزه عمومی و در ارتباطات حرفه‏ای و خاص‏گرایانه به وجود آمده است. در هیچ دوره‏ای از تاریخ بشر سابقه نداشته که با اشاره به دکمه موْس، یک پیام زمان و مکان را بپیماید و به مخاطبی در آن‏سوی مرزها ابلاغ شود، یا یک پیام قابل دسترسی برای همه افراد عضو جامعه مجازی، قابل روءیت باشد. صنعت جهانی ارتباطات شرایطی را فراهم آورده است که ــ به قول کستلز ــ تحولاتی که در دوره مدرنیسم دو قرن

______________________________

1. Collective Expression

2. Other Cultures

ارغنون » شماره 24 (صفحه 40)

طول می‏کشید تا در جهان اتفاق بیفتد، در دوره جهانی شدن، کمتر از دو دهه هنجارهای خود را به بخش عظیمی از جامعه بشری تحمیل کرده است. از طرفی، شکل‏گیری فضای مجازی و یا جهان مجازی، جهان و یا جهانهای جدیدی را به ظرفیت جهان واقعی اضافه کرده است که «دو جهان» با «دو سیستمْ جهان» را، که البته در رقابت و ارتباط با یکدیگر هستند، به وجود آورده است.

نقد دیگری که بر نظریه «سیستم جهان» والرشتاین وارد است، بر تطبیق موضوع بر عنوان و مفهوم بر مصداق است. در این که بین اعضای یک سیستم یک رابطه معنادار وجود دارد، و هر گونه تغییر در اعضای یک سیستم منجر به تغییر در سایر اجزای سیستم می‏شود تردیدی نیست. بنابراین، به لحاظ مفهومی و اصل موضوع، حرف والرشتاین و همکاران او در قالب یک نگاه «ساخت‏گرایانه» و یا نگاه «کارکردگرایانه» قابل مطالعه است. اما در این که آیا واقعاً کل جهان از یک تعامل سیستمی و نظام‏مند برخوردار است یا نه؟ آیا واقعاً ارتباط شبکه‏ای که بین اعضای یک سیستم وجود دارد، بین همه نهادهای جامعه بشری و اعضای جامعه بشری به وجود آمده است؟ و آیا اساساً یک نوع سنخیت و همخوانی و ربط منطقی که بین اجزای یک سیستم وجود دارد، واقعاً بین اعضای پیکره جهان وجود دارد یا خیر؟ تردیدهای جدی وجود دارد.

2-3. نظریه نسبیت‏گرایی(1) :

نظریه سوم که جامعه‏شناسانی چون رابرتسون ( 1990، 1991، 1992 ب، 1995 ) و گروهی از اندیشمندانی که با فصلنامه «نظریه، فرهنگ و جامعه»(2) همکاری دارند مثل فیدرستون ( 1990 )، ترنر ( 1994 ) و بیر ( 1990، 1994، 1998 )، جزو طرفداران آن قرار می‏گیرند، از جمله نظریه‏های میانه جهانی شدن محسوب می‏شود. از نظر نگارنده، نظریه نسبیت‏گرایی، بازسازی‏گرایی و انتقال‏گرایی، در تعامل با یکدیگرند و به نحوی «نظریه میانه جهانی شدن(3)» را تشکیل می‏دهند.

این گروه از جامعه‏شناسان نظریه فرهنگ جهانی را می‏پذیرند، منتهی نه در یک شکل

______________________________

1. Relativism Theory

2. Theory, Culture and Society

3. Moderated Theory of Globalization

ارغنون » شماره 24 (صفحه 41)

کامل و یا در یک قلمرو محدود. اینها معتقدند که هیچ پدیده‏ای نمی‏تواند به طور کامل و دست‏نخورده و بدون حتی کوچکترین تغییری جهانی شود. از طرفی، ظرفیتهای سخت‏افزاری و نرم‏افزاری جهانی شدن، زمینه جهانی شدن مطلق یک فرهنگ را فراهم نمی‏کند، بلکه همه فرهنگها، به طور نسبی، یعنی متناسب با قدرت و اقتدار و پذیرش فرهنگی، قلمرو جهانی پیدا می‏کنند. توجه به تنوع و توسعه پلورالیسم در عصر جهانی شدن، یکی از اختصاصات مهم این نظریه است. بنابراین یکی از ابعاد این نظریه ناظر بر رد «یک فرهنگ یکسان‏شده»(1) برای جهان است. این گروه از اندیشمندان اجتماعی قائل به نوعی نسبیت‏گرایی در روند جهانی شدن هستند، به این معنی که از نظر آنها در بعضی از فضاها و قلمروهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، یکسان‏سازی جهانی اتفاق افتاده و یا در حال وقوع است. نسبیت‏گراها معتقدند که مرزهای فرهنگی که در گذشته یک ملت را از ملت دیگر جدا می‏کرد، امروز وجود واقعی ندارد. مرزهای فرهنگی از نظر آنها علائمی است که به لحاظ زبانی و نژادی و اختصاصات ذاتی یک فرهنگ یک ملت را از ملت دیگر جدا می‏کند. اگرچه این علائم در گذشته نقش تعیین‏کننده‏ای در شکل‏گیری شخصیت بومی یک فرهنگ و یک ملت داشته‏اند، امروز نقش نسبی در این مرزبندی دارند. در عین حال، نسبیت‏گراها معتقدند یک همسان‏سازی کلی فرهنگی در جهان اتفاق نیفتاده و به نظر نمی‏رسد چنین واقعه‏ای رخ دهد، بلکه یک شبکه ارتباطی بین ملتها و فرهنگها به وجود آورده که در هر منطقه تسهیل‏کننده تبادل «معانی فرهنگی»(2) و کالاها و هنجارهای اجتماعی شده است.

فیدرستون ( 13:1995 ) مطرح می‏کند که به جای این که نوعی یکی شدن فرهنگ جهانی به وجود بیاید، نوعی تمایل قوی به سمت روند جهانی شدن، که موجب تفاوتهای جهانی فرهنگی است، پا به عرصه حیات گذاشته است. در واقع دریچه‏ای به سوی همه فرهنگها برای جامعه بشری باز شده است، به صورتی که «فرهنگهای دورافتاده»(3) آن‏سوی جهان را به طور مستقیم وارد خانه افراد جامعه کرده است. این حضور فرهنگها، زمینه چالش بین فرهنگی را در زمینه‏های نامأنوس فرهنگی فراهم آورده است. از نظر فیدرستون،

______________________________

1. A Single and Unified Culture

2. Cultural Meanings

3. Exotic Cultures

ارغنون » شماره 24 (صفحه 42)

فرهنگها در سطح جهانی آن «متکثرگرا»(1) و «چند محوری»(2) شده‏اند. او در عین حال معتقد است که غرب دیگر نمی‏تواند برتری خود را در انطباق سایر فرهنگها و تمدنهای جهان بر محور تمدن غربی ادامه دهد. این به این دلیل است که سایر ملتهای جهان از آگاهی و هوشمندی بالایی برخوردار شده‏اند که می‏توانند انتخاب بهتر داشته باشند. بنابراین، جهانی شدن نمی‏تواند جامعه بشری را به سمت یکی شدن فرهنگی ببرد. با تکیه بر دیدگاه فیدرستون، می‏توان از «متمرکز شدن فرهنگهای پراکنده»(3) که منعکس کننده جهانی شدن فرهنگهای محلی است، سخن گفت. فرهنگهای پراکنده، در گذشته، پیوندهای خود را با فرهنگهای مرکزی خود از دست می‏دادند، ولی در پرتو جهانی شدن، یک نوع متمرکز شدن و منسجم شدن و مرتبط شدن و شبکه‏ای شدن فرهنگهای پراکنده به وجود آمده است. بر این اساس، جهانی شدن فرهنگ ایرانی، در کنار جهانی شدن فرهنگهای سایر ملل و یا مثلاً جهانی شدن فرهنگ آمریکایی، در درجه اول، درون جامعه همگن و همزبان و در درجه بعد با سایر جوامع، که البته هر کدام از وسعت و شدت و تأثیر متفاوتی برخوردار هستند، معنا پیدا می‏کند.

2-4. نظریه بازسازی‏گرایی(4) :

قائلان به نظریه بازسازی معتقدند که روند موجود به سمت جهانی شدن، از یک‏سو موجب درآمیختن هویتها و فرهنگهای قدیم و جدید شده است و از سوی دیگر فرهنگهای جدا افتاده قدیم را در ارتباط نزدیک و رو در روی یکدیگر قرار داده است. این تعامل لزوماً به معنای غلبه فرهنگهای مدرن و جهانی بر فرهنگهای قدیم و بومی نیست، بلکه افراد و جوامع دست به نوعی بازسازی می‏زنند که برآیند این تعامل سنتز جدیدی است که ریشه در بسترهای بومی و تاریخی ملتها و فرهنگهای جدید دارد. این برآیند در هر سرزمینی ممکن است نتیجه متفاوتی داشته باشد؛ در اندونزی بروزی عینی داشته باشد که متفاوت با بروز عینی آن در مثلاً مالزی و یا ایران باشد.

______________________________

1. Pluralistic

2. Polytheistic

3. Diasporic Culture

4. Reproductionalism Theory

ارغنون » شماره 24 (صفحه 43)

بازسازی‏گرایی را می‏توان در قالب تئوری تضاد(1) (والاس و وولف، 1999 ) نیز تفسیر کرد. در واقع، دیالکتیک مواجهه فرهنگ ملی با فرهنگ فرا ملی (جهانی)، تولید بازسازی شده جدیدی را به وجود می‏آورد. این که این تعامل لزوماً همراه با یک تضاد و مقابله باشد یا یک تعامل همساز و یا یک تعامل مبتنی بر فرآیند عقلانی «انتخاب و گزینش(2)»، رویکردهای متفاوت به بازسازی را معنا می‏بخشد. نگاه مارکسیستی، که این تعامل را صرفاً با تکیه بر وابستگیهای طبقاتی و در یک تعامل جبری تفسیر می‏کند، منعکس کننده کل واقعیت اجتماعی نیست. پیر بوردیو(3) ( 1991 ) در مقابل نگاه طبقاتی به تضادهای اجتماعی، تعاملات اجتماعی را بر محور عوامل آموزشی و فرهنگی تفسیر می‏کند.

جامعه‏شناسی فرهنگی بوردیو، در ارتباط نزدیک با دیدگاههای او در باره جامعه‏شناسی آموزش و پرورش است. بر همین اساس، بوردیو در نوشته‏های خود در موارد مختلف رابطه معناداری بین مفاهیم و پدیده‏های فرهنگی و آموزش و پرورش برقرار می‏کند (بوردیو، 1979، 1996، 1999 ). او معتقد است که موفقیت آموزشی تناسب دارد با نظام رفتار فرهنگی. در واقع این نظام فرهنگی است که اعتماد به نفس ایجاد می‏کند تا فرد به آموزشهای بالای جامعه، مشاغل حرفه‏ای و سطوح بالای جامعه در همه قلمروها دست پیدا کند. این نگاه، تفسیر دقیقتری از تعامل بین دو یا چند فرهنگ متفاوت به وجود می‏آورد و چرخه بازسازی آن را در یک فرآیند «تعالی‏گرا» تفسیر می‏کند. در این تعامل سرمایه فرهنگی(4) نقش اساسی ایفا می‏کند. سرمایه فرهنگی دانش و روشهای فرهنگی است که منبع شکل‏دهی به هویتها و عمل نفوذ اجتماعی می‏شود (لول(5)، 283:2000 ). لغت سرمایه معادل «پول» است. ما از سرمایه اقتصادی برای دست یافتن به یک کالای خاص و یا کسب موقعیت اجتماعی و اقتصادی استفاده می‏کنیم. سرمایه فرهنگی هم معنای مشابهی در حوزه فرهنگ دارد. مثل پول، دانش فرهنگی مصرف می‏شود و یا در تعاملات اجتماعی، نقشهای اجتماعی را تعیّن می‏بخشد. بنابراین فرد از منبع سرمایه فرهنگ ملی و فرا ملی در تعاملات بین فرهنگی هزینه می‏کند و در بسیاری از موارد موقعیتهای اجتماعی خود را و حتی هویت فردی و اجتماعی را با تکیه بر سرمایه فرهنگی مثلاً دینی، قومی و ملی و فرا ملی بازسازی می‏کند. در «ادراک

______________________________

1. Conflict Theory

2. Pick and Chose

3. Pierre Bourdieu

4. Cultural Capital

5. Lull

ارغنون » شماره 24 (صفحه 44)

فرهنگی» نیز یک نوع رابطه خاص مبتنی بر سرمایه فرهنگی نیز وجود دارد، و مسیر تعاملی سلطه فرهنگی نیز در ارتباط با سرمایه فرهنگی است. هنر سمبولیک(1) در این روند نقش ماندگاری دارد و بسیاری از بازسازیها برگرفته از سرمایه‏های سمبولیک است که در حافظه فرهنگی(2) نقش می‏بندد.

نظریه بازسازی‏گراها با نظریه نسبیت‏گراها در تزاحم نیست. تئوری نسبیت‏گراها، نسبی‏بودن تغییرات را توضیح می‏دهد و بازسازی‏گراها مکانیسم این تغییر را بیان می‏کنند. مکانیسم این تغییر به نحوی موءید تئوری نسبیت‏گراهاست، چرا که این تغییر یک قالب مطلق برای همه دولت ـ ملتها و جغرافیاهای مستقل فرهنگی ندارد، بلکه این تغییر نسبی است و نسبت تغییر، بستگی به هر دو یعنی عوامل بومی و جهانی دارد. لذا فیدرستون ( 1995 ) که یک اندیشمند نسبیت‏گرا ارزیابی می‏شود، از جنبه دیگر، بازسازی‏گرا نیز هست. او معتقد است که این روند موجب بازسازی فرهنگها شده است، موجب جابه‏جایی و بی‏مکانی فرهنگها شده است یا به عبارتی فرهنگ را از ظرف جغرافیایی خود خارج کرده است. به نظر او فرهنگ امروز، از بستر اجتماعی خود خارج شده و از جبرهای سنتی خود در حیات اقتصادی، طبقه اجتماعی، نژاد و محدودیتهای منطقه‏ای رها گردیده است. در نتیجه، فرهنگها گرفتار «بی‏مرکزی»(3) و به دنبال آن «دوباره مرکزیت پیدا کردن»(4) در قالب جدید شده‏اند (فیدرستون، 3-2:1995 ). لذا فیدرستون معتقد نیست که فرهنگ گرفتار نوعی باخت محض تراژیک شده است، بلکه این ظرفیت برای فرهنگها به وجود آمده است که خود را در پرتو ظرفیتهای جهانی بازسازی کنند.

از نظر فیدرستون «فرهنگ سوم»، که محصول تعامل فرهنگ ملی و فرهنگ فرا ملی است، طبیعت جهانی دارد، به این دلیل که یک تمایل گسترده با خارج از مرزهای ملی در آن مشاهده می‏شود. فرهنگهای سوم، کانالهایی هستند برای ارتباط فرهنگها و لزوماً به معنای غلبه فرهنگ خاص بر فرهنگهای پیرامون نیست. بنابراین، این تلقی غلطی است که فرهنگ جهانی را صرفاً تحدیدی برای تضعیف اقتدار دولت ـ ملتها تلقی کنیم.

______________________________

1. Symbolic Art

2. Cultural Memory

3. Decentred

4. Recentred

ارغنون » شماره 24 (صفحه 45)

2-5. نظریه فرا ساختارگرایی(1) :

فرا ساختارگرایی از نظریه فرانسوی در حوزه ساختارگرایی زبانی ریشه گرفته است که به «زندگی اجتماعی» توسعه داده شده است. از این منظر، زندگی اجتماعی، قطع نظر از به وجود آورنده آن، به عنوان یک «متن» مورد مطالعه قرار می‏گیرد. این نگاه، آزادی عمل و تحلیل آزادتری را نسبت به تحولات اجتماعی ایجاد می‏کند. در سنت نقد ادبی (دیویس و فینک، 12:1373 ) فرا ساختارگرایی یک نگاه انتقادی است که اسیر هنجارهای حاکم بر ساخت نمی‏شود و تلاش می‏کند مفروضاتی را که تکیه‏گاه نحله‏های فکری هستند به آزمون بگذارد تا اصول قطعی را به چالش بکشد و حقایقی را که بدیهی فرض شده مورد آزمون مجدد قرار دهد. فرا ساختارگرایان نیز، همچون شک‏گراها، بیش از آن که در صدد بیان یک نظریه و معرفت جدید باشند، در تلاش‏اند که اصول نیازموده و بررسی نشده‏ای را که موجب ساخته شدن نظریه و مدلهای قطعی است تبیین کنند. جهانی شدن نیز، قطع نظر از عوامل پدید آورنده آن، به عنوان یک «متن اجتماعی» مورد نقد و بررسی فرا ساختارگراها قرار گرفته است (بیلتون(2) و همکاران، 546:2002 ). نگاه فرا ساختارگرایی، یک تحلیل کلان‏نگر است که از یک طرف طبق سنت فکری ساخت‏گرایان، به کلیت ساخت نه مجموعه ترکیبی آن (پیاژه 29:1373 ) توجه می‏کند و از طرف دیگر تغییرات بزرگ و ساختاری را مورد توجه قرار می‏دهد و از این دو منظر، جهانی شدن قابل تأمل است (گائو(3)، 2000 ). به عنوان مثال، میشل فوکو(4) به عنوان یک فرا ساختارگرا، اساساً هستی انسانی را به عنوان یک کل مرتبط می‏داند با انواع معرفتها و گفتمانهای معرفتی که بر جامعه انسانی حاکم است. این معرفتها و گفتمانها در واقع «زبان فهم تاریخ و واقعیتهای اجتماعی» هستند که ما برای فهم آنها به صورت جبری به این معرفتها و گفتمانها مراجعه می‏کنیم. بنابراین، معرفتی که ما نسبت به جهان داریم، از همین زاویه قابل بررسی است. از نظر فوکو، اوج و افول تاریخ بشری نیز مربوط به اوج و افول معرفتها و گفتمانهای معرفتی تاریخ است. لذا یک تاریخ‏دان و یک جامعه‏شناس موظف است که اجزای معرفتی و علل ظهور و بروز آنها را مطالعه کند و کلیدهای فهم این گفتمانها را بیابد. از همین منظر قدرت و سلطه نیز قابل تفسیر است. قدرت در واقع شیوه‏های متفاوت «سلطه معرفتی» بر موضوعات (مردم) است. با این رویکرد،

______________________________

1. Post-Structuralism Theory

2. Bilton etal

3. Gao

4. Michel Foucault

ارغنون » شماره 24 (صفحه 46)

قدرت اعمال می‏شود برای تحمیل گفتمانهای خاص بر مخاطب. نگاه فرا ساختارگرایی، جهانی شدن را به عنوان یک گفتمان و معرفت سلطه مورد تحلیل قرار می‏دهد (فوکو، 1980 ). این نگاه نقادانه ناظر بر مفهوم «همگرایی و یکسان‏سازی» تلاش می‏کند فرهنگها را در حصار و سلطه یک فرهنگ خاص قرار دهد. این دیدگاه توسط دو نفر از اندیشمندان فرا ساختارگرا، کودکویچ و کلنر(1) ( 1997 )، در حوزه جهانی شدن مطرح شده است. متفکران اجتماعی مثل چندرا ماتلار(2) ( 1996 ) معتقدند که توسعه ویدئو، فیلم، بازیهای کامپیوتری، آگهیهای تبلیغاتی، تلویزیونهای ماهواره‏ای و اینترنت، که ریشه همه یا اکثر آنها به غرب بازمی‏گردد، تداعی کننده توسعه استعمار غرب بر شرق است. در واقع، این نگاه، توضیح دهنده جریان «فرا استعماری(3)» است که پس از پایان جنگ سرد بر جهان حکمفرما شده است. از این منظر، جهانی شدن فرصت و ظرفیت گسترده‏تری برای جریان استعماری غرب فراهم آورده است. راجر بل و همکاران(4) ( 1996 ) بر این نکته تأکید می‏کنند که جهانی شدن با تکیه بر توانایی «مرزگشایی»، که از طریق صنعت ماهواره و ارتباطات همزمان به دست آورده است، توانایی تضعیف اقتدارهای ملی و محلی را پیدا کرده است. از این منظر، این تضعیف اقتدارهای محلی و ملی، منجر به جایگزینی اقتدارهای جدیدی می‏شود که سلطه استعماری گسترده‏تری را به دنبال می‏آورد.

بیان اصلی فرا ساختارگراها این است که به جای توسعه روند سلطه تک‏محورانه فرهنگی باید زمینه‏ای فراهم کرد که تبادل آزاد اطلاعات و ارتباط عمیق فرهنگها و ایدئولوژیها و تمدنها فراهم شود. فرا ساختارگراها ادعا می‏کنند که به موازات فرآیند جهانی شدن، که منشأ سلطه فرهنگی گسترده‏تر غرب است، یک «فرآیند معکوس جهانی شدن» در جهان در حال شکل‏گیری است. این روند معکوس، از نظر این متفکران، منجر به «قدرت پیدا کردن شرق» می‏شود. میدان پیدا کردن دوباره هویت و یا هویتهای فرهنگی شرق‏گرا در ارتباط با غرب (دیگری) و همچنین در ارتباط با سایر نقاط جهان، دستاورد مهم این روند معکوس است. از این لحاظ جهانی شدن فقط کانال جهانی شدن غرب نیست، بلکه این امکان برای جهانی شدن شرق ــ با همه تنوعهای دینی و فرهنگی که در خود جمع کرده و در حال توسعه جهانی و

______________________________

1. Cvetkvich and Kellner

2. Chandra Mattelart

3. Post-colonialism

4. Roger Bell

ارغنون » شماره 24 (صفحه 47)

نهادینه شدن است ــ نیز وجود دارد. انقلاب اسلامی ایران از این منظر یک بستر برای جهانی‏شدنهای معکوس لیبرالیسم و سوسیالیسم محسوب می‏شود که در مراحل اولیه جهانی شدن ارتباطات ظهور پیدا کرده است (عاملی، b2004 ). این نظریه البته بازگو کننده روندی واقعی است که در بعضی از لایه‏های فرهنگی در سطح جهانی در حال وقوع است. افزایش علاقه به لباس سنتی شرقی، غذای شرقی، موسیقی و هنر شرقی، ادبیات و فلسفه شرق در نحله‏های روشنفکری غرب و بالأخره ادیان و مذاهب شرقی خصوصاً بودیسم و عرفان اسلامی و توجه به نهضتهای دینی و عدالتخواهانه عالم اسلام نمونه‏هایی از این فرآیند معکوس است.

ساختارگراها بر اهمیت بنیادهای ماندگار نهادها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، که سازمان زندگی معاصر را تنظیم می‏کنند، تأکید می‏ورزند. از نظر آنها ساختارها و نهادهای معاصر اجتماعی معرّف و موءیّد امپریالیسم فرهنگی، آمریکایی کردن و مصرف توده‏وار فرهنگی هستند که متکی بر اقتصاد غرب و نظام سیاسی غرب است. در واقع، مشکل اصلی به بنیادهای ساختاری جوامع جهان معاصر برمی‏گردد. ساختارگراها معتقدند که افزایش حساسیت نسبت به ویژه و برجسته بودن مدرنیته غرب، همراه با ضعیف و فرسوده شدن روحیه مدرن غرب، فرآیندی است که قابل انکار نیست. این عوامل باعث شده که تمایل به انتقال از جامعه‏شناسی محلی به جامعه‏شناسی توسعه‏یافته‏تر، که تمرکز بر فرآیند بین‏المللی شدن روندها و نگاه کلان به «کل جهان» داشته باشد، بیشتر شده است (تری‏اکینان(1)1986 ).

فرا ساختارگراهایی مثل ارجون آپارداری(2) ( 1990 ) خصوصیات فرهنگ جهانی را در مجموعه‏ای از «فرآیندها»ی متفاوت تعریف کرده‏اند که ناظر بر روندهای کلی جهان است. او پنج تصویر متفاوت و ضمناً غیر متعادل را در سطح جهانی تصویر می‏کند که پنج روند اساسی فرهنگها را تحت تأثیر خود قرار می‏دهد:

1.تصویر نژادی روندها(3) : این روندها، برآیند حرکت مردم‏اند: حرکت مسافران، مهاجران، پناهندگان، تبعید شدگان و کارگران مهمان، که حول محور نژادی، یکی از شایعترین روندهایی است که با تسهیل صنعت حمل و نقل در سطح جهانی تسریع شده است.

______________________________

1. Tiryakinan

2. Appardarai

3. Ethnoscape Flows

ارغنون » شماره 24 (صفحه 48)

2.تصویر تکنولوژیک روندها(1) : روندهای تکنولوژیک گسترده‏ای در جهان معاصر در جریان است که در سطح وسیع دستگاههای ماشینی و صنعتی تولید می‏کنند که توسط شرکتهای فرا ملی، چند ملیتی و تعاونیهای ملی در این فرآیند به کار می‏روند. این فرآیند نیز، نوعی تکرار روندهای خاص را در سطح جهان به وجود آورده است.

3.تصویر مالی روندها(2) : تبادل مالی بسیار گسترده‏ای در سطح جهانی صورت می‏گیرد که حاصل جریان پول در بازار ارز و سهام است. دیجیتالی شدن و ظهور صنعت ارتباطات همزمان و ارتباطات شبکه‏ای جهانی مالی، این روند را از حصار زمان و مکان خارج کرده و جهان پرسرعت تبادل مالی را به وجود آورده است.

4.تصویر رسانه‏ای روندها(3) : چهارمین روند غالب بر جهان، فرآیند رسانه‏ای است، فرآیندی که با ارائه تصاویر و اطلاعات مختلف و متنوع از طریق روزنامه‏ها، مجله‏ها، تلویزیون، رادیو و صنعت فیلم در سطح ملی و فرا ملی جریان دارد و در بسیاری از موارد منابع جهانی رسانه‏ای را به وجود آورده است.

5.تصویر ایده‏ای روندها(4) : تصویر ایده‏ای به طور عمده متصل به فرآیند جریان تصاویر و اطلاعات است که همچنین مرتبط به دولت و اساساً تحولات در حوزه دولتهاست. این فرآیند (در جامعه غرب) به طور اساسی ریشه در دوره روشنگری غرب دارد و از اجزائی مثل تصاویری از دموکراسی، آزادی، حقوق رفاهی و... تشکیل شده است.

مدل تصویربرداری آپارداری، مدلهایی را که تکیه بر بنیادهای تک‏بعدی دارند، مثل نگاههای چپ که تغییرات و تحولات جهان را بر اساس فرآیندهای اقتصادی مطالعه می‏کنند، مورد سوءال قرار می‏دهد. حتی مدلهایی مثل مدل تحلیل فردریک جیمسون(5) که بر «منطق فرهنگی» نظام سرمایه‏داری تأکید می‏کنند نیز مورد انتقاد قرار می‏گیرد. بر این اساس از دیدگاه آپارداری، گفتمان فرا ملی‏گرایی و جهانی شدن برخاسته از سنتی است که ریشه در فرآیند تکاملی نظام سرمایه‏داری دارد. آپارداری و فرا ساختارگراها هر نوع نظریه خُرد را که منتهی به نهی روندهای موازی بشود رد می‏کنند. از این منظر، توجه به جهانی شدن، صرفاً

______________________________

1. Technoscape Flows

2. Financescape Flows

3. Mediascape Flows

4. Ideascape Flows

5. Fredric Jameson

ارغنون » شماره 24 (صفحه 49)

مبتنی بر توسعه نظام سرمایه‏داری نیست بلکه بر توسعه‏های جدیدی است که در قلمرو اقتصادی و سیاسی صورت گرفته و موجب تقویت جغرافیای سیاسی کشورها شده و در عین حال منشأ کاهش قدرت دولت ـ ملتها شده و از طرفی موجب شده است که حس ملی‏گرایی برای بسیاری یک ایدئال سیاسی محسوب نشود (کویت کویچ و کلنر، 1977:16 ).

از نظر ساختارگرایی، «سلطه جهانی فرهنگ» نیز مورد تأکید است. بحث از سلطه فرهنگ، به عنوان یک مسأله اساسی انتقادی، حدود پنجاه سال پیش وارد ادبیات فرهنگی شد. از زمانی که نظریه اقتصاد سرمایه‏داری که حاصل توسعه منطقی نظریه‏های مارکسیستی بود وارد عرصه اندیشه‏های اقتصادی و سیاسی شد، توجه به امپریالیسم فرهنگی به عنوان دستاورد طبیعی این نگاه ظهور پیدا کرد. مشهور است که بحث از امپریالیسم فرهنگی با لنین آغاز شد. لنین در واقع به دنبال آن بود که نه تنها تضادهای اقتصادی بلکه پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی ناشی از تضادهای درونی نظام انحصاری سرمایه‏داری را مورد بحث قرار دهد (لی(1)، 1980 ). در چند دهه اخیر نگاه انتقادی به سلطه غرب از طریق رسانه‏های ارتباط جمعی و سایر کانالهای فرهنگی در قلمروهای مختلف توسعه پیدا کرده و مورد توجه متفکران جامعه‏شناسی و علوم سیاسی و فرهنگ‏شناسی و علوم ارتباطات قرار گرفته است. متفکرانی مثل شیلر(2) ( 1969 )، بوید برت(3) ( 1977 )، تونستال(4) ( 1977 )، فوکس(5)( 1992) و ریوز(6) ( 1993 ) با نگاه نقادانه به تحلیل سلطه جهانی نظام سرمایه‏داری پرداخته‏اند. تحلیلهایی که به نقد سلطه جهانی، امپریالیسم رسانه‏ای و امپریالیسم فرهنگی می‏پردازند، جهانی شدن را یک فرصت فراگیر برای سلطه گسترده‏تر نظام سرمایه‏داری می‏دانند.

2-6. نظریه انتقال‏گرایی(7) :

انتقال‏گراهایی مثل گیدنز ( 1999 ) و بک ( 1992، 1995 و 1999 ) معتقدند که ما در دوره‏ای زندگی می‏کنیم که به طور کلی در مسیر یک تحول و تغییر و انتقال جدی در واقعیتهای اجتماعی هستیم. از آنجا که فشرده کردن فرآیند نوسازی، موجب پدید آمدن شرایط کاملاً جدیدی شده است که هنوز نهادهای مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن شکل نگرفته

______________________________

1. Lee

2. Schiller

3. Boyd-Barret

4. Tunstall

5. Fox

6. Reeves

7. The Transformationalism

ارغنون » شماره 24 (صفحه 50)

است، نیازمند نظریه‏ای هستیم که این واقعیت را در درون خود هضم کرده باشد. از منظر انتقال‏گرایی، نه تنها انتقال زمینه‏های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، بلکه تغییرات جدی در بستر «متن اجتماعی» نیز در حال وقوع است. بنابراین یک انتقال «متنی ـ زمینه‏ای(1)» گسترده در جریان است. برآیند معرفتی و جامعه‏شناختی و فلسفی این روند، انتقال و تغییر مسیر جدی در رویکردهای مطالعاتی است. بر این مبنا، علوم در حوزه‏های مختلف نیازمند یک «انعطاف متدولوژیک» و «انعطاف معرفتی»اند تا بازتولیدهای جدیدی را متناسب با تغییرات ساختاری در درون خود ایجاد کنند. این نگاه، موجب یک نوع تحلیل تردیدآمیز نسبت به نگاههای «رشته‏ای»، «چند رشته‏ایِ» گذشته ایجاد می‏کند و ضرورت مطالعات «فرا رشته‏ای» را مورد تأکید قرار می‏دهد.

انتقال‏گراها از دیدگاه نسبتاً مثبتی نسبت به آینده جهانِ جهانی‏شده برخوردارند. انتقال‏گراها بر این عقیده‏اند که جهانی شدن نیروی اصلی است که منبع تغییر سریع در حوزه‏های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که جامعه مدرن را تغییر شکل داده و موجب نظم نوینی شده است. از نظر آنها جهانی شدن در ارتباط است با قشربندی جدید جهانی، به گونه‏ای که بعضی از دولتها و جوامع به طوری فزاینده وارد نظم جدید جهانی می‏شوند و دیگران نیز به طور فزاینده در این روند حاشیه‏نشین می‏شوند. از نگاه انتقال‏گراها، تو در تو شدن فرهنگها و مردم موجب ریشه‏دار شدن فرهنگهای دو رگه در جامعه شبکه‏ای جهانی شده است (هلد و همکاران، 327:1999 ).

هلد و همکاران ( 8:1999 ) می‏گویند: در عمق نظریه انتقال‏گراها این اعتقاد وجود دارد که جهانی شدنِ معاصر، موجب بازسازی و مهندسی دوباره قدرت و کارکرد و اقتدار دولتهای ملی شده است. از نظر این نحله فکری، تقسیم جهان به شمال و جنوب، جهان اول و یا جهان سوم، دیگر پدیده‏ای واقعی نیست. این بدین سبب است که جهان توسعه‏نایافته، در حال توسعه و توسعه‏یافته به طور گسترده در یکدیگر فرو رفته‏اند و در بسیاری از عرصه‏ها نوعی درهم‏آمیختگی جدی صورت گرفته است، به گونه‏ای که قشربندی سنتی ساختار اجتماعی جهان را دچار مشکل جدی کرده است. جهان پیشرفته در این روند نیز نوعی بازگشت به شاخصهای سنت‏گرایانه جهان اول و دوم را دنبال می‏کند. انتقال‏گراها، پیش‏بینی جدی از

______________________________

1. Te-contextual

ارغنون » شماره 24 (صفحه 51)

آینده تراژیک جهانی شدن ندارند، و حتی به دنبال این نیستند که یک تیپ ایدئالی ثابت از دنیای جهانی شده در باره جهانی و یا تمدن جهانی ارائه کنند. بلکه انتقال‏گراها بر این معنا تأکید دارند که جهانی شدن یک فرآیند تاریخی درازمدت است که ابعاد مختلفی از تضادها را در خود جمع کرده است و به طور معناداری عواملی متداخل را در درون خود فراهم آورده است.

با این تحلیل که جهان در حال انتقال به شرایط جدید است و یا در حال بازسازی قدرت سیاسی و دولت ملی و فرهنگ مردم‏پسند است، انتقال‏گراها، نظریه طرفداران افراطی جهانی شدن را که معتقد به پایان اقتدار دولت ـ ملتها هستند و همچنین ادعای شک‏گراها را، که اساساً جهانی شدن را پدیده جدیدی نمی‏دانند و معتقدند اتفاق معناداری در جهان به وقوع نپیوسته است، رد می‏کنند. اما آنها موءید نظریه طرفداران بازسازی‏اند که معتقد به این هستند که قدرتهای ملی و فرهنگهای بومی تحت تأثیر جهانی شدن بازسازی خواهند شد و اقتدار جدیدی به وجود خواهند آورد. بر اساس نظریه طرفداران بازسازی لزوماً دولتهای ملی به وسیله جهانی شدن از بین نمی‏روند، بلکه برعکس در پاسخ به نیازهای پیچیده و هویت جدید دولتها که به طور فزاینده‏ای با سایر دولتها در هم پیچیده‏اند تجدید ساختار می‏شوند (هلد و همکاران، 1999 ).

نظریه انتقال‏گراها، در عین حال، با نظریه نسبیت‏گراها و قائلان به بازسازی و فرا ساختارگراها نیز در تضاد نیست. نسبیت‏گراها می‏پذیرند که جهان به صورت انقلابی شاهد تغییر مستمر است، ولی بحث اصلی آنها این است که این تغییرات، تغییرات قطعی مشخص نیست بلکه تغییراتی است نسبی که در بعضی از حوزه‏ها اتفاق می‏افتد و متناسب با شرایط اجتماعی هر جامعه روند و بازتابهای متفاوتی خواهد داشت. بر این اساس همه بنیادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در حال تغییرند ولی این تغییر نسبی است. از نظر آنها، این تغییرات لزوماً یک جهت‏گیری مشخص و هویت جهانی مطلق و قطعی ندارد. در این روند، هویتها، فرهنگها، ارزشها و هنجارها به صورت متنوع و متکثری در ارتباط با عوامل متعدد ملی و فرا ملی تغییر کرده‏اند. قائلان به بازسازی نیز این تغییر را مشاهده کرده‏اند و معتقدند که این تغییرات منشأ یک نوع انتقال فرهنگی شده‏اند. از نظر آنها، مکانیسم این تغییر یک نوع «بازسازی» محلی ـ جهانی است که منجر به تبعیت محض از فرهنگهای موسوم به «مرکزی» و یا عوامل «فرا ملی» می‏شود و لزوماً از خصیصه بومی و محلی محض

ارغنون » شماره 24 (صفحه 52)

برخوردار نخواهد بود. این بدین معناست که هویت جدید، لزوماً همه عناصرش جدید نیستند، بلکه آمیخته‏ای از هویتهای قدیم و عناصر جدیدند که در فرآیند تغییر، تجدید ساختار شده‏اند. فرا ساختارگراها نیز تغییر و تأثیر شدید جهانی شدن را می‏پذیرند، منتهی آنها با تحمیل فرهنگ خاص برای همه جهان مخالف‏اند. در واقع دیدگاه فرا ساختارگراها، نگاهی است انتقادی به تحلیلهای سلطه‏نگرانه به جهانی شدن. با این نگاه، ملاحظه می‏کنید که دیدگاه انتقال‏گراها، با دیدگاه نسبیت‏گراها و بازسازی‏گراها و فرا ساختارگراها در تزاحم نیست، بلکه این چهار دیدگاه را تحت عنوان «نظریه میانی انتقادی(1)» می‏توان منعکس کرد که در درجه اول دیدگاه انتقال‏گراها را منعکس می‏کند و در درجه بعدی دیدگاه بازسازی‏گراها و نسبی‏گراها و فرا ساختارگراها را شامل می‏شود. این نظریه از این جهت «میانی» است که گرفتار دیدگاه «افراطی جهانی شدن» و نظریه تفریطی «شک‏گراها» نشده است و از این جهت «انتقادی» است که روندهای استعماری و سلطه‏آمیز را مورد انتقاد قرار می‏دهد. این نظریه، هر چهار دیدگاه را در درون خود می‏پذیرد و در واقع این چهار دیدگاه هر یک به گونه‏ای به تغییر اجتماعی متأثر از جهانی شدن اشاره دارند. به نظر می‏رسد نظریه میانی انتقادی نظریه جامعی است از حیث توانایی چند بعدی‏نگری به واقعیت اجتماعی، به این دلیل که انعطاف لازم نظری را برای شرایط پیچیده و غیر ثابت و در حال تغییر دائمی جهان معاصر و از قدرت «انعکاسی و واقع‏نمایی» برخوردار است.

نتیجه‏گیری : پارادایم دو جهانی شدنها

از آنچه گفته شد، به صورت گذرا، مفهوم جهانی شدن و پیوستهای مفهومی آن، مثل محلی‏شدن و منطقه‏ای‏شدن و محلی ـ جهانی شدن، همراه با گونه‏های مختلف جهانی شدن مورد بحث قرار گرفت. نظریه‏های جهانی شدن با رویکردهای متفاوت نیز بخش مهم دیگر این مقاله بود که با آن آشنا شدیم. به نظر می‏رسد که توضیح ابعاد معرفتی و مفهومی و نظریِ جهانی شدن، به تنهایی منعکس‏کننده «بنیانهای اساسی تغییر» در دوره معاصر نیست. با توجه به «تغییرات بزرگی» که در دوره جهانی شدن صورت گرفته و این تغییرات «پایانها» و «آغازهای» جدید و به عبارتی «نقطه عطفِ» تاریخی محسوب می‏شود، فهم این دوره جدید

______________________________

1. Moderated Critical Theory

ارغنون » شماره 24 (صفحه 53)

نیازمند یک پارادایم نظریِ جدید است که توضیح‏دهنده روندهای جدید تاریخ معاصر ما باشد. در تعریف پارادایم بر این نکته تأکید می‏شود که «پارادایم منعکس‏کننده مجموعه‏ای از سوءالها و اعمال و قراردادهای نهادینه است که منعکس‏کننده نگاه علمی به مسائل یک مقطع خاص تاریخی باشد» (بیلتون، 431:2002 ). بنابراین، پارادایم اسیرِ دوره و زمان خاص است. به همین دلیل، پارادایمهای مدرنیته، به عنوان مثال در قالب مدرنیته ایرانی (آزاد، 17:1380 )، با رویکردهای مختلفی مثل روشنفکری و عقب‏افتادگی، رویکرد توسعه‏نایافتگی و یا پارادایم ایدئولوژی‏گرایی، ضمن اهمیت جامعه‏شناختی عمیقی که دارد و منشأ نگاه پارادایمی به دوره «مدرنیته ایرانی» است، صرفاً منعکس‏کننده تاریخ مدرنیته ایرانی و یا مدرنیته معاصر ایرانی است، اما این نوع پارادایمها ظرفیت نگاه به فضای جهانی‏شده ایرانی و یا فضای دو جهانی‏شده جدید ایرانی را ندارد. با این نگاه، پارادایمهای مدرنیته، به مرور، رویکرد تاریخی پیدا می‏کنند و توسعه آنها به روندهای آینده مستلزم بازسازی معرفتی جدید است. این ناتوانی، هم به دلیل بنیادهای متفاوت معرفتی است که در قالب پسا مدرنیسم ظهور پیدا کرده و هم به جهت ظهور ظرفیتها و توسعه‏های جدید و به عبارتی به دلیل ظهور دوره جدیدی است که به مراتب با ظرفیتهای دوره مدرنیته متفاوت است. مهمترین توسعه اجتماعی معاصر، توسعه «فضای اجتماعی» است که با «دو فضایی‏شدن جهانی‏شدنها» اتفاق افتاده است. به دنبال توسعه جدید فضای اجتماعی، ظرفیت جدیدی به جهان واقعی (جهان اول) اضافه شده است که از آن تعبیر به جهانی مجازی (جهان دوم) می‏شود. در واقع، در درون این دو جهان، که مانند دوقلوهای به‏هم‏چسبیده در تعامل با یکدیگرند و بدون یکدیگر استمرار حیات اجتماعی آنها ممکن نیست، دو واقعیت در جریان است که یکی «واقعیت طبیعی» و دیگر «واقعیت مجازی(1)» است (عاملی، 1382 الف و 1382 ب). در این دو جهان، جهانی شدنهای بسیاری (برگر و هانتینگتون، 2002 ) در جریان است که هر یک از قدرت، سرعت، شدت و تأثیر متفاوتی برخوردارند (هلد و همکاران، 1999 ). با این نگاه، از نظر نگارنده، پارادایم بزرگی که منعکس‏کننده دوره جدید است، پارادایم دو جهانی‏شدنهاست. فهم دقیق تغییرات جهانِ جهانی‏شده و فرآیندهای طبیعی و ایدئولوژیک حاکم بر آن مستلزم توجه جدی به وجود این دو جهان موازی است.

______________________________

1. Virtual Reality

ارغنون » شماره 24 (صفحه 54)

دو جهانی‏شدنها، فرآیندهای جهانی است که در عین حال منعکس‏کننده دو جهانی‏گرایی(1)نیز هست. دو جهانی‏شدنها بیان‏کننده فرآیندهای جهانی در دو فضای متفاوت است و دو جهانی‏گراییها اشاره به شکل‏گیری معرفتهای جدید جهانی نسبت به جهان واقعی و جهان مجازی است. دو جهانی‏شدنها، در عین حال، منعکس‏کننده پایانها و آغازهای جدید است. بر این مبنا، نگارنده که در چهار نوشتار دیگر ــ که در یکی به آسیب‏شناسی جهان معاصر در بستر دو جهانی‏شدنها، تحت عنوان «دو جهانی‏شدنها و جامعه جهانی اضطراب» (عاملی، 1382 ب) و در مقاله‏ای دیگر با تکیه بر دو جهانی‏شدنها، با تحلیل کل‏گرایانه روندهای آینده جهان (عاملی، 1382 الف) و در نوشتار سوم هویتهای همزمان فردی را با نگاه آینده‏گرایانه در فضای دو جهانی‏شده (عاملی 1382 ج) و در نوشتار انگلیسی به ارتباطات بین دینی در فضای دو جهانی‏شده (عاملی، 2004 a ) ــ ابعاد پارادایمی دو جهانی‏شدنها را مورد تأکید قرار داده است، توجه به این موضوع را به لحاظ «فضاشناسی جدید» محوریترین پارادایم برای مطالعه جهان معاصر و جهان آینده تلقی کرده است. به نظر می‏رسد که دو جهانی شدنها از ظرفیتهای «نظریه فراگیر اجتماعی»، که نیازمند توجه به چندگانگی در شکل‏گیریهای اجتماعی، پرهیز از تعیّن‏گرایی و نگاه تطوّر خطّی در تحولات اجتماعی و در نهایت توجه به بی‏جغرافیا بودن زیست اجتماعی ـ فرهنگی (عبداللهیان، 191:1381 ) است، برخوردار است.

پارادایم دو جهانی‏شدنها، نگاهی است که در درجه اول بر تمایز بین جهان مدرنیته و جهان جهانی‏شده تأکید می‏کند و در درجه بعد به تبیین و متمایز نمودن دو جهان موازی و در عین حال مرتبط و در هم آمیخته می‏پردازد و جهانی‏شدنهای متکثری را در درون این دو جهان مورد توجه قرار می‏دهد. با این نگاه، مهمترین تغییر جهان معاصر که بنیان تغییرات آینده جهان را می‏سازد، رقابتی شدن جهان واقعی و جهان مجازی است. ظهور جهان جدید یعنی «جهان مجازی(2)» بسیاری از روندها و نگرشها و ظرفیتهای آینده جهان را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. این جهان در واقع به موازات و گاه مسلط بر «جهان واقعی(3)» ترسیم می‏شود و عینیت واقعی پیدا می‏کند. این دو جهان از یک رابطه «انعکاسی هندسی(4)»

______________________________

1. Dual Globalism

2. Virtual World

3. Real World

4. Geometrical Reflection

ارغنون » شماره 24 (صفحه 55)

برخوردارند که داد و ستدهای بی‏شماری بین این دو جهان جریان دارد.

جهان اول با خصیصه جغرافیا داشتن، از نظام سیاسی مبتنی بر دولت ـ ملت برخوردار بودن، طبیعی ـ صنعتی بودن، محسوس بودن و معطوف به احساس قدیمیتر بودن، از جهان دوم قابل تمایز است. جهان دوم نیز با خصیصه‏هایی مثل بی‏مکانی، فرا زمان بودن، صنعتی بودن محض، عدم محدودیت به قوانین مدنی متکی بر دولت ـ ملتها، برخوردار بودن از معرفت‏شناسی تغییر شکل‏یافته پسا مدرن، قابل دسترسی بودن همزمان، روی فضا بودن و برخورداری از فضاهای فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی و سیاسی جدید، از جهان اول به صورت نسبی جدا می‏شود. این دو جهان در بسیاری از موارد تبدیل به دوقلوهای به‏هم‏چسبیده خواهند شد که تعامل فردی و اجتماعی در قلمروهای بسیار، بستگی به «تعاملهای دو جهانی» دارد و ما مواجه هستیم با «دو جهانی‏شدنهای به‏هم‏چسبیده(1)» که حذف یکی از آنها موجب زوال دیگری نیز می‏شود. آموزش و پرورش آینده، نظامهای تجاری و بانکی در حال و آینده، نظامهای کنترل شهری و شهرسازی، حتی پزشکی جهان آینده برآیند تعامل پیوند خورده این دو جهان است.

جهان دوم، فضای ظهور مفاهیم و مقوله‏ها و «مجازهای واقعی» بسیاری مثل مبارزات احزاب سیاسی مجازی (گیبسون(2)، 2004 )، تضادهای دینی و نهضتی مجازی (کارتزوجیانی(3)، 2004 ) و از همه مهمتر شکل‏گیری «شهر مجازی» (گین هویزن(4)، 2004 ) در مقابل شهر فیزیکی(5) و مادی (چانگ(6)، 2003 ) است. حضور در جهان مجازی در بعضی از کشورها، مثل سنگاپور، به قدری توسعه پیدا کرده است که قابل مقایسه با جهان مادی‏شده است (گوبای(7)، 2003 ).

مهمترین تغییری که فضای دو جهانی به وجود آورده تغییر در روابط انسانی است. در واقع، روابط چهره به چهره سنّتی، در سطح وسیعی جای خود را به روابط در فضای مجازی (لارنس(8)، 2003 ) مثل رابطه با واسطه کامپیوتر و یا با واسطه وسایل ارتباط از راه دور و یا وسایل ارتباط جمعی داده است. این تغییر فضای ارتباطی تجربه تعامل اجتماعی متفاوتی را وارد زندگی انسان کرده است. روابط انسانی در فضای مجازی، هم در سطح

______________________________

1. Twin Globalizations

2. Gibson

3. Karatzogianni

4. Geenhuizen

5. Physical City

6. Chang

7. Goby

8. Lawrence

ارغنون » شماره 24 (صفحه 56)

تفریح و سرگرمی و هم در سطح ارتباطات، به منظور یادگیری و آموزش «متصل و پیوسته» (بران(1)، 2003 ) ــ که در مواردی فضای آموزشی مجازی را تبدیل به یک جماعت مجازی آموزشی می‏کند (هریس(2)، 2003 ) و یا انواع دیگر روابط اجتماعی ــ صورت می‏گیرد که منعکس‏کننده تنوع و تکثر روابط اجتماعی در فضای مجازی است. از طرفی، فضای مجازی، جریان اطلاعات را در جامعه تغییر داده است و مسیرهای خاص محلی را تبدیل به تکثر منابع اطلاعاتی کرده است. به وجود آمدن فضای اطلاعاتی مجازی که از خصیصه «بی‏مکانی(3)» و «فرا مرزی(4)» برخوردار است، منشأ عوض شدن مرزبندیها و اقتدارهای مبتنی بر دولت ـ ملت شده است که از منظر نئورئالیستها(5) تهدید برای یکپارچگی دولتها و از دیدگاه نئولیبرالها(6) فرصت جدیدی برای اقتدار دولتی و از نظر ساختارگراها(7) اساساً از یک نظام «فرا دولت» برخوردار است که در چالش با اقتدار دولت نیست بلکه در یک فضای متفاوت به لحاظ مسیر عمل اجتماعی و عمل دولتی حرکت می‏کند (استینبرگ و مک دوول(8)، 2003 ). از یک جهت می‏توان گفت که جهان دوم، به دلیل ظرفیتهای دیجیتالی (کوب(9)، 244:2003 ) و قدرت انتقال همزمان «درخواستها» و «فرمانها»، جهان ارزانتر، فشرده‏تر، قابل دسترس‏تر، راحت‏تر همراه با کارآمدی و بهینه‏سازی استفاده از انرژی انسان است؛ و از جهت دیگر منشأ چالشهای فرهنگی و اجتماعی بی‏شمار خواهد شد.

توجه به دو فضایی‏شدن جهان معاصر، منشأ ظهور نظامهای معرفتی جدید و عمل متفاوت اجتماعی می‏شود. نظام سیاسی متفاوت، روشهای آموزشی و مدیریتی متمایز و اساساً دولت و شهر بازسازی‏شده، دو فضایی ایجاد می‏کند که ظرفیتهای مثبت و در عین حال چالش‏برانگیزی را برای دولت و نظام شهری و زندگی روزمره متفاوتی به دنبال خواهد داشت. این بدین معناست که نظریه صرفاً نظریه نیست، بلکه هم منعکس‏کننده واقعیتهای فردی و اجتماعی و هم تولیدکننده واقعیتهای جدید فردی و اجتماعی خواهد بود.

______________________________

1. Browne

2. Harris

3. Spaceless

4. Trans-Boundary

5. Neorealists

6. Neoliberals

7. Constructivists

8. Steinberg and McDowell

9. Cobb

ارغنون » شماره 24 (صفحه 57)

منابع :

1.آزاد ارمکی، ت. ( 1380 )، مدرنیته ایرانی: روشنفکران و پارادایم فکری عقب‏ماندگی در ایران، تهران: دفتر مطالعاتی ـ انتشاراتی اجتماع.

2.استیگلیتز، ج. ( 1382 )، جهانی‏سازی و مسائل آن، ترجمه حسن گلریز، تهران: نشر نی.

3.تهرانیان، م و همکاران ( 1380 )، جهانی شدن، چالشها و نا امنیها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

4.پیاژه، ژ. ( 1373 )، پست مدرنیسم و علوم اجتماعی، ترجمه محمدحسن کاظم‏زاده، تهران: طرح نو.

5.دیویس، ر. ک. و فینک، ل. ( 1373 )، «نقد ادبی قرن بیستم»، ترجمه هاله لاجوردی، ارغنون، شماره 4، ص 1-16.

6.عبداللهیان، ح. ( 1381 )، «عقلانیت و استدلال؛ گفتگو میان نسلها و زنان و مردان»، فصلنامه پژوهشی زنان، دوره 1، شماره 3، ص 183 تا 198.

7.عاملی، س. ر. ( 1382 الف)، «دو جهانی‏شدنها و آینده جهان»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 69-70، خرداد و تیر 1382، ص 15-28.

8.عاملی، س. ر. ( 1382 ب )، «دو جهانی‏شدنها و جامعه جهانی اضطراب»، نامه علوم اجتماعی، جلد 11، شماره 1، مهر 1382، ص 143-174.

9.عاملی، س. ر. ( 1382 ج )، «دو جهانی‏شدنها و هویتهای همزمان آینده»، در کارگاه علمی آینده‏اندیشی... ارائه شده است که در وب‏سایت جامعه اطلاعاتی ایرانی قابل دسترسی است: http://iranwsis.org

10. هال، ه . ( 1375 )، «حیث التفاتی و جهان: بخش نخست وجود و زمان»، ترجمه بهزاد برکت، ارغنون، سال سوم، شماره 11 و 12، ص 161-180.

11. هایدگر، م. ( 1375 )، «عصر تصویر جهان»، ترجمه یوسف اباذری، ارغنون، سال سوم، شماره 11 و 12، ص 1-20.

ارغنون » شماره 24 (صفحه 58)

چند «وب‏سایت» مهم در حوزه مطالعات جهانی شدن و سازمانهای جهانی

1.منابع مطالعاتی و اندیشه‏های جهانی شدن زیر نظر دیوید هلد

htttp://www.polity.co.uk/global

2.اخبار و تحقیقات و مطالعات جهانی شدن

http://www.globalizatin.com

3.مجموعه نظریه‏ها، مباحث، سازمانها و اخبار جهانی شدن

http://www.emory.edu/SOC/globalization

4.سایت دولتی جهانی شدن، متعلق به دانشگاه مگ گیل کانادا، که سمینارها و منابع مطالعاتی زیادی را در حوزه جهانی شدن طراحی کرده است.

http://www.governingglobalization.com

5.بانک جهانی

http://www.worldbank/org/

6.سازمان جهانی تجارت

http://www.wto.org/

7.مرکز تحلیل ریسک و قوانین

http://lse.ac.uk/Depts/carr

پایان مقاله

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۶
اسلام و جهانی شدن

مفاهیم و نظریات جهانی شدن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی