جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه ها
اگرچه مفهوم مشخص و مورد توافقی نسبت به جهانی شدن وجود ندارد، ولی از مجموعه نظریهها فهمیده میشود که جهانی شدن به عنوان یک واقعیت وجود دارد.
(بارتلسون(3)، 181:2002 )
مقدمه: آغاز جهانهای جدید
صنعت همزمان جهانی ارتباطات به عنوان سختافزار جهانی شدن، همراه با نرمافزار جهانی شدن که برخواسته از نگاهِ جهانگرایانه هزارهای و فلسفهها و نظریههای بزرگ جهانی و نگاه جهانگرایانه دینی است، فضای به هم پیوستهای به وجود آورده است که ارتباطات از راه دور را تسریع و تشدید نموده و در پرتو آن مفهوم جهانی شدن و آغاز جهانهای جدید معنا پیدا کرده است. جهانی شدن، هم یک مفهوم «رشتهای(4)» است و هم فهم آن متکی بر یک نگاه «چند رشتهای(5)» است و در مواردی نیازمند یک نگاه «فرا رشتهای(6)» است که در همه حوزههای متفاوت علوم مورد بحث قرار گرفته و به نوعی یک
______________________________
ارغنون 24 / تابستان 1383
1.اختصاص شماره 24 ارغنون به موضوع جهانی شدن و توفیق همکاری و مشارکت نگارنده این مقاله، حاصل حمایتها و تشویقهای دوست و همکار اندیشمند، جناب آقای دکتر اباذری و تدبیر و مدیریت آقای شفیعی شکیب و همکاری صمیمانه اساتید و اندیشمندان حلقه ارغنون است. بر خود لازم میدانم از همه عزیزان تشکر نموده، استمرار مهر رحمت را برایشان آرزو کنم.
2. Bartelson
3. Disciplinary
4. Inter-disciplinary
5. Trans-disciplinary
«فرا مفهومی(1)» محسوب میشود که بسیاری از مفاهیم را وادار به «بازسازی معنائی» کرده است. از همین منظر است که اسکات(2) ( 2003 ) جهانی شدن را عامل شکنندهای برای اندیشههای آکادمیک در آغاز قرن بیست و یکم میداند. در دوره ظهور کمونیسم، به نوعی تولیدات علمی در اروپای شرقی و اروپای مرکزی دچار بازنگری و بازخوانی جدید شد و جهانی شدن، یک تجربه به مراتب ساختاریتر و فراگیرتر را به وجود آورده که ممکن است نوع بازسازی و حتی آغازهای جدید را در پژوهشهای آکادمیک به وجود بیاورد. باید توجه داشت که جهانی شدن با مفهوم جدید آن، محصول تعاملات فرا ملّی است که طیّ 20 تا 30 سال گذشته عینیت پیدا کرده است (واترز(3)، 36:1995 ).
با نگاهی اجمالی ملاحظه میشود که ورود به «دوره جهانی شدن» موجب بازنگریهای جدی در حوزههای مختلف علوم، خصوصاً مطالعات جامعهشناسی (کیل مینستور(4)، 1998، گیدنز(5)، 2001، بیلتون(6) و همکاران، 2002 )، فرهنگشناسی (تامیلسون(7)، 1999، اسکلتون و الن(8)، 2000 )، علوم سیاسی، روابط بینالملل، اقتصاد و تجارت شده است. در واقع با عوض شدن مفهوم جامعه و فرهنگ، تعاملات فرد با خود و دیگری، قدرت داخلی و بینالمللی دولتها و روابط اقتصادی و تجاری، تغییرات جدی را به وجود آورده که منشأ مسائل جدیدی در حوزه مطالعات تجربی و علوم اجتماعی شده است. به تعبیر میلز(9)( 1970 ) «تصویرسازی جامعهشناسانه(10)» متفاوتی در «عصر جهانی شدن» به وجود آمده است که «تفسیر اجتماعی(11)» و «عمل اجتماعی(12)» متمایزی را به دنبال داشته است. با گذشت دو دهه از مطالعات جهانی شدن، ادبیات بسیار گسترده و در عینحال با چشماندازهای متفاوت شکل گرفته است که در درجه اول مفهوم «مطالعات جهانی شدن(13)» را به عنوان یک حوزه جدید مطالعاتی معنا بخشیده و در درجه بعدی آثار متفاوتی را بر بسیاری از مفاهیم و مطالعات دوره مدرنیته، مثل مفهوم جامعه، فرهنگ، مذهب، روشنگری، روشنفکری، طبقه اجتماعی، قشربندی اجتماعی، تفاوتهای نسلی، فاصله اجتماعی، تقسیمبندی و تیپبندیهای هویتی و حوزههای مختلف نظریههای اجتماعی به دنبال داشته است.
______________________________
1. Meta-concept
2. Scott
3. Waters
4. Kilminster
5. Giddens
6. Bilton
7. Tomilnson
8. Skelton and Allen
9. Mills
10. Scociological Imagination
11. Social Interpretation
12. Social Act
13. Globalization Studies
به عنوان مثال، جامعهشناسی به عنوان یک علم اجتماعی که از یک نگاه ذهنی و عینی نسبت به جامعه برخوردار است، هم به لحاظ ذهنیت اجتماعی و هم به لحاظ عینیت اجتماعی در مسیر یک تغییر بنیادین قرار گرفته است. به تعبیر کوهن و کندی ( 5:2000 ) تغییر روابط زمان و مکان و فرهنگ منشأ ظهور «زمینه اجتماعی» جدیدی شده است که مستلزم جامعهشناسی جهانی جدید است. در واقع جامعه نسبتاً محلی و بسته گذشته، تبدیل به یک جامعه فرا محلّی، جهانی و یا محلّی ـ جهانی شده است که از همه گذشته تاریخ، سریعتر با فرهنگها و جوامع دور رابطه برقرار میکند (شورکنز(1)، 212:2003 ) و در بعضی از عرصهها منشأ دور شدن نزدیک و نزدیکشدن دور شده است. در جامعهشناسی جدید مفهوم جدیدی از فضای خصوصی و فضای عمومی به وجود آمده که جامعهشناسی متحرک و پوستهای غیر متحرک اجتماعی آن را ضرورت بخشیده است (شلر و اوری(2)، 108:2003 ). بنابراین ما با یک جامعهشناسی، مردمشناسی و فرهنگشناسی محلّی ـ جهانی متحرک مواجه هستیم که از خود مفهوم جامعه گرفته تا بسیاری از مفاهیم بنیادین اجتماعی مثل طبقه اجتماعی، قومیت، فرهنگ مردمپسند و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی تفسیر جدیدی پیدا کرده است. یکی از بازتابهای مهم این تحرک اجتماعی مبتنی بر جهانی شدن و یا دو جهانیشدنها (عاملی، 1382 الف و 1382 ب)، ظهور جامعه چند فرهنگی متحرک و توسعه «قدرت انتخاب(3)» است که منشأ قوی شدن فردیت و به تبع آن عوض شدن نقش هنجارهای اجتماعی، سلسله مراتب اجتماعی و قشربندی اجتماعی در «تعاملات اجتماعی» شده است، که فهم این تغییرات نیازمند جامعهشناسی متفاوتی است. آلبرو(4) ( 6:1990 ) بر این باور است که در تاریخ جامعهشناسی پنج مرحله متمایز را میتوان یافت که آخرین آنها با جهانی شدن ملازمت دارد: عامگرایی(5)، جامعهشناسیهای ملی(6)، بینالمللیگرایی(7)بومیگرایی(8) و جهانی شدن. با تأکید بر دورهبندی آلبرو میتوان گفت که جامعهشناسی معاصر، بدون لحاظ جهانی شدن، مطالعه دقیقی از نهادهای جامعه معاصر را نمیتواند ارائه کند. در واقع، نگاه جهانگرایانه و در عین حال محلیگرایانه، لازمه هر نوع تحلیل نهادهای
______________________________
1. Schuerkens
2. Sheller and Urry
3. Power of Choice
4. Albrow
5. Universal Sociology
6. National Sociologies
7. Internationalism
8. Indigenization
اساسی جامعه معاصر است و جامعه جدید از حالت بستهبودن، جغرافیا داشتن، بومی و محلی بودن خارج شده است و به نوعی، عوامل ملّی و فرا ملّی در تعامل گسترده با یکدیگر قرار گرفتهاند. با این نگاه، جهانی شدن، عامل انتقال جدید جامعه در قلمرو فرهنگ، سیاست و اقتصاد محسوب میشود که در مقایسه با کل تاریخ گذشته، تمایزهای اساسی را به وجود آورده است. یکی از مهمترین این تمایزها، ظهور «صنعت ارتباطات جهانی(1)» است که منشأ تحولات عظیمی در جهان معاصر شده است و جامعه معاصر را از «همه گذشته تاریخ» متمایز کرده است. این دوره، دورهای است که از آن با تعابیر مختلفی همچون، «عصر فضا(2)»، «عصر الکترونیک(3)»، «عصر اتم(4)»، «عصر آفتابی(5)»، «عصر انفجار اطلاعات»، «دوره ارتباطات» و یا به تعبیر مک لوهان «دهکده جهانی» یاد میشود.
نقطه آغازین این دوره، زمانی است که انسان توانست بدون ارسال پیک حضوری و یا استفاده از نامهرسان، پیام خود را به طور «آنی» ارسال کند. زمانی که مورس(6)، تلگراف را اختراع کرد، در واقع صفحه اول «ارتباطات همزمان»(7) و «جهانی شدن ارتباطات» را به نگارش درآورد. به دنبال آن تلفن، ارتباطات نوشتاری را تبدیل به ارتباطات گفتاری همزمان کرد و به نوعی، حس نزدیکتری را از این طریق فراهم نمود. با وصل شدن تلفن به کامپیوترهای انفرادی و به وجود آمدن اینترنت «ارتباطات همزمان نوشتاری، صوتی و تصویری» دوسویه و چند سویه برای بشر امکانپذیر شد. در حال حاضر افراد در هر نقطه جهان میتوانند به صورت همزمان با مشاهده تصویر همدیگر و شنیدن صدای دو طرف و احیاناً تبادل مطلب با یکدیگر در تماس باشند. این نوع تبادل اطلاعات، فرهنگ و دانش به نوعی همه تعاملات طبیعی چهره به چهره را به صورت «مجازی» امکانپذیر کرده است. ارتباطات رادیویی و تلویزیونی یکسویه که از یک منطق تعاملی دوسویه برخوردار است، نیز در این روند نقش مهمی در توسعه جهان مجازی محلی و منطقهای و جهانی داشتهاند. از چنین فضایی، تعبیر به «عصر جهانی(8)» شده است (آلبرو، 1996 ) که منشأ فرهنگ و زندگی روزمره متفاوت، فضای جدید تجاری و بازرگانی و اقتصادی جدید و تعاملات جدید در عرصه
______________________________
1. Global Communication Industry
2. Space Age
3. Electronic Age
4. Atomic Age
5. Solar Age
6. Morse
7. Instantanues-Communication
8. Global Age
قدرت و سیاست شده است. این به این معناست که جهانی شدن در همه قلمروهای اساسی، فضای عمل پیدا کرده است.
باید توجه داشت که جهانی شدن، جهاننگری و جهانگرایی سابقه طولانی در تاریخ زندگی انسان دارد، اما جهانی شدن به معنا و مفهومی که امروز استفاده میشود، خصوصاً «دو جهانیشدنها»، اصطلاحی است که به نوع خاصی از جهانی شدنهای همزمان و ظهور جهان رقابتی جدید اختصاص یافته است که تجربه مشابهی در گذشته تاریخ ندارد. برای ارائه یک تصویر نسبتاً روشن از جهانی شدن، لازم است دو قلمرو معرفتی مورد توجه قرار گیرد. در درجه اول لازم است که مفاهیم بنیادین و قلمرو مفهومی و معنایی جهانی شدن تبیین شود و در درجه بعدی نظریههای قالب بر مباحث گسترده جهانی شدن مورد ارزیابی قرار گیرد. امید است که در پرتو تحلیل مفهومی و نظری جهانی شدن، تا حدودی ابعاد معرفتی جهانی شدن روشن شود و از خلطهای مفهومی آن کاسته شود. مسائل مهم مربوط به جهانی شدن، همچون دین، هویت، شهروندی و حوزه عمومی، همراه با تعاملات معرفتی که جهانی شدن با جامعهشناسی و حوزه علوم انسانی پیدا میکند، در مقالات ارزشمندی که در این شماره ارغنون به چاپ میرسد به صورت بسیار مبسوط و عمیق منعکس شده است که این مقاله را از پرداختن به آن مباحث بینیاز میکند.
1. مفاهیم بنیادین
به طور کلی، جهانی شدن به معنای توسعه جهانی مقولههای مادی و معنوی است که منجر به بازسازی تولیدات جدید در قلمروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شده است و معنای متفاوتی را در این حوزهها به وجود آورده است. این تغییر، به صورت اساسی، تحت تأثیر عوض شدن مفهوم زمان و مکان، اینجا و آنجاست. تصویرکردن جهان به عنوان یک کل واقعی و همچنین به عنوان یک ذهنیت فلسفی در اندیشههای فلاسفه در سطح بسیار گستردهای دیده میشود. گاهی این جهان بسیار فراتر از تعاملات عینی و هستی جهان عینی در کره زمین است، بلکه با نگاهی هایدگری «بر آنچه هست در تمامیت آن... که به کیهان، به طبیعت محدود نیست» اطلاق میشود.» در این نگاه حتی «تاریخ به جهان تعلق دارد» (هگل، 13:1375 ). در این نگاه تصویرهای متفاوتی از جهان ترسیم میشود. در نگاه هایدگری، ضمن وجود معنای سنتی از جهان، «جهانی علمی» وجود دارد که لامحاله و نوعاً خود را در
آن مییابیم (هال، 168:1375 ). این در واقع همان جهانی است که در گفتمان جدید جهانی شدن از آن سخن میرود و رولند رابرتسون ( 1992 ) تلاش میکند حس ارتباطی را که فرد در این جهان عملی در خود مییابد و از هر روز گذشته تاریخیبودنِ جمعیتری را در جهان عملی احساس میکند و بر این احساس آگاهی دارد منعکس کند. با تأمل در جهان عملی و یا جهان واقعی، سه جهانی شدن متمایز را میتوان از هم متمایز کرد:
1 ) جهانیشدن اولیه(1) : مرحله اول، «مرحله ابتدایی جهانی شدن» است که قبل از ظهور مدرنیسم و تحولات صنعتی اتفاق افتاده است. به اعتقادِ کوهن و کندی ( 2000 ) دوره ابتدایی و یا اولیه جهانی شدن مربوط به دوره ظهور امپراطوریهای بزرگ با سیطره جهانی و همچنین ظهور ادیان بزرگ الهی مثل مسیحیت و اسلام است. مشخصه این دوره اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ بر مناطق تحت سیطره خود و مناطق مستعمره آنهاست. مورّخان دوره ماقبل جهان مدرن نشان دادهاند که چگونه امپراطوریهای بزرگ در دوره تمدنهای باستان موفق شدند که بخشهایی از جهان را اداره کنند و تحت سیطره خود قرار دهند و نوعی یکسان سازی را در حوزههای حکومتی به وجود آورند (نیدهام(2)، 1969، مک نیل(3)ابرتس(4)، 1992 و کوون(5)، 2001 ). اگرچه اراده سیاسی امپراطوریهای بزرگ، مثل ایران، چین، روم و یونان، موفق شدند نوعی یکسان سازی منطقهای را به وجود آورند و در واقع مفهوم تأثیرات فرا ملّی و فرا منطقهای در آن زمان معنا پیدا کرد، اما این اثرگذاری بسیار کُند و زمـانبَر بوده است و به طور عمده تکیه بر «ارتباطات طبیعی» و «ارتباطات چهره به چهره» داشته است؛ در حالی که جهانی شدن با مفهوم امروزین آن، به معنای چیره شدن بر عامل زمان و مکان و در واقع از بین بردن فاصله و زمان است. از طرفی حوزه اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ محدود به نخبگان سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگی در دوره باستان میشده است، ولی مخاطب جهانی شدن در عصر ارتباطات جمعیتهای بزرگ است. بر خلاف کوهن و کندی ( 2000 )، نگارنده معتقد است که ظهور ادیان بزرگ همراه با
______________________________
1. Proto-Globalization
2. Needham
3. McNeill
4. Roberts
5. Cowen
اندیشهها و نظریههای فلسفی جهانگرا منشأ شکلگیری یک «جهانگرایی ذهنی(1)» شد که بستر ظهور «جهانی شدنهای عینی» را به عنوان یک «تعامل همزمان(2)» فراهم آورد. به عبارتی، جهانی شدن به عنوان یک تحول ارتباطی عینی، حاصل یک جهانگرایی پیشینی ذهنی بود که ورود به این دوره را امکانپذیر و تعامل با آن را «اجتماعی» کرد.
2 ) جهانی شدن مدرن : مرحله و فاز دوم اثرگذاری و حضور جهانی پدیدههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، به تحولات ابزاری و فکری دوره مدرنیته(3) ــ که با انقلاب صنعتی و تحولات موسوم به «روشنگری(4)» آغاز شده است ــ بازمیگردد. در این دوره، اندیشه انتقادی مارکس در باره توسعه جهانی نظام سرمایهداری مدرن و یا دیدگاههای سنت سیمون در خصوص ریشه پیدا کردن مدرنیته در جهان، اندیشه جهانی شدن مدرنیته را مطرح کرد (هلد و مک گرو، 1:2002 ). به لحاظ عینی، به طور حتم اختراع ماشین، هم در صنعت کارخانهای و هم در صنعت ارتباطات، نقش تعیینکنندهای در تحولات جهانی داشته است و هنجارها و کنشهای اجتماعی بسیاری را در کل جهان به وجود آورده که «انتزاع فرا مکانی و فرا زمانی(5)» را امکانپذیر کرده است. تغییر نظام زندگی اجتماعی، تقسیم کار اجتماعی، تخصصی شدن مشاغل و به وجود آمدن نظام مدرسهای واحد، به طور نسبی نمونههای مهم و جدی «یکسانسازی» در سطح جهان به حساب میآیند. در این دوره، چرخه اثرگذاری در جهان، متکی بر صنعت مکانیکی و الکترونیکی بوده است، ولی در عین حال، سرعت تعاملات بینالمللی در سطح جهانی به کندی صورت میگرفته است. انقلاب صنعتی، طی دو قرن بعد از تولد خود در سواحل اروپای غربی، توانست به بیشتر نقاط جهان گسترش پیدا کند. در بریتانیا که نقطه آغازین انقلاب صنعتی بود، حتی در نیمه دوم قرن نوزدهم، نیمی از تولید ناخالص ملی از بخش کشاورزی و غیر صنعتی تأمین میشد. از طرفی، توسعه غرب صنعتی و مدرن در این دوره همراه بود با جنگ و روندهای استعماری، ولی در دوره جدید جهانی شدن، که فاز سوم آن است، قدرت شکل پنهانتری پیدا کرده است (کستلز(6)، 1999 ).
______________________________
1. Subjective Globalism
2. Simultaneous Interaction
3. Modernization Era
4. Enlightement
5. Transcendence Perception
6. Castells
3 ) جهانی شدن ارتباطات: دوره سوم جهانی شدن، که در واقع همه تئوریها و مباحث معاصر جهانی شدن ناظر بر آن است، معلول ظهور «صنعت جهانی ارتباطات(1)» است و به عنوان یک روند ارتباطی، که موجب ارتباطات همزمان و ظهور «فضای واحد ارتباطی(2)» شده است، پدیدهای نو محسوب میشود و از سه خصیصه «فرا ملّی بودن(3)»، «فراگیر بودن(4)» و «پیوستگی(5)» برخوردار است. در واقع، این خصیصهها ظرفیتهای جهان جدید را معرفی میکنند. برخلاف جهان قبل از ظهور صنعت همزمان ارتباطات، که «چسبیده به مکان» بود، فضای جدید اساساً «فرا ملّی» و «فرا جغرافی» و به تعبیر دقیقتر «بیمکان(6)» است. لذا همه تولیدات، ضمن برخورداری از خصیصههای ملی و بومی، در یک فضای «فرا ملی» بروز پیدا میکند. لذا روندهای «فرا ملی شدن» در سطحی به مراتب گستردهتر از گذشته در حال جریان است. روندهای جدید برای یکبار در فضای مجازی ارائه میشود و قابلیت دسترسی «فراگیر» را بر اساس «خاصگرایی(7)» و «عامگرایی(8)» (رابرتسون، a1992 ) جدید به وجود آورده است. به تعبیر دیوید هلد ( 11:2000 )، جهان جدید یک «جهان وصل شده» و عصر جدید یک «عصر اتصال(9)» است که به راحتی شاخصهای ارتباطی و انفجار ارتباطی را منعکس میکند.
برخلاف دوره انقلاب صنعتی که مقوله زمان و مکان، همچنان جایگاهِ معناداری داشت و در نتیجه، روند تغییرات و ارتباطات آهسته صورت میگرفت، تکنولوژیهای اطلاعاتی ارتباطات با سرعتی غیرقابل انتظار و در کمتر از دو دهه، در فاصله بین نیمه دهه 1970 تا نیمه دهه 1990، منشأ وصل شدن جهان تکه تکه شدند. تغییرات بسیار جدی شده است. در این روند نه تنها روند ارتباطی تغییر کرده، ماهیت ارتباطات نیز دستخوش تغییرات جدی شده که منشأ جدا کردن فضای جهانی شدن از فضای مدرنیته شده است. یکی از این تغییرات ماهوی، مربوط به ظهور پسا مدرنیسم به عنوان اندیشه تردید نسبت به اصول مدرنیته است. این روند منشأ ظهور روندهای معکوسی شده است که لزوماً مخالف با مدرنیته و یا سنّت نیست، بلکه یک روند «پسا سنّتی(10)» (گیدنز، 1994 ) و پسا مدرنیته محسوب میشود.
______________________________
1. Global Communication Industry
2. Communicational Single Space
3. Transnationalization
4. Pervasiveness
5. Connectivity
6. Spaceless
7. Particularism
8. Universalism
9. The Age of Connexity
10. Post-Traditional
1-1. مدرنیته و جهانی شدن:
در پاسخ به این سوءال که: آیا جهانی شدن یک مدرنیته بزرگشده(1) (گیدنز، 1999 )، مدرنیته متأخر(2) (رابرتسون، 1992 ) و مدرنیته جایگزین و یا مدرنیتههای چندگانه(3) (دیرلیک(4)2003 ) است، دیدگاههای متفاوتی شکل گرفته است. ابتدا باید دید که منظور از مدرنیته چیست تا تمایز و یا رابطه مفهومی جهانی شدن با آن تحلیل شود.
مدرنیته یا دوره نوسازی، دوره تغییر «ایدهها» و «ارزشها» تلقی شده است که پیوند نزدیکی با دوره روشنگری اروپا دارد و به عنوان مجموعهای از اندیشهها، نهادها، تکنولوژیها، اعمال و سیاستهای اروپایی که منجر به ورود به ساختار جدید اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شده تعریف گردیده است (مراجعه شود به ترنر، 1990، گیدنز، 1989، 1990 و 1991 ). در اینکه تاریخ آغاز مدرنیته چه زمانی بوده است اتفاق نظر قطعی وجود ندارد و به قول بومن(5) ( 1991 ) همین که وارد بحث تاریخی مدرنیته میشویم، اصل مفاهیم مدرنیته گرفتار یک ابهام جدی میشود. تاملینسون، با مراجعه به آراء والرشتاین، آغاز این دوره را به ظهور نظام سرمایهداری در مقابل فئودالیته در قرن پانزدهم برگردانده است، که این نگاه در تعارض با ارجاع مدرنیته به دوره روشنگری و پیدایش یکباره دموکراسی سیاسی و یا رویدادهای قرن هفدهم مثل جنگ داخلی انگلستان و یا انقلاب فرانسه و آمریکا در قرن هجدهم و یا اساساً انقلاب صنعتی است که قرن هجدهم را به قرن نوزدهم متصل کرد (تاملینسون، 1999 ). به هر صورت، باید گفت که مدرنیته جزو مفاهیمی مثل فرهنگ است که، به قول نیچه، محدود کردن آن در قالب زمان و حتی جغرافیای خاص موجب بیمعنا شدن مفهوم آن میشود. به نظر میرسد مدرنیته، انتزاعی کلّی است از یک تحول در فکر و اندیشه و نهادهای اجتماعی که منجر به نظام جدیدی در زندگی انسان شده است که البته قطعات و اجزای این نظام طی قرن هفدهم تا نوزدهم شکل گرفته و برآیند تجربههای متعالی پراکنده در جهان است. این تجربه در فرآیندهای تکمیلی خود در فاصله قرن هفدهم تا نوزدهم، به نوعی چسبیده به جغرافیای غرب است.
شاید بتوان گفت بسیاری از دیدگاههایی که به تحلیل مدرنیته پرداختهاند، این دوره را در
______________________________
1. Enlargement of Modernity
2. Late Modernity
3. Alternative or Multiple Modernities
4. Dirlik
5. Bauman
یک فرآیند توسعهای مورد مطالعه قرار دادهاند. به عنوان مثال بیرچ(1) و همکاران او ( 29:2001 ) دوره روشنگری اروپا را مبنای مدرنیته فرض کردهاند ولی به وجود آمدن این دوره را حاصل چهار توسعه میدانند: 1 ) جایگزینی نسبی ارزشهای انسانی مثل آزادی، برابری، فردگرایی به جای «دین کلیسایی»، 2 ) ظهور قوت گرفتن نهضت علمی و روشهای علمی، 3 ) اعتقاد به عقل و عقلانیت و تأثیرات مدنی فرهنگ و تکنولوژی، 4 ) اعتقاد به «پیشرفت». این مجموعه اعتقادها و ارزشها در واقع منشأ ظهور نهادها و اشکال مختلف نظامهای دموکراسی، نهادهای آموزشی و احزاب و نهضتهای سیاسی و دولت ـ ملتها در سراسر جهان شد. با روشن شدن اجمالی مفهوم مدرنیته، میتوان به سوءال ارتباط بین مدرنیته و جهانی شدن پرداخت. آیا جهانی شدن واقعاً معرف ورود به دوره جدید است و تفاوت ساختاری با دوره مدرنیته دارد یا خیر؟ در این خصوص دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است که از آن میان، نظریه منوئل کستلز ( 1997 )، آلبرو ( 1996 ) و گیدنز ( 1999 ) مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
منوئل کستلز ( 1997 ) تفاوت دوره مدرنیته و دوره جهانی شدن را در تحول تکنولوژیک میداند. کستلز در کتاب ارزشمند خود «جامعه شبکهای(2)» بر این باور تأکید میکند که تحولات ناشی از انقلاب صنعتی که منجر به دوره مدرنیته شد با ماهیت انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی که منجر به دوره جهانی شدن شد تفاوت دارد. انقلاب صنعتی طی دو قرن بعد از ظهور خود در سواحل اروپای غربی با روندی بسیار آهسته به بیشتر نقاط جهان گسترش یافت. اما این گسترش در بسیاری از مناطق جهان شکل سلطه استعماری داشت. برخلاف آن، تکنولوژیهای اطلاعاتی ارتباطات با سرعت برق و در کمتر از دو دهه ــ در فاصله بین نیمه دهه 1970 تا نیمه دهه 1990 ــ به سراسر جهان گسترش پیدا کرد. به نظر میرسد ماهیت اطلاعرسانی و اثرگذاری روی مخاطبان در جامعه شبکهای جدید با ماهیت اثرگذاری در دوره توسعه انقلاب صنعتی و نظام سیاسی و اجتماعی مدرن غرب متفاوت است. بر این اساس، از نظر کستلز تفاوت عمده دوره مدرنیته با دوره جهانی شدن، سرعت اثرگذاری جهانی و شکل استعماری داشتن نفوذ دولتهای غرب در جهان دوره مدرنیته و پسا استعماری شدن روند توسعه غرب در دوره جهانی شدن است. کستلز معتقد است
______________________________
1. Birch
2. Network Society
فرآیند جهانی شدن موجب به وجود آمدن فرآیند خودسامانگر شده است. فرآیند خودسامانگر، به لحاظ روانشناختی، ضریب پذیرش پیام را افزایش میدهد. کستلز ( 1997 ) میگوید: موءسسه سانتافه که در آغاز باشگاه فیزیکدانان عالیرتبه بود و هدف آن معرفی اندیشههای علمی از جمله علوم اجتماعی در یک پارادایم جدید بود، توجه جدی به به وجود آوردن «ساختارهای خودسامانگر» به عنوان روح کنشهای جدید اجتماعی در پاسخ به روند جدید نمود. ساختارهای خودسامانگر، ساختار سیستمی را به وجود میآورد که با ورود به عرصه آن، مراحل مورد انتظار یکی پس از دیگر به وقوع میپیوندد.
آلبرو ( 1996 ) دلایل متعددی را ذکر میکند که بیانگر این است که جهانی شدن دورهای است ورای دوره مدرنیته. در درجه اول او پیامدهای محیط «زیستی جهانی» را ذکر میکند که فعالیتهای انسانی را متراکم کرده است؛ در درجه بعدی از دست دادن امنیت به خاطر تسلیحات نظامی را که منشأ نوعی تخریب جهانی شده است متذکر میشود. نکته مهم دیگر از نظر او، تحولی است که در جهانبینی جامعه به وجود آمده است، به شکلی که نوعی جهاننگری در همه عرصههای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به وجود آمده که در دوره مدرنیته با این گستردگی وجود نداشت. آلبرو معتقد است اگرچه این دلایل برای توجیه دوره جهانی شدن کافی نیست و نمیتوان به طور کامل دوره مدرنیته را تمامشده فرض کرد، ولی باید توجه داشت که جهانی شدن یک فرآیند در حال شدن است و هنوز نهادهای خود را مستقر نکرده است.
گیدنز ( 1990 ) در کتاب پیامدهای مدرنیته(1) با نگاهی متفاوت، جهانی شدن را از «پیامدهای مدرنیته» میداند و یا به عبارتی جهانی شدن را «توسعه و امتداد مدرنیته» تلقی میکند و جهانی شدن را با تئوری اجتماعی خود در باره «فشرده شدن روابط اجتماعی در سطح جهان» مرتبط میسازد (گیدنز، 63:1990 ). این در واقع همان مفهومی است که بعدها تامیلنسون ( 1999 ) از آن به «اتصال فرهنگی(2)» یاد میکند. گیدنز ( 78-55:1990 ) چهار رکن مدرنیته را که عبارتاند از نظام سرمایهداری، صنعتیگرایی، نظارت و کنترل (به طور خاص کنترل سیاسی دولت ـ ملت) و قدرت نظامی را به چهار مقوله دیگر متجانس که ابعاد جهانی شدن را تشکیل میدهند مرتبط میسازد. این چهار مقوله عبارتاند از: اقتصاد
______________________________
1. The Consequences of Modernity
2. Cultural Connectivity
سرمایهداری جهانی، تقسیم بینالمللی کار، سیستم دولت ـ ملت، نظم جهانی نظامی. پیوندی که گیدنز بین مدرنیته و جهانی شدن برقرار میکند، منعکس کننده نظر او در باره جهانی شدن به عنوان «مدرنیته بزرگشده(1)» و یا «جهانی شدن مدرنیته» است (گیدنز، 245:2001 ). این چهار موءلفه به طور بسیار سطحی، چهار بُعد مدرنیته محسوب میشوند که وسعت گستردهای پیدا کردهاند. این در واقع همان تعبیری است که رولند رابرتسون ( 1992:142 ) از جهانی شدن دارد. او جهانی شدن را «مدرنیته بزرگشده» میداند که از «جامعه به جهان» گسترش پیدا کرده است. در واقع «مدرنیته در یک مقیاس جهانی ظرفیت پیدا کرده است». آلبرو ( 1996 ) برخلاف گیدنز معتقد است که این سخن گیدنز یک نگاه کلامی و تکاملی به روند تحول است، به گونهای که جهانی شدن را نتیجه ضروری مدرنیته دیده است و حال آن که جهانی شدن روندی نیست که از درون فرآیند تکاملی مدرنیته بیرون بیاید.
به نظر میرسد گیدنز و رابرتسون از یک نکته دقیق غفلت کردهاند و آن «ضمایم»، «نهادها» و «ساختارهای» جدیدی است که از درون «فضای جهانیشده» به وجود آمده است. این ضمایم و نهادها و ساختارها، اگرچه ریشه در دوره مدرنیته دارند ولی لزوماً مدرنیته بزرگشده نیستند بلکه خصوصیات و اجزاء و نظام به طور نسبی جدیدیاند که در مواردی متفاوت و در مواردی در تزاحم با مقولههای دوره مدرنیتهاند. به همین دلیل است که آلبرو و بسیاری دیگر از متفکران اجتماعی و سیاسی سخن از «دوره جدید» دارند. مثلاً به مقوله «دموکراسی جهانی»(2) و نهادهای مربوط به آن نگاه کنید: این دموکراسی، لزوماً، دموکراسی به معنای حاکمیت مردم بر سرنوشت خود نیست و از طرفی برخواسته از دموکراسی بزرگشده دولت ـ ملتها نیست، بلکه نهادهایی که در بسیاری از موارد در تزاحم و چالش جدی با دموکراسیهای بومیاند در درون آن دیده میشود، و توارد و نزدیکی حوزههای قدرت در سطح جهانی شرایط کاملاً متفاوتی با دوره مدرنیته را در حوزه قدرت به وجود آورده است (هلد، 26:2000 ).
از همه مهمتر، به وجود آمدن جهان مجازی است که از آن تعبیر به جهان دوم (عاملی الف، 1382 و عاملی 1382 ب) شده است و منشأ ظهور فضاهای دو جهانی شده است که نقطه عطف جدید محسوب میشود. (در بخش نتیجهگیری به توضیح تفصیلی دو جهانی
______________________________
1. An Enlargement of Modernity
2. Global Democracy
شدنها پرداخته خواهد شد.) همچنین ظهور ارزشهای پسا مدرن(1)، که در تزاحم ذاتی با ارزشهای مدرنیتهاند، شاهد دیگری است که نوعی تغییر بنیادین و آغازهای جدید را با ظهور جهانی شدن به اثبات میرساند. سخن گیدنز در باره تکاملی بودن روند، در قلمرو سختافزاری و بعد صنعت جهانی شدن، سخن درستی به نظر میرسد، به این دلیل که اساساً جهانی شدن به عنوان یک روند، حاصل تکامل تکنولوژی است، که بسیاری از اجزای آن از دل صنعت مدرن برخواستهاند.
علاوه بر آنچه گفته شد، تفاوتهای دیگری را میتوان مورد تأکید قرار داد که تا حدودی به روند گردش اطلاعات بازمیگردد:
1 ) ماهیت غیر تحمیلی و غیر نظامی بودن گردش اطلاعات: غیر تحمیلی بودن پیام در عصر ارتباطات، موءلفهای است که ضریب اثرگذاری و پذیرش اطلاعات را برای کنشگران اجتماعی تسهیل میکند. در واقع اطلاعات از طریق رسانههای متنوع جهانی عرضه میشود و دسترسی به این اطلاعات بسیار ارزان است و مصرفکننده است که باید اقدام به مصرف بکند. خود این فضای آزاد، که در عینحال نوعی جبر پنهان در عمق آن وجود دارد، مصرف را دلپذیرتر میکند. در دوره مدرنیته که حضور مستقیم استعمار با پشتیبانیهای نظامی در نقاط مختلف جهان بوده است، همواره با مقاومتها و خشونتهای خونبار همراه بوده است. اما شیوه اثرگذاری در دوره معاصر به گونهای است که مصرفکننده کمتر احساس تحمیل و تحقیر میکند.
2 ) چند رسانهای شدن ارسال اطلاعات: امروزه یک مطلب واحد کل فضای رسانهای را تسخیر میکند و به صورت همزمان و با اشکال متفاوت به پیامگیران ارسال میشود. تبدیل متن به صدا و بالعکس و یا مصور کردن و مستند ساختن متن با عکس و فیلم، روندی است که بسیار سریع صورت میگیرد، لذا وجه اشتراک تولیدات رسانهای در بسیاری از زمینهها زیاد است و فقط با اندک تغییری میتوان امکان رسانهای دیگری را برای مخاطبان فراهم آورد.
______________________________
1.مراجعه شود به کتاب پست مدرنیسم و علوم اجتماعی نوشته پائولین مری روسنائو ( 1380 ) ترجمه محمدحسین کاظمزاده. در این کتاب نویسنده تصریح میکند که ارزشهای پست مدرنیته تمام آن معارفی را که مدرنیته تولید کرده بود به نقد میکشد؛ تجربیات اندوخته تمدن غربی، صنعتی و شهری شدن و شهر گرایی، رشد و توسعه تکنولوژی، دولت ملی و اساساً عقلانیت حاصل از مدرنیسم را مورد سوءال جدی قرار میدهد. این تضاد حتی به حوزههای فکری مربوط به دموکراسی، تسامح، انسانگرایی و مساوات سرایت میکند.
به عنوان مثال، سی ان ان، تولیدات خود را هم از طریق تلویزیون هم از طریق رادیو و به صورت همزمان از طریق اینترنت و همچنین مجلات و روزنامهها در فضای رسانهای ارسال میکند. در باره مطالب اساسی و استراتژیک صنعت سینما، موسیقی و اشکال مختلف هنر سمبولیک مفهومسازی خاصی را هدفگیری میکنند. «اشغال کامل فضای ذهنی مخاطبان» یک هدف رسانهای مهم در دنیای مطبوعات سیاسی و اقتصادی است. به عنوان مثال، معرفی «چهره وحشت از اسلام»(1) و مسلمانان مفهومی است که در رأس نظام خبررسانی غرب، صنعت سینمای غرب و به طور خاص هالیوود قرار دارد. در این مورد سینما و نظام خبری یک مفهومسازی مشترک را دنبال میکنند. تکرار یک مفهوم و معنای مشترک در اشکال مختلف، زمینه هنجاری شدن یک مفهوم ناهنجار اجتماعی را فراهم میکند.
3 ) شبکهای شدن اطلاعات در سطح جهان: موءلفه مهم دیگر، شبکهای شدن منابع اطلاعاتی در زمینه پیامهای خاص است. همصدایی موجب نهادسازی پیام و بالا بردن ضریب احتمال پذیرش پیام در مخاطب میشود. وقتی ارتباط شبکهای داخلی یک سازمان رسانهای مرتبط میشود به منابع شبکهای خارج از سازمان خود، یک پیام واحد به صورت مکرّر و در قالبهای متفاوت به مخاطب اعلام میشود. در چنین شرایطی، ضریب اثرگذاری پیام بر مخاطبان تقویت میشود. سرعت دسترسی مجموعههای دورافتاده جهان در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته صنعتی، این پیوند شبکهای را سازمان و سامان بخشیده است. امکان ارتباطات همزمان(2) معنای جدیدی از کار شبکهای را به وجود آورده است که فرد خود را در میان جمعیت انبوهی از کاربران میبیند. در واقع همه اعضای دورافتاده یک شبکه کاری در یک فضای مشترک قرار گرفتهاند و به طور همزمان میتوانند از تجارب و اطلاعات یکدیگر بهرهمند شوند. این دسترسی در گذشته زمانبر بود و اعضای یک شبکه کاری، جزایر جدا افتادهای بودند که گهگاه امکان تبادل تجربیات و اطلاعات برایشان فراهم میگشت.
پنهان بودن چهره سیاست نیز بُعد دیگر تعامل گردش اطلاعات در دوره جهانی شدن است: شکل سیاسی و سلطهآمیز بودن روند توسعه مدرنیسم در گذشته و روند غیر سیاسی و اساساً بیمکانی سیاسی و مشخص نبودن چهره آشکار پایگاه قدرت در روند گردش اطلاعات در
______________________________
1. Islamophobia
2. Simultaneous Communication
دو دهه اخیر نقطه مهم افتراق دوره جهانی شدن با دوره گذشته است. اگرچه ماهیت این روند پنهان بودن چهره سیاست است، ولی در عینحال شواهد بسیاری از قدرتنمایی آمریکا وجود دارد که بازتابهایی را در میان شهروندان دولتهای اروپایی به وجود آورده است. ولی به نظر میرسد کشورهای در حال توسعه، به دلیل مشکلات روزمره یا به دلیل عدم آگاهی، خطر جدی را در این روند احساس نمیکنند. پنهان بودن چهره سیاسی را میتوان در قالب فرهنگی شدن سیاست نیز مورد تأکید قرار داد. در دوران جنگ سرد، نوع پنهانی از قدرت سیاسی و نظامی در فضای فرهنگی شکل گرفت که امکان «سلطه نرم» و بدون ریسک را فراهم آورد. سلطه نرم از طریق فرهنگی کردن مقولههای سیاسی سلطه، هم در فضای واقعی و هم در فضای مجازی، تأمین میشد. فرهنگی شدن سیاست، قبل از این که دولتمردان را تسخیر کند، فرهنگ عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد و فرآیندهای توسعهای آن به سادگی از طریق صنعت جهانی ارتباطات امکانپذیر بود. هالیوودی کردن جهان، توسعه سمبولهای زندگی اجتماعی آمریکا از طریق مدل کردن غذا (مک دونالدی کردن)، ماشین (فوردگرایی)، موسیقی (موسیقی پاپ و توسعه فرهنگی ام تی وی) و از همه مهمتر الگو شدن یک نظام سیاسی خاص به عنوان نظام سیاسی پیشرفته و برتر جهان ــ نظام سیاسی لیبرال دموکراسی ــ نفوذ گستردهای در میان افکار عمومی جهان به وجود آمد که «روندهای معکوس(1)» آن در دوران «بعد از جنگ سرد» که در قالب توسعه نظامیگری آمریکا تجسم پیدا کرد، منشأ عکسالعملهای بینالمللی در عرصه عمومی شد. از آنچه گفته شد، تا حدودی مرزهای جهانی شدنها در دوره سنّتی، مدرنیته و عصر ارتباطات مشخص شد. در اینجا، تلاش خواهد شد که مفهوم جهانی شدن، با نگرش جدید آن، مورد بحث قرار گیرد و تفاوت آن با جهانیگرایی تبیین شود.
1-2. مفهوم جهانی شدن:
همانطور که واترز(2) ( 1995 ) بیان کرده است لفظ جهانی (Global)از 400 سال پیش تاکنون مورد استفاده محققان با دیدگاههای متفاوت بوده است. اگرچه لفظ جهانی شدن (Globalization)از حدود 1960 مورد استفاده قرار گرفته است و فرهنگ لغات وبستر در
______________________________
1. Reverse Process
2. Waters
سال 1961 اولین لغتنامهای بود که لفظ جهانی شدن را تعریف کرد، اما مفهوم جهانی شدن از نیمه دهه 1990 به عنوان یک بحث علمی جدی مورد توجه و مطالعه محققان قرار گرفت (رابرتسون(1)، 8:1992 ). باید توجه داشت که اساساً جهانی شدن یک «مفهوم مطلق(2)» و نامحدود نیست، بلکه فرآیندی است که دارای مفاهیم نسبی بیشماری است. نسبی بودن مفهوم جهانی شدن ریشه در تنوع روندهای جهانی شدن دارد. این نکته یک معنای مهم دیگر را بیان میکند و آن «تکثّر روندهای جهانی شدن(3)» است. با این نگاه، جهان معاصر مواجه با «یک جهانی شدن واحد(4)» نیست، بلکه مواجه با «جهانی شدنهای بیشمار(5)» (برگر و هانتینگتون(6)، 2002 ) است. بعضی از این روندها از وسعت و شدّت و شمول بیشتری برخوردارند و بعضی قلمروهای کوچکتری را در سطح جهان شامل میشوند و از قدرت و عمق کمتری برخوردارند. وقتی یک مفهوم بیش از اندازه توسعه پیدا میکند و دیدگاههای متفاوت و در مواردی متناقض در کنار آن شکل میگیرد، ناگزیر، باید در نگاه مفهومی به آن، از مفاهیم سلبی آغاز کرد.
مفاهیم سلبی جهانی شدن: از آنجا که مفهوم جهانی شدن در سطح بسیار گسترده و متنوع مورد استفاده قرار گرفته و در بسیاری از مواقع ایجاد ابهام مفهومی کرده است، لازم است قبل از ارائه تعریف کلی این مفهوم، اشاره داشته باشیم به این که جهانی شدن شامل کدام معانی نیست تا با نگاهی سلبی به مفهوم ایجابی منتقل شویم. اگرچه بعضی از محققان خواستهاند جهانی شدن را در معانی سلبی زیر نیز به کار برند ولی نظر اغلب جامعهشناسان و محققان مطالعات سیاسی و اقتصادی این است که فرآیند جهانی شدن چنین سمتگیریهایی را در حال حاضر ندارد:
1.جهانی شدن، روندی نیست که منجر به «یکی شدن جهان(7)» و یا «همسانسازی مطلق(8)» در قلمروهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی شود (گیدنز، 1999 ). این به این دلیل است که حتی اگر فرض شود که جهانی شدن فرآیندی را به وجود بیاورد که «متن
______________________________
1. Robertson
2. Absolute Concept
3. Plurality of Globalization Process
4. A Single Globalization
5. Unlimited Globalization
6. Berger and Huntington
7. Unification
8. Absolute Homogenization
واحدی(1)» را به صورت استاندارد به همه جهان ارسال کند، به دلیل وجود «زمینههای متفاوت(2)» تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در مناطق جهان، نتیجه جهانی شدن در این زمینههای متفاوت یکسان نخواهد بود.
2.جهانی شدن همچنین به معنی به وجود آمدن روند «تکفرهنگیگرایی(3)» جهانی، به صورتی که مردم در سرتاسر دنیا از یک نظام اخلاقی، اعمال مذهبی، جشنها و سنتهای اجتماعی و فرهنگی واحد و یا فرهنگ عامیانه و یا مثلاً افکار عمومی واحد برخوردار شوند نیز نیست. فرگسون ( 1992 ) در کتاب افسانهشناسی جهانی شدن مینویسد: تفسیر جهانی شدن به «حاکمیت یک فرهنگ خاص بر کل ساختارهای اجتماعی دنیا» یک تفسیر کاملاً بیمعنا و بیاعتبار است. از طرفی جهانی شدن خود به نوعی منشأ تنوع فرهنگی و جامعه چند فرهنگی است. نگاه تکفرهنگی، متأثر از اندیشه القای «اروپا مرکزی» و «آمریکا مرکزی» است.
3.در حوزه سیاست نیز جهانی شدن به این معنا نیست که «دولت ـ ملتها(4)» جای خود را به «دولت جهانگیر(5)» میدهند و یا به عبارتی دنیا توسط قدرت واحدی اداره میشود. به طور حتم این هم بخشی از افسانهپردازیهای جهانی شدن است. جهانی شدن، در بسیاری از عرصهها نه تنها موجب تضعیف دولت ـ ملتها نخواهد شد، بلکه منشأ تقویت آنها نیز خواهد بود. با قوت گرفتن جهانی شدنهای سیاسی ایدئولوژیک، مخالفت با جهانی شدن، در ناحیه «دولتگراها»(6) شکل گرفت.
4.در حوزه اقتصاد هم، جهانی شدن به معنای تکقطبی شدن اقتصادی و نظام واحد اقتصادی که دنیا را اداره بکند نیست. چرا که امروز در کنار فرآیند جهانی شدن، فرآیند «منطقهای شدن(7)» به صورت جدی در حال شکلگیری است. به وجود آمدن اتحادیه اروپا، بلوک اقتصادی ژاپن، اتحادیههای منطقه کشورهای عربی، انحصار جهانی اقتصاد را از بین برده است. از طرفی، حجم قابل توجهی از منابع اقتصادی دولت ـ ملتها، بومی است و انتظار نمیرود که تغییر مهمی در این حوزه به وجود بیاید. به عبارتی، ضمن قبول گسترده شدن حجم تجارت خارجی و توسعه فرآیند
______________________________
1. Single Text
2. Different Contexts
3. Mono-Culturalism
4. Nation-States
5. World State
6. Statists
7. Regionalization
یکیشدن «مصرف استاندارد و مشابه کالاها»، همچنان در حوزه تولید و مصرف، فرآیندهای بومی و محلی و منطقهای به صورت معناداری وجود برجسته و تعیینکننده دارند.
5.جهانی شدن یک فرآیند واحد نیست که شامل همه جنبههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جهانی شود، بلکه «جهانی شدنهای بیشماری» در جهان در حال وقوع است (برگر و هانتینگتون، 2002 ). در واقع، صنعت ارتباطات این امکان را برای همه مقولههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به وجود آورده است که جهانگیر شوند. اگر کسی از یک طرف فرض کند که جهانی شدن یک فرآیند واحد است و از طرف دیگر مرکزیت این روند را در یک منطقه خاص مثل آمریکا و اروپا قرار دهد، یک فرآیند تکمرکزی و یکسویهای را برای جهان متصور شده است، ولی اگر قائل به «جهانیشدنهای متکثر» شویم، مرکزیتها سمت و سوی خاصی پیدا میکند و «نگاه کلگرایانه» تبدیل به یک «نگاه نسبی» میشود که همه جهانی شدنها را در درون خود منعکس میکند.
6.در نهایت، جهانی شدن مترادف با «بینالمللی شدن(1)» نیست. بینالمللی شدن بیشتر ناظر به مفهومی است که از روابط رسمی بین دولتها و یا نوع خاصی از روابط رسمی چندجانبه بین موءسسات فرا ملّی انتزاع میشود. در صورتی که جهانی شدن به روندهای فراگیر، هم در فضای خصوصی و هم در «فضای عمومی(2)»، اشاره دارد. به عبارتی، حوزه بینالمللی کردن محدود و حوزه جهانی شدن بسیار گسترده است و همه آحاد مردم را دربر میگیرد. سرعت و کیفیت روابط در دوره جهانی شدن نیز از قدرت بیشتری نسبت به روابط بینالمللی «رسمی» برخوردار است.
با توجه به موارد مذکور تا حدودی حوزه وسیع و بیحد و حصر جهانی شدن در چهارچوب و مرزبندیهای مشخصتری قرار گرفت. اما در پاسخ این که جهانی شدن چیست، چشماندازهای متفاوتی وجود دارد. بعضی همچون جیمسون(3) ( 1998 ) با نگاه فلسفی به تحلیل جهانی شدن پرداختهاند. نک چونگ(4) ( 1998 ) ادبیات و گفتمان جهانی را مورد بررسی قرار داده است. مفاهیم ابزاری جهانی شدن جنبه دیگری است که مورد توجه
______________________________
1. Internationalization
2. Public Sphere
3. Jameson
4. Nak-chung
جامعهشناسانی چون گیدنز ( 2002 ) قرار گرفته است. جودی ( 2000 ) در مقاله اخیر خود از جهانی شدن در قلمرو حقوق صحبت میکند که البته آن را از حقوق بینالملل متمایز مینماید. جامعهشناسان سیاسی به مفهوم قدرت در مدار جهانی آن توجه کردهاند (من(1)1996، هلد(2) و همکاران، 1999 ). گروه عمده دیگری حوزههای اقتصاد جهانی (هرست و تامسون(3)، 1996 ) را هدف گرفتهاند و در نهایت فرهنگگراها (رابرتسون، 1992، فیدرستون، 1995 ) ابعاد فرهنگی جهانی شدن را توسعه دادهاند. منوئل کستلز ( 1999 ) معتقد است که اطلاعات تکنولوژیهای الکترونیک منشأ اصلی تحول بودهاند. او مراحل نوآوری تکنولوژی الکترونیک را مبتنی بر سه مرحله میداند: میکروالکترونیک، کامپیوتر، مخابرات. همین تحول تکنولوژیک الکترونیک است که سختافزار جهانی شدن را فراهم آورد و وسعت جهانی به ارتباطات بخشید.
گیدنز ( 4:1994 ) با نگاه کارکردگرایی فارغ از قلمروهای جهانی شدن به تحلیل ماهیت و کارکردهای جهانی شدن میپردازد. او جهانی شدن را تقاطع و ارتباط «حاضر»(4) و «غایب»(5)، و یا «فعالیت از راه دور»(6) میداند. از نظر گیدنز مهمترین ساحَت جهانی شدن، جهانی شدن ارتباطات است (گیدنز، 2001 ). صنعت ارتباطات است که منشأ یکیشدن فضای جهانی شده است و ارتباطات بین فردی، فرد با گروه و گروه با گروه را متحول کرده است. گیدنز ( 245:2001 ) جهانی شدن را «فشرده شدن روابط اجتماعی در سطح جهانی به گونهای که مکانهای دورافتاده را به یکدیگر وصل کند و فاصله زمانی را در روابط اجتماعی از بین ببرد» میداند.
با توجه به آنچه گفته شد، شاید بتوان با استفاده از تعریف پرانک(7) ( 43:2000 ) جمعبندی مناسبی در باره مفهوم جهانی شدن ارائه کرد. از نظر پرانک، جهانی شدن واقعاً یک انقلاب است، انقلابی که غیرقابل برگشت و غیرقابل جلوگیری است؛ روندی است که موجب انتقال همه جوامع خواهد شد. پتانسیلهای موجود در نیروی جهانی شدن موجب میشود که ارتباط با هر کس، هر کجا و در هر زمان امکانپذیر باشد. جهانی شدن مرتبط است با پیشرفتهای تکنولوژیک که شرایطی را فراهم کرده است که امکان ضبط کردن، دوباره به دست
______________________________
1. Man
2. Held etal.
3. Hirst and Thompson
4. Presence
5. Absence
6. Action at Distance
7. Pronk
آوردن و ارتباط برقرار کردن با اطلاعات را در هر شکلی، قطع نظر از بُعد زمان و مکان و حجم اطلاعات، فراهم آورده است.
برای متمایز شدن مفاهیم جهانی شدن، به بحثِ پیرامون چند «دو تایی» مهم در این حوزه میپردازیم.
1-3. جهانی شدن و جهانیگرایی(1):
جهانیگرایی بیانکننده نگرشی است که اگرچه ریشههای کهن دارد ولی به لحاظ کیفیت تأثیر آن در زندگی روزمره و وسعت و تأثیر ذهنی که بر افراد جامعه میگذارد، نگرشی جدید تلقی میشود که منشأ ظهور اندیشه نوینی در عرصه تاریخ خواهد شد. جهانینگری در مقابل بومینگری(2) و محلینگری(3) مطرح میشود. از نظر رابرتسون ( 1992 ) جهانیگرایی برخاسته از توسعه دید و آگاهی است که انسان امروز از جهان پیدا کرده است و در واقع جهان را به عنوان یک فضای واحد(4) و یا یک واحد یکپارچه میبیند.
با این تحلیل، اگرچه جهانی شدن، نتیجه یک روند عینی و عملی است که در جهان خارج از ما، یعنی جهان عینی، اتفاق افتاده، جهانیگرایی حکایت از یک تغییر در قلمرو ذهن میکند، تغییری که به فکر و ذهن بشر و به نگرش انسان وسعت و ظرفیت بیشتری بخشیده است. جهانیگرایی حاصل و در عینحال بنیان و ریشه ذهنی و فکری جهانی شدن محسوب میشود، که به قول کوهن و کندی ( 34:2000 ) مهمترین رخداد فکری عصر ما قلمداد میشود. از نظر آلبرو ( 8:1990 ) جهانیگرایی، ارزشها و دیدگاهی را توضیح میدهد که فرد خود را در میان جمعیت پنج میلیاردی جهان میبیند و یا نگاهی را منعکس میکند که افق ذهن فرد در تأثیر و تقابل با همه جهان قرار گرفته است. در این نگاه، محل زندگی، لزوماً بیانکننده جغرافیای ذهنی افراد نیست و در واقع نسبت مساوی بین جغرافیای زندگی و جغرافیای ذهنی انسان معاصر وجود ندارد. انسان «دوره دو جهانیشدنها(5)» ( عاملی، b 2004 ) از تعاملات موازی بومی و جهانی، دینی، قومی و فرهنگی متکثر برخوردار است. خلأهای نوستالژیک جهان واقعی، ورود به جغرافیا و فضاهایی دیگر غیر از محل زندگی را
______________________________
1. Globalism
2. Indogenism
3. Localism
4. Single Space
5. Dual Globalizations Era
فراهم میآورد. فرد، گروه و حتی جامعه، در این روند، ممکن است در «جوامع موازی» متفاوتی از تعامل و رفتار اجتماعی برخوردار شوند.
باید توجه داشت که گستره و کمّیت و کیفیت این نگاه در افراد مختلف متفاوت است، ولی چیزی که مسلّم است تصویر افسانهای از جهان تبدیل به نوعی ذهنیت واقعی از جهان اطراف شده است و به مرور عقلانیت عمیقتری بر جهاننگری اِشراف پیدا میکند. این جهان، جهانی است که در روزمره زندگی افراد اثر آنی دارد و در فرآیند زندگی در تماس دائمی با آن قرار میگیرند. خصوصیات و بازتابهای این معرفت فراگیر جامعه بشری یعنی جهانیگرایی در چند مقوله قابل بررسی است:
فرا محلی کردن دیدگاهها : ذهنیت انسان معاصر از دایره بسته محل زندگی بیرون رفته و به طور نسبی نگاهی جهانی پیدا کرده است. فرصتها و ظرفیتها را محدود به فرصتها و ظرفیتهای محلی نمیبیند و در ارزیابی امکانات موجود نگاهی فرا محلی دارد. فرصتها و استعدادهای شغلی، تحصیلی، شهروندی و بهرهمندی از امکانات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی در این روند توسعه جهانی پیدا کرده است. معیار و ملاک ارزیابی جامعه از امکانات و فرصتها، صرفاً بر اساس فرصتهای بومی نیست. انسان معاصر که دائم در معرض تولیدات جهانی است، ملاک ارزیابی خود را در یک مقایسه جهانی به دست میآورد. بر این اساس ذهنیت انسان معاصر نسبت به زندگی ایدئال، تولید مطلوب و اندیشه و دانش برتر، بازخورد یک فرآیند جهانی است. فرا محلی شدن حوزه شناختی انسان میتواند به قیمت ضعیفشدن حس و ادراک محلی تمام شود. این احساس و همراهشدن آن با ارتباطات شبکهای با سایر گروههای غیر بومی، منشأ ظهور گرایشهای دو رگهای در جماعتهای محلی میشود. هارکورت(1) ( 2003 ) جماعتهای محلی مثل سازمانهای غیر دولتی زنان را در ارتباط با شبکههای فرا ملی سیاسی مورد بررسی قرار میدهد و معتقد است که حضور عناصر غیر بومی منشأ اضطرابهای فرهنگی در جماعتهای محلی است.
نگاه جمعی پیدا کردن: نگاه جامعه انسانی یک نگاه جمعی جهانی شده است. این همان نگاهی
______________________________
1. Harcourt
است که رابرتسون ( 1992 ) از آن به روند اختصاصگرایی(1) و عامگرایی(2) یاد میکند، روندی که هویتها، گرایشهای دینی، آرمانها، فرهنگها، علاقهها و سلیقههایی که از سنخیت متجانس برخوردار هستند، از حس و حساسیت ذهنی عالمگیر برخوردار میشوند. بر همین اساس است که بسیاری از مسائل محلی در جهان توسط جمعیت وسیعی در همه جهان دنبال میشود و حس مشترک و عکسالعمل مثبت یا منفی مشترک در جهان به وجود میآورد. مثالهای زیادی برای این روند میتوان ذکر کرد. مسأله بوسنی در دهه آخر سال 2000 و یا جنگ آمریکا با عراق، وجدان جمعی جهان اسلام و حتی جامعه جهانی را حساس کرد و نوعی همدردی جهانی در میان مسلمانان و غیر مسلمانان به وجود آورد. مفهوم امت جهانی اسلام که روزگاری در یک سطح سیاسی صرف معنا پیدا میکرد، در عصر ظهور صنعت جهانی ارتباطات، عینیت و ذهنیت جدیتری به خود گرفته است. امت اسلام در چند دهه اخیر حول مسائل مهمی مثل مسأله فلسطین، سلمان رشدی و بوسنی در سطح بسیار پردامنهای شکل گرفته است. اگر کمی به گذشته برگردیم و صد سال قبل را در نظر بگیریم، دنیای اسلام و سایر ادیان بزرگ جهان موقعیتی جدی نداشتند تا بتوانند قدرت جهانی خود را ارزیابی کنند و در تماس و ارتباط با سایر اجزای امت اسلام قرار بگیرند. از نظر ترنر ( 77:1994 ) دو روند مستقل ولی مرتبط با هم در عالم اسلام در حال شکلگیری است که متأثر از نگاه جهانیگرایی است. اولین روند، ظهور نظام سیاسی جهانی اسلام است که توسط حرکت اسلامی در اکثر کشورهای اسلامی دنبال میشود. دومین روند، عکسالعمل فرهنگی عالم اسلام در مقابل غرب و فرهنگ مصرفگرایی غرب است. جهاننگری نسبت به مسائل انسانی، یک ارزش جهانی شده است که نزدیکترین نمونه آن عکسالعمل دنیای غرب نسبت به حملات آمریکا به افغانستان به دنبال واقعه 11 سپتامبر و همچنین راهپیماییها و اعتراضات گسترده جهانی نسبت به مخالفت با جنگ در نیمه دوم سال 2002 و سه ماهه اول سال 2003 نمونههای مهم بیدار شدن وجدان جهانی جامعه انسانی شده است. این حس جدید مرز «عصبیتهای ملی و نژادی و دینی» را پشتسر گذاشته و بر مفهوم «عدالت اجتماعی» تأکید میورزد.
مثال مهم دیگر حوزه سرگرمیهای نسل جوان است. در حوزه سرگرمیها و موضوعات
______________________________
1. Particularism
2. Universalism
مورد علاقه نسل جوان، ورزش حرفهای مثال خوبی برای نمود پیدا کردن نگاه جهانی مردم نسبت به امور روزمره و اوقات فراغت زندگی مردم است. امروز در واقع ورزش حرفهای تبدیل به یک پدیده بدون مرز و یا فرامرزی شده است. ضمن طرفداری داغ از تیم ملی کشور، بسیاری از شهروندان دنیای در حال توسعه و یا توسعهیافته، طرفدار یکی از تیمهای مهم فوتبال دنیا هستند. این طرفداری در سطحی است که تمام بازیهای آن تیم، نام بازیکنان، نوع لباس پوشیدن و احیاناً مسائل مورد علاقه بازیکنان تیم مورد توجه قرار میگیرد. این نگاه، در واقع، معرف نوعی نگاه فرا ملی و یا چشمانداز جهانی است. نگاه محلی و نگاه جهانی به طور همزمان در مورد موضوعی مثل فوتبال حرفهای در جامعه قابل ملاحظه است. این همان پدیدهای است که رابرتسون ( 173:1992 ) از آن به جهانی ـ محلی شدن(1)پدیدههای عصر حاضر ــ که در واقع نتیجه ارتباط همزمان و تنگاتنگ بین عوامل بومی و عوامل جهانی است ــ تعبیر میکند. با نگاه جهانی محلی به مقوله فوتبال، ضعف تئوریهای بومی در تحلیل وقایع بینالمللی مشخص میشود. به عنوان مثال، همین پدیده فوتبال قهرمانی، بر اساس تئوری وستوود(2) و فیزاکلیا(3) ( 2000 )، صرفاً یک رخداد ملی تلقی میشود و معتقد است که فوتبال معرف حس ملی در زمان و مکان خاص ملی است که در میان عامه مردم ظهور میکند و لزوماً معرف حس رسمی و تاریخی یک ملت به حاکمیت نیست. البته در مواردی میتواند معرف هر دو حس، یعنی حس عامه مردم به کشور و حس ملی که تعلق ملی به نظام و حاکمیت را نیز نشان میدهد، باشد. فوتبال به عنوان عامل وحدت ملی نیز دیده شده است. این نگاه توضیحدهنده حمایت باشگاهی فرا ملی نیست و حضور این دو تعلق را متضاد میپندارد.
نقش اجتماعی منعطف پیدا کردن: روسنو ( 3:1990 ) معتقد است که جهانی شدن ذهنیت جامعه را منعطف کرده است. این انعطاف حتی در میان کشورهایی که به لحاظ اقتصادی ضعیف هستند نیز رو به افزایش است. انسان امروز در مقایسه با گذشته، با مسائل جهانی درگیری فکری و عملی به مراتب بیشتری پیدا کرده است. مسائل دنیا همچون گذشته در انحصار قشر خاصی از اشراف و یا روشنفکران جامعه نیست. عامه مردم با فرآوردههای
______________________________
1. Glocalization
2. Westwood
3. Phizcklea
فرا ملی آشنایی پیدا کردهاند و به همین دلیل دادهها و تولیدات فرهنگی لزوماً به صورت انحصاری از محل بومی دریافت نمیشود و در واقع کانال دریافت و مواجهه با پدیده اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی منعطف و متنوع شده است. این انعطاف و تنوع که ریشه فرا محلی و فرا ملی دارد، نوعی ذهنیت جهانیگرایی منعطف ایجاد کرده است. افراد، دیگر خود را در حصر انتخاب بومی خلاصه نمیبینند و در واقع «قدرت انتخاب گسترده و متنوع» پیدا کردهاند. این قدرت انتخاب است که انعطاف ذهنی و عینی به جامعه بخشیده و نوع تسامح فرهنگی و اجتماعی را به وجود آورده است.
توسعه آگاهی فرا ملی: نگاه جهانی پیدا کردن نسبت جدی با آگاهیهای فرا ملی دارد. سختافزار و نرمافزار صنعت جهانی ارتباطات موجب پیوند صاحبان اندیشه و فکر و مدیران منابع انرژی و قدرت، تولیدکنندگان عرصه تولیدات کالاها و خدمات اقتصادی با همه ظرفیتهای موجود فنّاوری و علم و دانش و اطلاعات در سطح جهان شده است. در یک روند رقابتی، بسیاری از تواناییهای بشر بر روی فضای قابل دسترسی مردم جهان قرار گرفته است. به عنوان مثال، اینترنت تبدیل به «پایگاه عرضه همه اندیشههای خرد و کلان، و امکانات اقتصادی در بخشهای مختلف خدمات و صنعت و اقتصاد» شده است. در واقع تولیدات و امکاناتی که تا چند دهه قبل سهم قابل توجهی از قدرت خود را مدیون «انحصاریبودن» اطلاعاتشان بود، در یک «جبر رقابتی» غیرقابل کنترل وارد یک عرصه جهانی شده است که دسترسی به آن برای همگان امکانپذیر است. چنین عرصه گسترده اطلاعاتی موجب توسعه آگاهیهای جهانی و به دنبال آن گسترش جهاننگری در جامعه امروز شده است. آگاهی جهانی نیز منشأ ظهور وجدان جمعی و حس مشترک جهانی در میان ملتهای دورافتاده از یکدیگر شده است.
توسعه جامعه چند محوری و چند فرهنگی: محلیگرایی، حوزه آشنایی و توجه را متوجه فرهنگهای بومی میکند و جهانیگرایی مدار توجه را به فرهنگهای متنوع متوجه میسازد. جهانیگرایی موجب از بین رفتن تکمحوری فرهنگی و جایگزین شدن نگاه چند فرهنگی میشود. نگاه چند فرهنگی جایگزین نگاه سلطهآمیز به مقولههای فرهنگی و علمی و تخصصی شده است. با قبول محور بودن همه فرهنگها و تمدنها، تئوری جهان مرکزی که
منشأ ظهور اروپا محوری و آمریکا محوری بوده است، ضعیف شده و دولتهای اروپایی و آمریکا را به سمت یک نگاه چند فرهنگی منعطف کرده است. در واقع، مهاجرت جمعیتهای بزرگ و حرکت ارزشها و اندیشههای بومی ملتها به نقاط مختلف جهان، به نوعی یک «جبر همزیستی چند فرهنگی» را به وجود آورده است که برای فرار از گسیختگی جمعیت، دولتها ناگزیر به سمت قبول «تفاوتها» و در عین حال «یکی بودنها» منعطف شدهاند.
پرل موتر ( 898:1991 ) بر این باور است که تلاشهای قدرتهای سلطهطلب قدیم مسیر انحصاری را برای تحمیل یک تمدن خاص بر کل جامعه بشری فراهم آورده بود؛ روندی که سلطه وابستگی در روابط بین کشورهای ضعیف اقتصادی و کشورهای قدرتمند اقتصادی جهان به وجود آورده بود. شرایط به گونهای بود که دسترسی به منابع اقتصادی و اطلاعاتی جهان مستلزم نوعی کرنش و پذیرش اقتدار غرب بود. امروزه در عصر ارتباطات لحظهای، برای اولینبار در تاریخ حیات بشر، انسان قدرت و امکان دسترسی به منابع متنوع اطلاعات و امکانات را به دست آورده است. قدرت انتخاب وسعت یافته و از طرفی قدرت مانور برای جامعه از گستردگی بیشتری برخوردار گردیده است.
1-4. جهانی شدن طبیعی و ایدئولوژیک:
در بعد مفهومی لازم است دو جهانی شدن یا جهانی شدنهای اساسی، یعنی جهانی شدن طبیعی و جهانی شدن ایدئولوژیک، از هم متمایز شود. «جهانی شدن طبیعی(1)» متأثر از «صنعت جهانی ارتباطات(2)» است و خصوصیت آن کنترلنشده بودن روندهای حاکم بر آن است و «جهانی شدن ایدئولوژیک(3)» متأثر از «ایدئولوژی جهانگرا» است که مبتنی بر «تکقطبی کردن فرهنگ و سیاست و اقتصاد(4)» است (عاملی(5) a2002 و b2002 ). فرآیند طبیعی جهانی شدن که به طور کامل از «فرآیند برنامهای(6)» جهانی شدن قابل تمایز نیست، به تنهایی منشأ ظهور نهادها و ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی شده است و روندهای در حال وقوع را نیز پشتسر میگذارد. به قول رابرتسون(7) ( 1992 )، جهانی شدن یک
______________________________
1. Natural Globalization
2. Global Simultaneous Communication Industry
3. Ideological Globalization
4. Mono-centric Culture, Politics and Economy
5. Ameli
6. Programmed Process
7. Robertson
«فضای واحد(1)» را بر فراز جغرافیای دولت ـ ملتها به وجود آورده است که در آن فضا، مرزهای فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی از بین رفته است. جهانی شدن ایدئولوژیک که متکی بر دیپلماسی جهانگشایی است و بهرهمند از صنعت جهانی ارتباطات و قدرت نظامی و ایدئولوژی و فرهنگ سلطه (برنکمن(2)، 1985 ) است، نوعی «سلطه سخت و نرم» (عاملی، 2003 ) را در عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ به استخدام گرفته است. با همین نگاه است که بوردیو و واکیونت(3) ( 42:1999 ) جهانی شدن را حاصل امپریالیسم فرهنگی مبتنی بر جهانگشایی مسیحی و روندهای جبری اقتصادی و ضروری جلوه دادن ارتباطات فرا ملی در حوزه قدرت میدانند.
مارک راپرت(4) ( 2000 ) در کتاب ایدئولوژیهای جهانی شدن نمونه برجستهای از مواجهههای ایدئولوژیک را که معرف «روند نمادسازی فرهنگ و تمدن آمریکایی» است، با استناد به سینمای مستند هالیوود که در آغاز جنگ جهانی دوم به صحنه آمد، ارائه میکند. این اثر مهم، فیلم مستند فرانک کاپرا(5) است که جایزه برترین فیلم برگزیده را نصیب خود کرد. این فیلم ابتدا به عنوان یک فیلم آموزشی برای دپارتمان جنگ آمریکا تهیه شد و به بیش از نُه میلیون کارگزار ارتش آمریکا نشان داده شد. در سال 1943 نمایش عمومی این فیلم آزاد شد. عنوان این فیلم «چرا ما میجنگیم(6)» بود. در این فیلم دولت آمریکا به عنوان صاحب یک ایدئولوژی برتر برای نظم جهانی و جنبه عمومیتیافته فیلم «مای آمریکایی» معرفی شده است. در سراسر این فیلم، آمریکا به عنوان یک شعار بزرگ مطرح میشود. تمایز قائل شدن بین «ما آمریکاییان» و «دیگران» و تفاوتهایی که بین جهان آمریکاییان و جهان دیگران وجود دارد، جنبه دیگر نگاه استثناءگرایانه(7) تهیهکننده فیلم است. در سایه این نگاه، مفهوم «آمریکاگرایی(8)» به مخاطب تفهیم میشود. لیبرالیسم، مردانگی، مسیحیت، بومیگرایی، پیشرفت، نوآوری، در سراسر این فیلم به عنوان عناصر اصلی شخصیت شهروندی در آمریکا معرفی میشود.
از نظر مارک راپرت ( 20:2000 ) شخصیتپردازیای که در این فیلم صورت گرفته و
______________________________
1. Single Space
2. Brenkman
3. Bourdieu and Wacquant
4. Mark Rupert
5. Frank Kapra
6. Why we fight
7. Exceptionalism
8. Americanism
تمایزاتی که بین نظم نوین آمریکایی مبتنی بر سلطه ایدئولوژیک و جهان دیگران ارائه شده، معرف ایدئولوژی و جهانبینی آمریکایی در دوران جنگ جهانی اول و اوایل جنگ جهانی دوم است. در دو جهان ترسیم شده کاپرا، یک جهان، جهان روشنایی، جهان آزادی و دموکراسی است و جهان دیگر، جهان تاریکی و زور و تجاوز و بیعدالتی است؛ و البته آمریکا مصداق همه روشناییها و نیکیها فرض شده و جهان غیر آمریکا، جهان تاریکی تلقی شده است. در این فیلم دائماً زندگی آمریکایی به عنوان زندگی روشنایی، محترم بودن حقوق فردی، آزادی در همه عرصهها و عدم اجازه دخالت در زندگی خصوصی افراد معرفی شده است و صلح و آزادی آمریکایی به گونهای تعریف شده است که سایر ملتها را در دستیابی به آن ناموفق و ناکام تلقی کرده است. با این نگاه، کاپرا تلاش میکند تا مخاطب خود را در پاسخ به این که چرا ما میجنگیم، قانع کند که جنگ تنها راه حفاظت از دستاورد بزرگ آمریکاییبودن و حفظ و استمرار ارزشهای آمریکایی و حفاظت از خانواده و ارزشهای زندگی خصوصی مردم آمریکاست.
از آن طرف «سیاهنمایی دشمن» باعث شده است که یک برداشت تند و سیاه نسبت به ژاپنیها که طرف جنگ آمریکا بودند نشان داده شود. ژاپنیها به عنوان کسانی که از عقلانیت و مدنیت برخوردار نیستند و دارای باورهای بنیادگرایانه خرافیاند معرفی شدهاند؛ مردمانی که از یک روحیه کورکورانه برخوردارند و بدون اندیشه و فکر عمل میکنند. آنها به عنوان مردمی که به صورت خرافی خدای امپراطوری خود را عبادت میکنند، مطرح شدهاند. نمایشی از پیروزی بیرحمانه ژاپن بر چین به عنوان نمونه برخوردهای ظالمانه آنها به نمایش گذاشته شده است. قتل عام کودکان، اجساد به زیر تانگ له شده مردم چین در شانگهای و نمونههایی از برخورد جنگطلبانه ژاپنی و بخشی از فرهنگ ژاپنی معرفی شده است. پیام این نمایش، هشدار به مردم آمریکاست، که اگر آماده جنگ پیروزمندانه نباشند، ژاپنیها با بیرحمی تمام بر آنها غلبه خواهند کرد و خانواده و آزادی و زندگی آنها را به مخاطره خواهند انداخت.
آنچه که فرانک کاپرا در این فیلم به نمایش گذاشته در بسیاری از آثار هالیوود و سیاستهای بینالمللی دولت آمریکا در نیمه اول و دوم قرن بیستم و آغاز هزاره سوم به وضوح دیده میشود. سیاستی که از یک طرف برتری فرهنگی، رفاه اجتماعی، عقلانیت فردی و سیاسی و فرهنگی آمریکاییها را به نمایش میگذارد و از طرف دیگر عقبافتادگی،
گرفتاری، ناکارآمدی و عدم برخورداری از عقلانیت و مدنیت سایر ملل را مطرح میکند. از یک طرف استمرار عدالت و آزادی را در گرو غلبه بر جهان غیر آمریکا میداند و از طرف دیگر بربریت و ضد دموکراسی بودن را از خصیصههای دشمن میپندارد. این ادبیات غالب روءسای جمهور آمریکا قبل از جنگ جهانی اول تاکنون بوده است. ویلسون(1) در ایام جنگ جهانی اول به طور صریح و روشن میگوید: «هدف ما برقراری اصول صلح و عدالت در جهان و مقابله با خودخواهی و قدرتهای زورمدار و برقراری شرایطی است که مردم آزاد باشند و از یک اقتدار و اختیار خود راهبر برخوردار باشند. چنین شرایطی نیازمند اقدامات جدی است» (راپرت، 23:2000 ). علیرغم چنین نگاهی، جهان شاهد فاجعه هیروشیما و جنگهای طولانی آمریکا در ویتنام و سایر نقاط جهان بود.
هنس جوز(2) ( 2003 ) نویسنده آلمانی در کتاب جدید خود تحت عنوان جنگ و مدرنیته: مطالعه تاریخ خشونت در قرن بیستم مینویسد که در حالی که انتظار میرفت مدرنیته منشأ ظهور عقلانیت صلحآمیز باشد، جهان در قرن بیستم شاهد توسعه جنگ و ظهور جنگهای صنعتی بزرگ در جامعه جهانی شد. همانطور که تاریح جنگهای بزرگ نشان میدهد، بخش بزرگی از «جنگهای بزرگ(3)» یا در غرب بوده است یا توسط غرب حمایت و دامن زده شده است (گیدنز، 1989 ). کشته شدن نزدیک به صد میلیون انسان در قرن بیستم در اثر جنگ، که بخش مهمی از آن مربوط به جنگ جهانی اول و دوم است، بخشی از خسارتهای جنگ را بیان میکند. دیدگاهیکه جنگ را عامل ساخته شدن دولت میداند (تیلی(4)، 1989 )، ایدئولوژیای را با خود همراه میکند که برای دستیابی به قدرت، هیچ مانعی را به رسمیت نمیشناسد. با این نگاه، مهمترین سازمان بینالمللی، یعنی سازمان ملل که حاصل شکستها و خسارتها و بحرانهای بعد از جنگ جهانی دوم بود، نیز در جنگ اخیر آمریکا و انگلیس با عراق نادیده گرفته شد. البته زیرپا گذاشتن قطعنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی توسط دولتهای بزرگ پدیده جدیدی نیست، منتهی گستردگی و اهمیت آن در این جنگ اخیر شایان توجه است.
استثناءگرایی آمریکایی به عنوان یک «قدرت سخت» در قالب جنگها و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی عینیت مییابد و استثناءگرایی آمریکایی در قالب «قدرت نرم» با سکولار کردن جامعه و آمریکایی کردن جهان با استفاده از تولیدات فرهنگی تجلی پیدا
______________________________
1. Wilson
2. Hans Joas
3. Total War
4. Tilly
میکند. به نظر میرسد قدرت نرم و قدرت سخت آمریکایی، ایدئولوژی واحدی را تشکیل میدهند که منافع ایدئولوژیک آمریکایی را، هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزه سیاسی و فرهنگی دنبال میکند. تکنولوژی جهانی ارتباطات در این راستا عامل تسهیلکننده و تشدیدکننده این روند محسوب میشود. باید توجه داشت که فضای مذهبی در صورت برخورداری از قدرت فردی، سازمانی، مدنی و اجتماعی نهادینه شده، به عنوان یک تهدید برای آمریکا محسوب میشود. در این صورت است که «محور شرارت» با تعریف نسبی، سرزمینهای مورد نظر را هدف قرار میدهد. روند قبیلهای کردن قدرت آمریکایی، به نوعی منشأ حذف و عضوگیری جهانی مبتنی بر ارزشهای آمریکایی میشود.
بعد دیگر جهانی شدن ایدئولوژیک، جهانیسازی روندهای اقتصادی است. جهانی شدن از این منظر طرح نئولیبرالها برای به چالش کشیدن توسعه اجتماعی، که منجر به سلطه گروههای خاص و شرکتهای بزرگ چند ملیتی و صاحبان بزرگ سرمایه در سطح جهانی میشود، تلقی شده است (کویگ جین، 15:2000 ). جوزف استیگلیتز ( 1382 ) که کتاب او تحت عنوان جهانیسازی و مسائل آن برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 شد، با تجربه علمی و اجرایی او در سطح سیاستگذار در کاخ سفید و بانک جهانی، شرایطی را فراهم آورده است که منشأ تخریب هرچه بیشتر کشورهای در حال توسعه و فاصله گستردهتر و عمیقتر دهکدههای اقتصادی خواهد شد. دیدگاه منتقد به جهانی شدن سرمایهداری، معتقد است که امروز از هر روز دیگر تاریخ، اقتصاد بیشتر بینالمللی شده و بحرانهای بینالمللی اقتصادی نیز گستردهتر شده است. نظام سرمایهداری همراه با سازمانهای جهانیِ نظام سرمایهداری، مثل بانک جهانی(1)، سازمان جهانی تجارت(2) و سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه(3)نمونههای سازمانیافته انسجام سازمانی نظام جهانی و لیبرال سرمایهداری هستند که چرخه اقتصادی را به نفع خود تمام میکنند (لووی(4)، 127:2002 ).
1-5. جهانی شدنهای بسیار ـ غربی شدن و شرقی شدن:
فرض محوری نگارنده بر این قاعده استوار است که «جهانی شدن مطلق(5)» به عنوان یک
______________________________
1. World Bank (WB)
2. World Trade Organization (WTO)
3. Organization for Economic Cooperation and Development (OECD)
4. Land#246;wy
5. Total Globalization
فرآیند واحد، که منجر به سلطه غرب بر شرق شود، نگاه افسانهای و تخیلی به جهانی شدن است، که نه مبتنی بر شواهد عینی است و نه امکان منطقی بر آن مترتب است؛ بلکه «جهانی شدنهای بسیاری(1)» در سطح جهان در حال شکلگیری است (برگر و هانتینگتون(2) ( 2002 ) که از محوریترین «حلقههای جهانی شدن» روند غربی شدن و شرقی شدن جهان است. شرق در اینجا به عنوان سمبول بازگشت به سنّت، معنا و معنویتگرایی، و غرب به عنوان سمبول مدرنیته و فرآیند تشدید کننده مادیگرایی و مصرفگرایی در نظر گرفته شده است.
هگل بر این معنا تأکید میکند که تاریخ عمومی جهان از شرق به غرب منتقل شده است. این دیدگاه، از اساس، اندیشه تفسیر قرن بیستم را به عنوان قرن «سلطه غرب بر جهان» مورد سوءال قرار میدهد. دی سوزا سانتوس(3) ( 2001 ) بر مبنای نظر هگل به بازنگری تفسیر تاریخ و تحلیل نظر مخالفان جهانی شدن میپردازد. او دو جهانی شدن را از هم متمایز میکند: جهانی شدن سلطه و جهانی شدنی که در جستجوی تمایز اصول برابری و تفاوت است. تفاوتها از نظر او مبنای سلطه و برتریطلبی شده است. از نظر فلسفی و مطالعات و تجربیات علمیِ جامعه بشری نیز، نوعی شرقی شدن به موازات غربی شدن در جریان است. پوتاماکی(4)( 2002 ) از آمیخته شدن اندیشههای فلسفی شرق و غرب در دوران جهانی شدن سخن میگوید و عصر حاضر را «آغاز پایان سلطه غرب(5)» و شروع گفتگوی بین فرهنگی بین شرق و غرب میداند. او انعکاس فلسفه غرب در شرق و همچنین دیدگاههای فلسفی شرق در غرب را مورد مطالعه قرار داده است و نظریات اندیشمندانی مثل فردریک نیچه(6)، جاکیوس دریدا(7) و جان گالتونگ(8) را در کنار دیدگاههای بهاسکار(9) شرقی مورد بررسی قرار داده است.
نه تنها وجود جهانی شدنهای موازی مورد تأکید محققان قرار گرفته است، بلکه وجود جهانگراییهای متفاوت ــ که متفاوت از جهانی شدن غرب و بلکه تهدیدکننده امنیتی جهانی شدن غرب است ــ نیز مورد توجه قرار گرفته است. رازموسن ( 2002 ) در مقاله خود تحت عنوان «جهانی شدن موازی ترور: امنیت و جهانی شدن در 11 سپتامبر(10)»، سه مفهوم
______________________________
1. Many Globalizations
2. Berger and Huntington
3. de Sousa Santos
4. Patomaki
5. Beginnings of the End of Western Dominance
6. Friedrich Nietzsche
7. Facques Derrida
8. John Galtung
9. Bhaskar
10. A Parallel Globalization of Terror: 9-11, Security and Globalization
جهانیت، جهانی شدن و جهانیگرایی را که آلریچ بک بیان کرده است، در خصوص واقعه 11 سپتامبر مورد تحلیل قرار میدهد. او معتقد است این حمله بیانگر این بود که «جهانیت» جدیدی به وجود آمده که امکان دخالت گروههای جهان سومی را در امور امنیتی غرب فراهم میکند. از نظر او، نسبت 11 سپتامبر و «جهانی شدن» این واقعیت را آشکار میسازد که به لحاظ امنیتی شرایط جدید، شرایط «پسا ـ جنگ سرد(1)» است، شرایطی که در دهه نود بر جهان حاکم بود. در واقع 11 سپتامبر یک «هستیشناسی غیر امنیتی» جدید را معرفی کرد که بر مبنای جهانی، معرف تهدیدهای جدید به عنوان یک نیروی جدی بر ضدّ غرب است. از نظر رازموسن، «جهانیگرایی» در قالب سه گرایش عمده، یعنی «خاصگرایی» و «امپریالیسم» و «مکتب جهان وطنی»، سه نگاه مهمی هستند که بعد از یازده سپتامبر برجستگی جدی پیدا کردهاند. از نظر رازموسن، یازدهم سپتامبر عامل مهمی بود که موجب رمزگشایی از نگرشهای ضد امنیتی بر ضد جهان غرب شد. اگرچه همچنان ابعاد و کیفیت حادثه 11 سپتامبر مبهم است و مشخص نیست که عاملان آن چه کسانی بودهاند، ولی به نظر میرسد که دستگاههای امنیتی غرب تلاش کردند به نحوی ماهیت عالم اسلام را با حادثه 11 سپتامبر رمزگشایی کنند. چنین نگرشهایی میتواند منشأ برخوردهای جدی بین غرب و شرق باشد.
2. نظریههای اساسی جهانی شدن
نظریههای جهانی شدن با نگرشهای متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. مارتینلی(2)( 2003 ) با سه معیار متفاوت به تقسیمبندی نظریههای جهانی شدن پرداخته است: با نگاه آرمانینگری به جهانی شدن، بین دیدگاه تندروهای جهانیگرا و شکگراها تفاوت قائل شده است؛ از حیث تأثیرات، جهانی شدن را به جهانی شدن مثبت و منفی تقسیم کرده است و همچنین با معیار هژمونیک و سلطهآمیز بودن جهانی شدن، دیدگاه نئولیبرالها را در مقابل نئومارکسیستها قرار داده است؛ با نگاه فرهنگی جهانی شدن، دیدگاه همگنسازی را در مقابل ناهمگنسازی قرار داده است. رابرتسون ( 1992 )، جهانی شدن را دو فرآیند همزمان عامگرایی و خاصگرایی دانسته، به طور طبیعی چرخه اول جهانی شدن را فراگیرتر و چرخه
______________________________
1. Post-Cold War
2. Martinelli
دوم را منعکسکننده جهانی شدنهای متکثری تلقی کرده است که در حلقههای همگن جهانی با توجه به تمایلات حرفهای، دینی، قومی، زبانی و حتی جنسیتی شکل میگیرد. از طرفی، در مطالعه نظریههای جهانی شدن، لازم است بین جهانی شدنهای شناختی (ترنر(1)، 1994 ) و جهانی شدنهای غیر شناختی تمایز قائل شد. جهانی شدنهای شناختی، بر عمق اندیشه انسانها نفوذ میکند و حوزههای معرفتی جدید را به وجود میآورد و جهانی شدنهای غیر شناختی، منعکسکننده تغییر سطحی است که در مسیر زندگی فرد به وجود میآید. به نظر میرسد که بسیاری از تغییرات دوره معاصر ناظر بر جهانی شدن غیر شناختی است که «سطحی(2)» است و صرفاً جنبه نمایشی و ظاهری فرهنگ را تغییر میدهد، مثل لباسپوشیدن، آرایش و انتخاب انواع سرگرمیهای زندگی روزمره.
با توجه به تنوع و گستردگی نظریههای جهانی شدن، در این نوشتار تلاش میشود دیدگاههای کلی که در باره جهانی شدن وجود دارد و در واقع، قطع نظر از تقسیمات مبتنی بر مسائل جهانی شدن، به تحلیل جهانی شدن میپردازند، و جهتگیریهای نظری جهانی شدن مورد بحث قرار گیرد. در این تقسیمبندی به جهتگیریها و نوع نگاه کلی به جهانی شدن توجه شده و شش نظریه از هم متمایز شده است.
2-1. نظریه افراطیگراها(3) :
گروهی از جامعهشناسان تأکید بر این دارند که پدیده فرهنگ یکپارچه جهانی نتیجه قطعی روند جهانی شدن است. این دیدگاه، منعکسکننده نظریه افراطی جهانی شدن است (هلد و همکاران، 1999 ). برای طرفداران افراطی جهانی شدن، مثل اوهم ( 1995 ) و ریستون ( 1992 )، جهانی شدن معاصر دوره جدیدی را تعریف کرده که مردم در هر کجای دنیا که باشند به صورت فزاینده تحت اشراف «بازار جهانی فرهنگ»(4) قرار میگیرند. پیشبینی ذهنی این گروه از متفکران اجتماعی این است که دنیا مواجه با یکپارچگی جدیدی بر اساس «فرهنگ مردمپسند آمریکایی»(5) و یا به طور عمومی بر اساس «مدل مصرفگرایی غربی»(6)
______________________________
1. Turner
2. Superficial
3. Hyper-globalizer Theory
4. Global Market Culture
5. American Popular Culture
6. Western Consumerism Model
خواهد شد (هلد و همکاران، 327:1999 ).
طرفداران افراطی جهانی شدن بر این اعتقاد پافشاری میکنند که جهانی شدن اقتصاد از طریق تأسیس شبکههای فرا ملی تولید و تجارت و فعالیتهای مالی موجب «غیر ملی شدن اقتصادها»(1) شده است. از نظر این گروه، ظهور اقتصاد جهانی، نهادهای جهانی دولتها و «انتشار»(2) و «دو رگه شدن فرهنگها»(3) مستندات اساسی هستند که معرف نظم نوین جهانیاند. بر اساس این دیدگاه، نظم جدید زمینه مرگ دولت ـ ملتها را فراهم آورده است، لذا تنها الگو و گروه مرجع قابل قبول عمومی در همه جهان، فرهنگ آمریکایی و غربی است.
این «تفکر کلگرایانه»(4) و «مطلقگرایانه»(5) ناگزیر همه جهان را در مسیر توسعه یک «فرهنگ واحد»(6) ارزیابی میکند. این نگاه مستلزم دو نوع تصویربرداری از فرهنگ است (فیدرستون، 6:1995 ) :
1.توسعه خارجی یک فرهنگ در ظرفیتهای محدود آن که در بحث جهانی شدن کل جهان مدّ نظر است. این بدین معناست که فرهنگهای پراکنده دنیا در یک فرهنگ مسلط ذوب میشوند. چتر این فرهنگ واحد در نهایت بر همه جهان گسترش پیدا خواهد کرد. این تصویر از جهانی شدنِ فرهنگی اشاره دارد به روندی که موجب تسلط و یکی شدن همه فضای جهانی خواهد شد. در این فضا همه جهان، یک مکان بومی واحد خواهد شد، مکانی که همگان در یک فرهنگ مشترک زندگی میکنند.
2.نگاه دوم اشاره به این دارد که فرهنگهای مختلف در مواجهه با یکدیگر قرار گرفته است. فرهنگهایی که در گذشته در انزوا و جدا افتاده بودند، در عصر جهانی شدن در تماس با یکدیگر قرار گرفتهاند و نوعی تقاطع فرهنگی و درآمیختن فرهنگهای متفاوت به وجود آمده است. با این نگاه، جهانی شدن سبب به وجود آمدن نوعی «فرهنگ جهانی ترکیبی»(7)شده است که دارای اجزای متفاوتی است که هر کدام متعلق به فرهنگِ ملّت خاصی است.
طرفداران افراطی جهانی شدن، در واقع، معتقد به تصویر اول از جهانی شدن فرهنگها
______________________________
1. De-nationalization of Economics
2. Diffusion
3. Hybridization of Cultures
4. Totalism
5. Absolutism
6. Mono-Culture
7. Global Composite Culture
هستند. اینان معتقدند که فرهنگ جهانی، اقتصاد جهانی و قدرت جهانی بر همه جهان مسلط خواهد شد. آنها پیشبینی میکنند که فرهنگ مردمپسند آمریکایی، «فرهنگ مرکزی»(1) جهان خواهد شد و سایر فرهنگها، «فرهنگ پیرامون»(2) و یا فرهنگ «نیمه پیرامون»(3) خواهند بود. از نظر آنها در میان فرهنگهای پیرامون، یک نوع جامعهپذیری و فرهنگپذیری جدید بر اساس «روش زندگی آمریکایی»(4) در حال شکلگیری است. بر این اساس، سایر فرهنگهای غیر آمریکایی، فرهنگ پیرامون تلقی شدهاند که ذوب در فرهنگ آمریکایی خواهند شد. فیدرستون ( 1990 ) معتقد است که اشکالات زیادی به این نظریه و تصویرسازی از جهانی شدن ــ که در واقع کل جهان را یک «دولت ـ ملت»(5) فرض میکند که دارای یک فرهنگ ملسط است ــ وارد است. اشکال مهم این است که این فرض مستلزم وجود دولتِ جهانی است که چنین دولتی تاکنون تحقق پیدا نکرده و امکان تحقق آن بسیار بعید است، و بدون وجود دولت جهانی غیرممکن است که فرهنگ مسلط جهانی به وجود بیاید.
اگرچه نقد فیدرستون نقد واردی است و لازمه به وجود آمدن فرهنگ جهانی وجود دولت جهانی است، ولی به نظر میرسد که حتی وجود دولت جهانی پیششرط کافی برای «یکپارچگی فرهنگی»(6) در سطح جهان نیست. باید توجه داشت که «ریشهها» و «بنیادهای فرهنگی» و سوابق تاریخی یک ملت که ریشه در تجربههای متفاوت دارد، سایه و بلکه ریشهای است که در جوهر شخصیتی و شناختی یک جامعه نفوذ عمیق دارد. فرهنگ جدید با همه جاذبه و نفوذی که ممکن است در فرهنگهای بومی داشته باشد، با مخاطبان متفاوتی مواجه خواهد بود و برآیند مواجهه این فرهنگهای محلی و فرهنگهای فرا محلی جدید، حداقل در میان چند نسل آینده، برآیند مشابهی نخواهد بود. به عبارتی، مصرفکنندگان یک کالا و یا مقوله فرهنگی، لزوماً، درک مشترک و قرائت مشترک و یا پاسخ مشترکی نخواهند داشت. مهمترین دلیل بر این مدعی گسترش روزافزون «تنوع فرهنگی و هویتی»(7) در جهان است. بر این اساس، نقدی که بر طرفداران افراطی جهانی شدن وارد است، نقد تفاوتهای تاریخی فرهنگی و ظهور تنوع فرهنگی گسترده ملتهاست که هنجارهای مهمی را میسازد
______________________________
1. Central Culture
2. Periphery Cultures
3. Semi-Periphery
4. The American Way of Life
5. Nation State
6. Cultural Integration
7. Diversity of Cultures and Identities
که نوعی «مقاومت فرهنگی»(1) و یا «بازسازی فرهنگی»(2) را به وجود میآورد. فرهنگ مقاومت و فرهنگ بازسازیشده، شکل جدیدی از فرهنگهای بومی خواهد شد که نه کاملاً منطبق بر ویژگیهای فرهنگ بومی است و نه کاملاً منطبق بر فرهنگ جهانی است، بلکه شخصیت و هویت و فرآیند جدیدی است که محصول پرورش «فرهنگ بومی ـ جهانی»(3) جدید است. از منظر دیگر، جهانی شدن، قدرت انتخاب را توسعه بخشیده است. نتیجه طبیعی مواجهه با انتخابهای گستردهتر، برجستهشدن هویتهای بومی و یا متکثر شدن هویتها خواهد بود که، در هر صورت، چالش عملی برای «نظریه فرهنگ مرکزی» تلقی میشود.
2-2. نظریه شکگرایی(4) :
دیدگاه شکگراها، به طور عمده، از اندیشههای سوسیالیستی بهره گرفته است و به نوعی انعکاس نظر مخالفان نظام سرمایهداری محسوب میشود. شکگراها معتقدند که اگر نتوان دلایل مشخصی برای جهانی شدن ارائه کرد، جهانی شدن چیزی جز قرائت متفاوت از غربی کردن و آمریکایی کردن جهان نیست. بر این اساس، جهانی شدن، نگاه جدیدی برای توسعه اقتصادی نظام سرمایهداری آنگلو ساکسونها محسوب میشود (هلد و مک گرو، 3:2002 ). گیلپین(5) ( 1987 ) بر این معنا تأکید میکند که ادامه حیات نظام سرمایهداری غرب، مبتنی بر جهانی شدن بازار اقتصادی آنهاست، لذا جهانی شدن را ابزار ادامه حیات اقتصاد سرمایهداری غرب میداند. جرارد دیلنتی(6) ( 2000 ) میگوید دلایلی وجود دارد که بیانگر این است که جهانی شدن صرفاً یک تلقی معرفتی و شناختی است و واقعیت خارجی برای آن وجود ندارد. او معتقد است که نگاه جهانی به جهان بارها در تاریخ تکرار شده است ــ جهان وطنی یونان، پادشاهی جهانی چین، اندیشه «کلیسای جهانی» در مسیحیت و یا نگاه زنجیره غربی بزرگ حیات در قرون وسطی نمونههای اندیشههای کلگرایانه به جهان است. از نظر دیلنتی، اندیشه امروز جهانی شدن قابل مقایسه است با نگاه «کیهانی» دوره رنسانس، دورهای که دوره اکتشافات و همچنین یادگیری علوم مدرن تلقی میشد. البته شرایط امروز متفاوت است. دنیای امروز به صورتی واقعیتر، «جهانی» درک میشود، حداقل بیشتر از گذشته، و این
______________________________
1. Cultural Resistance
2. Cultural Reproduction
3. Glocal Culture
4. scepticism theory
5. Gilpin
6. Gerard Delanty
همان مفهومی است که رابرتسون ( 1992 ) بر آن تأکید میکند، یعنی افزایش آگاهی نسبت به این که دنیا دارای یک جایگاه جهانی است. در واقع، از نظر رابرتسون، جهانی شدن دارای دو پیامد است: یکی فشرده شدن جهان و دیگری آگاهی نسبت به این فشرده شدن. فریدمن(1)( 1994 ) نیز بر همین جنبه معرفتی و شناختی جهانی شدن تأکید میکند و میگوید: معنا، جنبه مرکزی جهانی شدن است ولی جنبه واقعی جهانی شدن همچنان مورد سوءال است؛ تنها چیزی که تقویت شده است رشد قدرت گفتمان در باره پدیده جهانی است.
این نگاه به جهانی شدن، در واقع، تردید و شک در واقعی بودن عصر جهانی شدن و یا هرگونه اتفاق جدید واقعی نسبت به ارتباطات جهانی است. کوهن و کندی ( 18:2000 ) میگویند: اساساً عدهای معتقدند که جهانی شدن هیچ واقعیت متمایزی ندارد و فقط نوعی لفاظی است که به صورت یک مد روشنفکرانه متداول شده است. از این منظر، جهانی شدن قرائت دیگری از نگاه خیالی فلاسفه یونان است. شکگراها میگویند که تجارت حتی قبل از وقوع جنگ جهانی اول به صورت یک فرآیند بینالمللی درآمده بود؛ دولت ـ ملتها به عنوان دولت مستقل همچنان نفوذ و محبوبیت خود را در میان ملتهای خود دارند و حقیقت این است که قدرتهای منطقهای، مثل اتحادیه اروپا، واقعیتی به مراتب جدّیتر هستند تا جهانی شدن.
برعکسِ کلگراها(2) که قائل به یک تغییر فراگیر هستند، شکگراها اساس تغییر جدی را مورد سوءال قرار دادهاند. متفکرانی مثل هرتس و تامسون ( 1996 ) و مک میشل ( 1996 ) معتقدند که جهانی شدن افسانهای بیش نیست. وجه مشترک شکگراها و به عبارتی منکران فرآیند جهانی شدن، چپگرا بودن آنهاست. موضع جدی که متفکران چپ در مقابل نظام سرمایهداری دارند، موجب میشود که هر نوع فرآیندی که معرّف استیلا و سلطه گستردهتر نظام سرمایهداری باشد مورد قبول این نحله فکری قرار نگیرد. به عنوان مثال، دیوید گوردن(3)( 1988 ) نیز از همین منظر، تأثیرات و اهمیت و جدید بودن جهانی شدن را مورد سوءال قرار میدهد. میکسینز وود(4) ( 1997 ) بحث از جهانی شدن را اساساً یک موضعگیری ایدئولوژیک شایع بر ضد جریان چپ میداند. شاید به همین دلیل باشد که مخالفت با فرآیند جهانی شدن در میان تفکرات سوسیالیست و جریانات فکری چپ به صورت گستردهای بروز پیدا کرده است. از نظر شکگراها، تغییر جدی در روند بینالمللی شدن اقتصاد در پایان قرن
______________________________
1. Friedman
2. Totalists
3. David Gordon
4. Meiksins Wood
بیستم به وجود نیامده، بلکه، تغییرات اساسی به نحوی متأثر از شرایط اوایل قرن بیستم است (ونت(1)، 2000 ). نظاممندترین نظریه شکگرا، در نظریه سیستم جهان تجلی پیدا میکند.
نظریه سیستم جهان حاصل تفکرات مارکس و طرفداران اوست که در دهه 1970 به صورت جدی مطرح شد. والرشتاین ( 267:1991 الف) یکی از برجستهترین نظریهپردازان «تئوری سیستم جهان»(2) است. قائلان به این تئوری معتقدند که موفقیت نسبی گروه کوچکی بستگی به فقر و شکست جمعیتهای بزرگتری دارد. سیاستهای جهانی رخدادی است که در یک سیستم جهانی که متکی بر منطق مسلط نظام سرمایهداری جهانی است شکل میگیرد. جهانی شدن نیز با تکیه بر منطق نظریه سیستم جهان یک ضرورت نظام سرمایهداری محسوب میشود که منشأ انباشت گسترده سرمایه برای گروه کوچکی از جهان و فقر فراگیری برای جمعیت بزرگی از جهان میشود. والرشتاین تأکید میکند که واحد مناسب مطالعه جامعه و رفتار اجتماعی در یک نگرش کلان و جهانی، چهارچوب نظری سیستم جهان است. از نظر او، سیستم دو خصوصیت مهم دارد: خصیصه اول آن، ارتباط پیوسته اجزای یک سیستم در درون آن است؛ و خصیصه دوم، ارتباط فعال و دینامیک اجزاء با یکدیگر است. بر این اساس، شناخت یک جزء سیستم، مستلزم شناخت آن جزء در ارتباط با سایر اجزاء نیز هست. بر این اساس، والرشتاین معتقد است که تلاش برای تمایز بین ــ فیالمثل ــ پدیدههای اقتصادی و سیاسی و پدیدههای فرهنگی و اجتماعی، یک نگاه خطا و غیر مبین است. از نظر او هیچ عنصری در درون سیستم نمیتواند در انزوای کامل مطالعه شود و ناگزیر باید در ارتباط با سایر اجزاء مطالعه گردد. لذا او معتقد است که نگاه همهجانبه به سیستم، تنها نگاه معتبر است. از نظر والرشتاین، تنها سیستم اجتماعی معتبر «سیستم جهانی» است که کینگ ( 10:1991 ) از آن تعبیر به واحدی میکند که با تقسیم واحد کار و «سیستمهای فرهنگی چند بعدی»(3) که عینیت خارجی پیدا کردهاند، قابل تفسیر است. با این نگاه، «جهانگراها»(4) معتقدند که هر پدیده فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باید در درون چنین سیستمی مطالعه شود. نگاه چند بعدی به نظام جهانی موجب شده است که نظریات والرشتاین در حصار عوامل اقتصادی قرار نگیرد و به نحوی دیدگاههای او را در
______________________________
1. Went
2. World System Theory
3. Multiple Cultural Systems
4. Worldists
حوزه فرهنگ نیز توسعه داده است.
والرشتاین مفهوم فرهنگ جهانی را به عنوان یک «پارادوکس خیلی بزرگ»(1) مورد تحلیل قرار داده است. او معتقد است که دو پارادوکس عمده در فرهنگ جهانی وجود دارد: یکی پارادوکس منطقی است و دیگری پارادوکس تاریخی. پارادوکس تاریخی آن این است که بیش از هزار سال است که ارزشهایی جهانی وجود دارند که منجر به اضمحلال فرهنگهای بومی نشدهاند. پارادوکس منطقی آن وجود جدی ارزشهای جهانی در 200 سال اخیر و یا حداقل در پنجاه سال اخیر است. نمونه بارز این اجماع جهانی، قوانین جهانی حقوق بشر است که در سال 1948 به تصویب سازمان ملل رسیده و مورد قبول عمده کشورهای جهان است.
به نظر والرشتاین ( 93:1991 ب) فرهنگ جهانی را میتوان از دو دیدگاه مورد تحلیل قرار داد. نظریه اول نگاهی است که متمایل به ذوب شدن همه جهان در یک جهان است. بر این اساس، اجزای جهان قدم به قدم و کم کم در همدیگر ادغام میشوند تا جایی که کل دولت ـ ملتهای مستقل قدیم در یک اقتصاد واحد، فرهنگ واحد و سیاست واحد ادغام میشود. ما تاکنون به این مرحله نرسیدهایم، ولی ممکن است آینده تاریخ چنین واقعه غیرمنتظره را به وجود بیاورد. نظریه دوم نیز نتیجهگیری مشابهی دارد ولی روند را به گونه دیگر تحلیل میکند. این نظریه بر این گفتمان تأکید دارد که اساساً تفاوتهای تاریخی و فرهنگی همواره بسیار سطحی بوده است. شک نیست که تفاوتهای زیادی از جمله تفاوتهای ساختاری وجود دارند، منتهی همه آنها از یک روند و نظم خاص پیروی میکنند. در واقع این دیدگاه معتقد است که همه فرهنگها و تمدنها یک مسیر موازی را طی میکنند که به یک مسیر واحد منتهی میشود. این یک تمایل سکولار است که به سمت شکلگیری «دنیای واحد» حرکت میکند. جامعه بشری منتهی به یک جامعه واحد میشود که از ضرورتهای حتمی آن فرهنگ واحد است.
والرشتاین هر دو تئوری را رد میکند. او معتقد است که هم آن تئوری که جهتگیری سکولار دارد و همه فرهنگها را از اساس مشابه هم میبیند و هم آن تئوری که قائل به مرحلهای بودن توسعه فرهنگ غالب است، درک صحیحی از فرهنگ ندارند. از نظر او
______________________________
1. Gigantic Paradox
فرهنگ شامل مجموعهای از ارزشها و کردارهای یک جزء است که صحنه عمل آن محدود به بخش کوچکی است و در واقع عرصه عمل آن کوچکتر از کل است. به عبارتی، او فرهنگ جهانی را امکانپذیر نمیداند و اشکال او به مقام «ثبوت» برمیگردد، نه مقام «اثبات». البته والرشتاین منکر این واقعیت نیست که یک نوع یکسانسازی در سطح جهان اجتماعی واقع شده و در حال توسعه است. مثل نظام اساسی مشترک دولت ـ ملتها، اساسنامهای شدن نظامهای سیاسی، نظام اداری واحد، وجود اتحادیهها و پول ملی و نظام مدرسهای که حکایت از نوعی یکسانسازی جهانی میکند. والرشتاین ( 104:1991 ب)، با فرض این که فرهنگ جهانی به وجود بیاید، یک سوءال بسیار جدی را در باره پایداری پدیدهای به نام فرهنگ مطرح میکند. او میگوید: فرهنگ یک «بیان جمعی»(1) است که همراه با نوعی موضع داشتن و نوعی تمایز با «دیگر فرهنگها»(2) است. سوءال این است که در صورتی که فرضی به نام فرهنگ جهانی تحقق پیدا کند، آیا امکان تحقق فرهنگ با خصیصه متفاوت بودن و مقاوم بودن هست یا خیر؟
نقطه ضعف دیدگاه والرشتاین و کسانی که معتقدند اساساً جهانی شدن، نوعی افسانهای کردن تحولات اجتماعی است، عدم توجه به اتفاقات اساسی است که در صنعت ارتباطات رخ داده است. این درست است که در گذشته نیز ارزشهای جهانشمول وجود داشته است؛ یا در گذشته نیز قدرتهای جهانی که امپراطوریهای بزرگ داشته و جهان را اداره میکردهاند بر جهان سیطره داشتهاند؛ این باور نیز صحیح است که قوانین حقوق بشری از 50 سال پیش در یک گستره جهانی منشأ اثر بوده است؛ اما تفاوت اساسی عصر جهانی شدن معاصر و پدیدههای جهانی گذشته، سرعت تحولات و همزمانی ظهور یک پدیده در کل جهان است. در واقع همانطور که امروز یک «سلطه فشردهتر و فراگیرتر» ظهور پیدا کرده است، «یک ارتباط فراگیرتر و فشردهتر» در حوزه عمومی و در ارتباطات حرفهای و خاصگرایانه به وجود آمده است. در هیچ دورهای از تاریخ بشر سابقه نداشته که با اشاره به دکمه موْس، یک پیام زمان و مکان را بپیماید و به مخاطبی در آنسوی مرزها ابلاغ شود، یا یک پیام قابل دسترسی برای همه افراد عضو جامعه مجازی، قابل روءیت باشد. صنعت جهانی ارتباطات شرایطی را فراهم آورده است که ــ به قول کستلز ــ تحولاتی که در دوره مدرنیسم دو قرن
______________________________
1. Collective Expression
2. Other Cultures
طول میکشید تا در جهان اتفاق بیفتد، در دوره جهانی شدن، کمتر از دو دهه هنجارهای خود را به بخش عظیمی از جامعه بشری تحمیل کرده است. از طرفی، شکلگیری فضای مجازی و یا جهان مجازی، جهان و یا جهانهای جدیدی را به ظرفیت جهان واقعی اضافه کرده است که «دو جهان» با «دو سیستمْ جهان» را، که البته در رقابت و ارتباط با یکدیگر هستند، به وجود آورده است.
نقد دیگری که بر نظریه «سیستم جهان» والرشتاین وارد است، بر تطبیق موضوع بر عنوان و مفهوم بر مصداق است. در این که بین اعضای یک سیستم یک رابطه معنادار وجود دارد، و هر گونه تغییر در اعضای یک سیستم منجر به تغییر در سایر اجزای سیستم میشود تردیدی نیست. بنابراین، به لحاظ مفهومی و اصل موضوع، حرف والرشتاین و همکاران او در قالب یک نگاه «ساختگرایانه» و یا نگاه «کارکردگرایانه» قابل مطالعه است. اما در این که آیا واقعاً کل جهان از یک تعامل سیستمی و نظاممند برخوردار است یا نه؟ آیا واقعاً ارتباط شبکهای که بین اعضای یک سیستم وجود دارد، بین همه نهادهای جامعه بشری و اعضای جامعه بشری به وجود آمده است؟ و آیا اساساً یک نوع سنخیت و همخوانی و ربط منطقی که بین اجزای یک سیستم وجود دارد، واقعاً بین اعضای پیکره جهان وجود دارد یا خیر؟ تردیدهای جدی وجود دارد.
2-3. نظریه نسبیتگرایی(1) :
نظریه سوم که جامعهشناسانی چون رابرتسون ( 1990، 1991، 1992 ب، 1995 ) و گروهی از اندیشمندانی که با فصلنامه «نظریه، فرهنگ و جامعه»(2) همکاری دارند مثل فیدرستون ( 1990 )، ترنر ( 1994 ) و بیر ( 1990، 1994، 1998 )، جزو طرفداران آن قرار میگیرند، از جمله نظریههای میانه جهانی شدن محسوب میشود. از نظر نگارنده، نظریه نسبیتگرایی، بازسازیگرایی و انتقالگرایی، در تعامل با یکدیگرند و به نحوی «نظریه میانه جهانی شدن(3)» را تشکیل میدهند.
این گروه از جامعهشناسان نظریه فرهنگ جهانی را میپذیرند، منتهی نه در یک شکل
______________________________
1. Relativism Theory
2. Theory, Culture and Society
3. Moderated Theory of Globalization
کامل و یا در یک قلمرو محدود. اینها معتقدند که هیچ پدیدهای نمیتواند به طور کامل و دستنخورده و بدون حتی کوچکترین تغییری جهانی شود. از طرفی، ظرفیتهای سختافزاری و نرمافزاری جهانی شدن، زمینه جهانی شدن مطلق یک فرهنگ را فراهم نمیکند، بلکه همه فرهنگها، به طور نسبی، یعنی متناسب با قدرت و اقتدار و پذیرش فرهنگی، قلمرو جهانی پیدا میکنند. توجه به تنوع و توسعه پلورالیسم در عصر جهانی شدن، یکی از اختصاصات مهم این نظریه است. بنابراین یکی از ابعاد این نظریه ناظر بر رد «یک فرهنگ یکسانشده»(1) برای جهان است. این گروه از اندیشمندان اجتماعی قائل به نوعی نسبیتگرایی در روند جهانی شدن هستند، به این معنی که از نظر آنها در بعضی از فضاها و قلمروهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، یکسانسازی جهانی اتفاق افتاده و یا در حال وقوع است. نسبیتگراها معتقدند که مرزهای فرهنگی که در گذشته یک ملت را از ملت دیگر جدا میکرد، امروز وجود واقعی ندارد. مرزهای فرهنگی از نظر آنها علائمی است که به لحاظ زبانی و نژادی و اختصاصات ذاتی یک فرهنگ یک ملت را از ملت دیگر جدا میکند. اگرچه این علائم در گذشته نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت بومی یک فرهنگ و یک ملت داشتهاند، امروز نقش نسبی در این مرزبندی دارند. در عین حال، نسبیتگراها معتقدند یک همسانسازی کلی فرهنگی در جهان اتفاق نیفتاده و به نظر نمیرسد چنین واقعهای رخ دهد، بلکه یک شبکه ارتباطی بین ملتها و فرهنگها به وجود آورده که در هر منطقه تسهیلکننده تبادل «معانی فرهنگی»(2) و کالاها و هنجارهای اجتماعی شده است.
فیدرستون ( 13:1995 ) مطرح میکند که به جای این که نوعی یکی شدن فرهنگ جهانی به وجود بیاید، نوعی تمایل قوی به سمت روند جهانی شدن، که موجب تفاوتهای جهانی فرهنگی است، پا به عرصه حیات گذاشته است. در واقع دریچهای به سوی همه فرهنگها برای جامعه بشری باز شده است، به صورتی که «فرهنگهای دورافتاده»(3) آنسوی جهان را به طور مستقیم وارد خانه افراد جامعه کرده است. این حضور فرهنگها، زمینه چالش بین فرهنگی را در زمینههای نامأنوس فرهنگی فراهم آورده است. از نظر فیدرستون،
______________________________
1. A Single and Unified Culture
2. Cultural Meanings
3. Exotic Cultures
فرهنگها در سطح جهانی آن «متکثرگرا»(1) و «چند محوری»(2) شدهاند. او در عین حال معتقد است که غرب دیگر نمیتواند برتری خود را در انطباق سایر فرهنگها و تمدنهای جهان بر محور تمدن غربی ادامه دهد. این به این دلیل است که سایر ملتهای جهان از آگاهی و هوشمندی بالایی برخوردار شدهاند که میتوانند انتخاب بهتر داشته باشند. بنابراین، جهانی شدن نمیتواند جامعه بشری را به سمت یکی شدن فرهنگی ببرد. با تکیه بر دیدگاه فیدرستون، میتوان از «متمرکز شدن فرهنگهای پراکنده»(3) که منعکس کننده جهانی شدن فرهنگهای محلی است، سخن گفت. فرهنگهای پراکنده، در گذشته، پیوندهای خود را با فرهنگهای مرکزی خود از دست میدادند، ولی در پرتو جهانی شدن، یک نوع متمرکز شدن و منسجم شدن و مرتبط شدن و شبکهای شدن فرهنگهای پراکنده به وجود آمده است. بر این اساس، جهانی شدن فرهنگ ایرانی، در کنار جهانی شدن فرهنگهای سایر ملل و یا مثلاً جهانی شدن فرهنگ آمریکایی، در درجه اول، درون جامعه همگن و همزبان و در درجه بعد با سایر جوامع، که البته هر کدام از وسعت و شدت و تأثیر متفاوتی برخوردار هستند، معنا پیدا میکند.
2-4. نظریه بازسازیگرایی(4) :
قائلان به نظریه بازسازی معتقدند که روند موجود به سمت جهانی شدن، از یکسو موجب درآمیختن هویتها و فرهنگهای قدیم و جدید شده است و از سوی دیگر فرهنگهای جدا افتاده قدیم را در ارتباط نزدیک و رو در روی یکدیگر قرار داده است. این تعامل لزوماً به معنای غلبه فرهنگهای مدرن و جهانی بر فرهنگهای قدیم و بومی نیست، بلکه افراد و جوامع دست به نوعی بازسازی میزنند که برآیند این تعامل سنتز جدیدی است که ریشه در بسترهای بومی و تاریخی ملتها و فرهنگهای جدید دارد. این برآیند در هر سرزمینی ممکن است نتیجه متفاوتی داشته باشد؛ در اندونزی بروزی عینی داشته باشد که متفاوت با بروز عینی آن در مثلاً مالزی و یا ایران باشد.
______________________________
1. Pluralistic
2. Polytheistic
3. Diasporic Culture
4. Reproductionalism Theory
بازسازیگرایی را میتوان در قالب تئوری تضاد(1) (والاس و وولف، 1999 ) نیز تفسیر کرد. در واقع، دیالکتیک مواجهه فرهنگ ملی با فرهنگ فرا ملی (جهانی)، تولید بازسازی شده جدیدی را به وجود میآورد. این که این تعامل لزوماً همراه با یک تضاد و مقابله باشد یا یک تعامل همساز و یا یک تعامل مبتنی بر فرآیند عقلانی «انتخاب و گزینش(2)»، رویکردهای متفاوت به بازسازی را معنا میبخشد. نگاه مارکسیستی، که این تعامل را صرفاً با تکیه بر وابستگیهای طبقاتی و در یک تعامل جبری تفسیر میکند، منعکس کننده کل واقعیت اجتماعی نیست. پیر بوردیو(3) ( 1991 ) در مقابل نگاه طبقاتی به تضادهای اجتماعی، تعاملات اجتماعی را بر محور عوامل آموزشی و فرهنگی تفسیر میکند.
جامعهشناسی فرهنگی بوردیو، در ارتباط نزدیک با دیدگاههای او در باره جامعهشناسی آموزش و پرورش است. بر همین اساس، بوردیو در نوشتههای خود در موارد مختلف رابطه معناداری بین مفاهیم و پدیدههای فرهنگی و آموزش و پرورش برقرار میکند (بوردیو، 1979، 1996، 1999 ). او معتقد است که موفقیت آموزشی تناسب دارد با نظام رفتار فرهنگی. در واقع این نظام فرهنگی است که اعتماد به نفس ایجاد میکند تا فرد به آموزشهای بالای جامعه، مشاغل حرفهای و سطوح بالای جامعه در همه قلمروها دست پیدا کند. این نگاه، تفسیر دقیقتری از تعامل بین دو یا چند فرهنگ متفاوت به وجود میآورد و چرخه بازسازی آن را در یک فرآیند «تعالیگرا» تفسیر میکند. در این تعامل سرمایه فرهنگی(4) نقش اساسی ایفا میکند. سرمایه فرهنگی دانش و روشهای فرهنگی است که منبع شکلدهی به هویتها و عمل نفوذ اجتماعی میشود (لول(5)، 283:2000 ). لغت سرمایه معادل «پول» است. ما از سرمایه اقتصادی برای دست یافتن به یک کالای خاص و یا کسب موقعیت اجتماعی و اقتصادی استفاده میکنیم. سرمایه فرهنگی هم معنای مشابهی در حوزه فرهنگ دارد. مثل پول، دانش فرهنگی مصرف میشود و یا در تعاملات اجتماعی، نقشهای اجتماعی را تعیّن میبخشد. بنابراین فرد از منبع سرمایه فرهنگ ملی و فرا ملی در تعاملات بین فرهنگی هزینه میکند و در بسیاری از موارد موقعیتهای اجتماعی خود را و حتی هویت فردی و اجتماعی را با تکیه بر سرمایه فرهنگی مثلاً دینی، قومی و ملی و فرا ملی بازسازی میکند. در «ادراک
______________________________
1. Conflict Theory
2. Pick and Chose
3. Pierre Bourdieu
4. Cultural Capital
5. Lull
فرهنگی» نیز یک نوع رابطه خاص مبتنی بر سرمایه فرهنگی نیز وجود دارد، و مسیر تعاملی سلطه فرهنگی نیز در ارتباط با سرمایه فرهنگی است. هنر سمبولیک(1) در این روند نقش ماندگاری دارد و بسیاری از بازسازیها برگرفته از سرمایههای سمبولیک است که در حافظه فرهنگی(2) نقش میبندد.
نظریه بازسازیگراها با نظریه نسبیتگراها در تزاحم نیست. تئوری نسبیتگراها، نسبیبودن تغییرات را توضیح میدهد و بازسازیگراها مکانیسم این تغییر را بیان میکنند. مکانیسم این تغییر به نحوی موءید تئوری نسبیتگراهاست، چرا که این تغییر یک قالب مطلق برای همه دولت ـ ملتها و جغرافیاهای مستقل فرهنگی ندارد، بلکه این تغییر نسبی است و نسبت تغییر، بستگی به هر دو یعنی عوامل بومی و جهانی دارد. لذا فیدرستون ( 1995 ) که یک اندیشمند نسبیتگرا ارزیابی میشود، از جنبه دیگر، بازسازیگرا نیز هست. او معتقد است که این روند موجب بازسازی فرهنگها شده است، موجب جابهجایی و بیمکانی فرهنگها شده است یا به عبارتی فرهنگ را از ظرف جغرافیایی خود خارج کرده است. به نظر او فرهنگ امروز، از بستر اجتماعی خود خارج شده و از جبرهای سنتی خود در حیات اقتصادی، طبقه اجتماعی، نژاد و محدودیتهای منطقهای رها گردیده است. در نتیجه، فرهنگها گرفتار «بیمرکزی»(3) و به دنبال آن «دوباره مرکزیت پیدا کردن»(4) در قالب جدید شدهاند (فیدرستون، 3-2:1995 ). لذا فیدرستون معتقد نیست که فرهنگ گرفتار نوعی باخت محض تراژیک شده است، بلکه این ظرفیت برای فرهنگها به وجود آمده است که خود را در پرتو ظرفیتهای جهانی بازسازی کنند.
از نظر فیدرستون «فرهنگ سوم»، که محصول تعامل فرهنگ ملی و فرهنگ فرا ملی است، طبیعت جهانی دارد، به این دلیل که یک تمایل گسترده با خارج از مرزهای ملی در آن مشاهده میشود. فرهنگهای سوم، کانالهایی هستند برای ارتباط فرهنگها و لزوماً به معنای غلبه فرهنگ خاص بر فرهنگهای پیرامون نیست. بنابراین، این تلقی غلطی است که فرهنگ جهانی را صرفاً تحدیدی برای تضعیف اقتدار دولت ـ ملتها تلقی کنیم.
______________________________
1. Symbolic Art
2. Cultural Memory
3. Decentred
4. Recentred
2-5. نظریه فرا ساختارگرایی(1) :
فرا ساختارگرایی از نظریه فرانسوی در حوزه ساختارگرایی زبانی ریشه گرفته است که به «زندگی اجتماعی» توسعه داده شده است. از این منظر، زندگی اجتماعی، قطع نظر از به وجود آورنده آن، به عنوان یک «متن» مورد مطالعه قرار میگیرد. این نگاه، آزادی عمل و تحلیل آزادتری را نسبت به تحولات اجتماعی ایجاد میکند. در سنت نقد ادبی (دیویس و فینک، 12:1373 ) فرا ساختارگرایی یک نگاه انتقادی است که اسیر هنجارهای حاکم بر ساخت نمیشود و تلاش میکند مفروضاتی را که تکیهگاه نحلههای فکری هستند به آزمون بگذارد تا اصول قطعی را به چالش بکشد و حقایقی را که بدیهی فرض شده مورد آزمون مجدد قرار دهد. فرا ساختارگرایان نیز، همچون شکگراها، بیش از آن که در صدد بیان یک نظریه و معرفت جدید باشند، در تلاشاند که اصول نیازموده و بررسی نشدهای را که موجب ساخته شدن نظریه و مدلهای قطعی است تبیین کنند. جهانی شدن نیز، قطع نظر از عوامل پدید آورنده آن، به عنوان یک «متن اجتماعی» مورد نقد و بررسی فرا ساختارگراها قرار گرفته است (بیلتون(2) و همکاران، 546:2002 ). نگاه فرا ساختارگرایی، یک تحلیل کلاننگر است که از یک طرف طبق سنت فکری ساختگرایان، به کلیت ساخت نه مجموعه ترکیبی آن (پیاژه 29:1373 ) توجه میکند و از طرف دیگر تغییرات بزرگ و ساختاری را مورد توجه قرار میدهد و از این دو منظر، جهانی شدن قابل تأمل است (گائو(3)، 2000 ). به عنوان مثال، میشل فوکو(4) به عنوان یک فرا ساختارگرا، اساساً هستی انسانی را به عنوان یک کل مرتبط میداند با انواع معرفتها و گفتمانهای معرفتی که بر جامعه انسانی حاکم است. این معرفتها و گفتمانها در واقع «زبان فهم تاریخ و واقعیتهای اجتماعی» هستند که ما برای فهم آنها به صورت جبری به این معرفتها و گفتمانها مراجعه میکنیم. بنابراین، معرفتی که ما نسبت به جهان داریم، از همین زاویه قابل بررسی است. از نظر فوکو، اوج و افول تاریخ بشری نیز مربوط به اوج و افول معرفتها و گفتمانهای معرفتی تاریخ است. لذا یک تاریخدان و یک جامعهشناس موظف است که اجزای معرفتی و علل ظهور و بروز آنها را مطالعه کند و کلیدهای فهم این گفتمانها را بیابد. از همین منظر قدرت و سلطه نیز قابل تفسیر است. قدرت در واقع شیوههای متفاوت «سلطه معرفتی» بر موضوعات (مردم) است. با این رویکرد،
______________________________
1. Post-Structuralism Theory
2. Bilton etal
3. Gao
4. Michel Foucault
قدرت اعمال میشود برای تحمیل گفتمانهای خاص بر مخاطب. نگاه فرا ساختارگرایی، جهانی شدن را به عنوان یک گفتمان و معرفت سلطه مورد تحلیل قرار میدهد (فوکو، 1980 ). این نگاه نقادانه ناظر بر مفهوم «همگرایی و یکسانسازی» تلاش میکند فرهنگها را در حصار و سلطه یک فرهنگ خاص قرار دهد. این دیدگاه توسط دو نفر از اندیشمندان فرا ساختارگرا، کودکویچ و کلنر(1) ( 1997 )، در حوزه جهانی شدن مطرح شده است. متفکران اجتماعی مثل چندرا ماتلار(2) ( 1996 ) معتقدند که توسعه ویدئو، فیلم، بازیهای کامپیوتری، آگهیهای تبلیغاتی، تلویزیونهای ماهوارهای و اینترنت، که ریشه همه یا اکثر آنها به غرب بازمیگردد، تداعی کننده توسعه استعمار غرب بر شرق است. در واقع، این نگاه، توضیح دهنده جریان «فرا استعماری(3)» است که پس از پایان جنگ سرد بر جهان حکمفرما شده است. از این منظر، جهانی شدن فرصت و ظرفیت گستردهتری برای جریان استعماری غرب فراهم آورده است. راجر بل و همکاران(4) ( 1996 ) بر این نکته تأکید میکنند که جهانی شدن با تکیه بر توانایی «مرزگشایی»، که از طریق صنعت ماهواره و ارتباطات همزمان به دست آورده است، توانایی تضعیف اقتدارهای ملی و محلی را پیدا کرده است. از این منظر، این تضعیف اقتدارهای محلی و ملی، منجر به جایگزینی اقتدارهای جدیدی میشود که سلطه استعماری گستردهتری را به دنبال میآورد.
بیان اصلی فرا ساختارگراها این است که به جای توسعه روند سلطه تکمحورانه فرهنگی باید زمینهای فراهم کرد که تبادل آزاد اطلاعات و ارتباط عمیق فرهنگها و ایدئولوژیها و تمدنها فراهم شود. فرا ساختارگراها ادعا میکنند که به موازات فرآیند جهانی شدن، که منشأ سلطه فرهنگی گستردهتر غرب است، یک «فرآیند معکوس جهانی شدن» در جهان در حال شکلگیری است. این روند معکوس، از نظر این متفکران، منجر به «قدرت پیدا کردن شرق» میشود. میدان پیدا کردن دوباره هویت و یا هویتهای فرهنگی شرقگرا در ارتباط با غرب (دیگری) و همچنین در ارتباط با سایر نقاط جهان، دستاورد مهم این روند معکوس است. از این لحاظ جهانی شدن فقط کانال جهانی شدن غرب نیست، بلکه این امکان برای جهانی شدن شرق ــ با همه تنوعهای دینی و فرهنگی که در خود جمع کرده و در حال توسعه جهانی و
______________________________
1. Cvetkvich and Kellner
2. Chandra Mattelart
3. Post-colonialism
4. Roger Bell
نهادینه شدن است ــ نیز وجود دارد. انقلاب اسلامی ایران از این منظر یک بستر برای جهانیشدنهای معکوس لیبرالیسم و سوسیالیسم محسوب میشود که در مراحل اولیه جهانی شدن ارتباطات ظهور پیدا کرده است (عاملی، b2004 ). این نظریه البته بازگو کننده روندی واقعی است که در بعضی از لایههای فرهنگی در سطح جهانی در حال وقوع است. افزایش علاقه به لباس سنتی شرقی، غذای شرقی، موسیقی و هنر شرقی، ادبیات و فلسفه شرق در نحلههای روشنفکری غرب و بالأخره ادیان و مذاهب شرقی خصوصاً بودیسم و عرفان اسلامی و توجه به نهضتهای دینی و عدالتخواهانه عالم اسلام نمونههایی از این فرآیند معکوس است.
ساختارگراها بر اهمیت بنیادهای ماندگار نهادها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، که سازمان زندگی معاصر را تنظیم میکنند، تأکید میورزند. از نظر آنها ساختارها و نهادهای معاصر اجتماعی معرّف و موءیّد امپریالیسم فرهنگی، آمریکایی کردن و مصرف تودهوار فرهنگی هستند که متکی بر اقتصاد غرب و نظام سیاسی غرب است. در واقع، مشکل اصلی به بنیادهای ساختاری جوامع جهان معاصر برمیگردد. ساختارگراها معتقدند که افزایش حساسیت نسبت به ویژه و برجسته بودن مدرنیته غرب، همراه با ضعیف و فرسوده شدن روحیه مدرن غرب، فرآیندی است که قابل انکار نیست. این عوامل باعث شده که تمایل به انتقال از جامعهشناسی محلی به جامعهشناسی توسعهیافتهتر، که تمرکز بر فرآیند بینالمللی شدن روندها و نگاه کلان به «کل جهان» داشته باشد، بیشتر شده است (تریاکینان(1)1986 ).
فرا ساختارگراهایی مثل ارجون آپارداری(2) ( 1990 ) خصوصیات فرهنگ جهانی را در مجموعهای از «فرآیندها»ی متفاوت تعریف کردهاند که ناظر بر روندهای کلی جهان است. او پنج تصویر متفاوت و ضمناً غیر متعادل را در سطح جهانی تصویر میکند که پنج روند اساسی فرهنگها را تحت تأثیر خود قرار میدهد:
1.تصویر نژادی روندها(3) : این روندها، برآیند حرکت مردماند: حرکت مسافران، مهاجران، پناهندگان، تبعید شدگان و کارگران مهمان، که حول محور نژادی، یکی از شایعترین روندهایی است که با تسهیل صنعت حمل و نقل در سطح جهانی تسریع شده است.
______________________________
1. Tiryakinan
2. Appardarai
3. Ethnoscape Flows
2.تصویر تکنولوژیک روندها(1) : روندهای تکنولوژیک گستردهای در جهان معاصر در جریان است که در سطح وسیع دستگاههای ماشینی و صنعتی تولید میکنند که توسط شرکتهای فرا ملی، چند ملیتی و تعاونیهای ملی در این فرآیند به کار میروند. این فرآیند نیز، نوعی تکرار روندهای خاص را در سطح جهان به وجود آورده است.
3.تصویر مالی روندها(2) : تبادل مالی بسیار گستردهای در سطح جهانی صورت میگیرد که حاصل جریان پول در بازار ارز و سهام است. دیجیتالی شدن و ظهور صنعت ارتباطات همزمان و ارتباطات شبکهای جهانی مالی، این روند را از حصار زمان و مکان خارج کرده و جهان پرسرعت تبادل مالی را به وجود آورده است.
4.تصویر رسانهای روندها(3) : چهارمین روند غالب بر جهان، فرآیند رسانهای است، فرآیندی که با ارائه تصاویر و اطلاعات مختلف و متنوع از طریق روزنامهها، مجلهها، تلویزیون، رادیو و صنعت فیلم در سطح ملی و فرا ملی جریان دارد و در بسیاری از موارد منابع جهانی رسانهای را به وجود آورده است.
5.تصویر ایدهای روندها(4) : تصویر ایدهای به طور عمده متصل به فرآیند جریان تصاویر و اطلاعات است که همچنین مرتبط به دولت و اساساً تحولات در حوزه دولتهاست. این فرآیند (در جامعه غرب) به طور اساسی ریشه در دوره روشنگری غرب دارد و از اجزائی مثل تصاویری از دموکراسی، آزادی، حقوق رفاهی و... تشکیل شده است.
مدل تصویربرداری آپارداری، مدلهایی را که تکیه بر بنیادهای تکبعدی دارند، مثل نگاههای چپ که تغییرات و تحولات جهان را بر اساس فرآیندهای اقتصادی مطالعه میکنند، مورد سوءال قرار میدهد. حتی مدلهایی مثل مدل تحلیل فردریک جیمسون(5) که بر «منطق فرهنگی» نظام سرمایهداری تأکید میکنند نیز مورد انتقاد قرار میگیرد. بر این اساس از دیدگاه آپارداری، گفتمان فرا ملیگرایی و جهانی شدن برخاسته از سنتی است که ریشه در فرآیند تکاملی نظام سرمایهداری دارد. آپارداری و فرا ساختارگراها هر نوع نظریه خُرد را که منتهی به نهی روندهای موازی بشود رد میکنند. از این منظر، توجه به جهانی شدن، صرفاً
______________________________
1. Technoscape Flows
2. Financescape Flows
3. Mediascape Flows
4. Ideascape Flows
5. Fredric Jameson
مبتنی بر توسعه نظام سرمایهداری نیست بلکه بر توسعههای جدیدی است که در قلمرو اقتصادی و سیاسی صورت گرفته و موجب تقویت جغرافیای سیاسی کشورها شده و در عین حال منشأ کاهش قدرت دولت ـ ملتها شده و از طرفی موجب شده است که حس ملیگرایی برای بسیاری یک ایدئال سیاسی محسوب نشود (کویت کویچ و کلنر، 1977:16 ).
از نظر ساختارگرایی، «سلطه جهانی فرهنگ» نیز مورد تأکید است. بحث از سلطه فرهنگ، به عنوان یک مسأله اساسی انتقادی، حدود پنجاه سال پیش وارد ادبیات فرهنگی شد. از زمانی که نظریه اقتصاد سرمایهداری که حاصل توسعه منطقی نظریههای مارکسیستی بود وارد عرصه اندیشههای اقتصادی و سیاسی شد، توجه به امپریالیسم فرهنگی به عنوان دستاورد طبیعی این نگاه ظهور پیدا کرد. مشهور است که بحث از امپریالیسم فرهنگی با لنین آغاز شد. لنین در واقع به دنبال آن بود که نه تنها تضادهای اقتصادی بلکه پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی ناشی از تضادهای درونی نظام انحصاری سرمایهداری را مورد بحث قرار دهد (لی(1)، 1980 ). در چند دهه اخیر نگاه انتقادی به سلطه غرب از طریق رسانههای ارتباط جمعی و سایر کانالهای فرهنگی در قلمروهای مختلف توسعه پیدا کرده و مورد توجه متفکران جامعهشناسی و علوم سیاسی و فرهنگشناسی و علوم ارتباطات قرار گرفته است. متفکرانی مثل شیلر(2) ( 1969 )، بوید برت(3) ( 1977 )، تونستال(4) ( 1977 )، فوکس(5)( 1992) و ریوز(6) ( 1993 ) با نگاه نقادانه به تحلیل سلطه جهانی نظام سرمایهداری پرداختهاند. تحلیلهایی که به نقد سلطه جهانی، امپریالیسم رسانهای و امپریالیسم فرهنگی میپردازند، جهانی شدن را یک فرصت فراگیر برای سلطه گستردهتر نظام سرمایهداری میدانند.
2-6. نظریه انتقالگرایی(7) :
انتقالگراهایی مثل گیدنز ( 1999 ) و بک ( 1992، 1995 و 1999 ) معتقدند که ما در دورهای زندگی میکنیم که به طور کلی در مسیر یک تحول و تغییر و انتقال جدی در واقعیتهای اجتماعی هستیم. از آنجا که فشرده کردن فرآیند نوسازی، موجب پدید آمدن شرایط کاملاً جدیدی شده است که هنوز نهادهای مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن شکل نگرفته
______________________________
1. Lee
2. Schiller
3. Boyd-Barret
4. Tunstall
5. Fox
6. Reeves
7. The Transformationalism
است، نیازمند نظریهای هستیم که این واقعیت را در درون خود هضم کرده باشد. از منظر انتقالگرایی، نه تنها انتقال زمینههای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، بلکه تغییرات جدی در بستر «متن اجتماعی» نیز در حال وقوع است. بنابراین یک انتقال «متنی ـ زمینهای(1)» گسترده در جریان است. برآیند معرفتی و جامعهشناختی و فلسفی این روند، انتقال و تغییر مسیر جدی در رویکردهای مطالعاتی است. بر این مبنا، علوم در حوزههای مختلف نیازمند یک «انعطاف متدولوژیک» و «انعطاف معرفتی»اند تا بازتولیدهای جدیدی را متناسب با تغییرات ساختاری در درون خود ایجاد کنند. این نگاه، موجب یک نوع تحلیل تردیدآمیز نسبت به نگاههای «رشتهای»، «چند رشتهایِ» گذشته ایجاد میکند و ضرورت مطالعات «فرا رشتهای» را مورد تأکید قرار میدهد.
انتقالگراها از دیدگاه نسبتاً مثبتی نسبت به آینده جهانِ جهانیشده برخوردارند. انتقالگراها بر این عقیدهاند که جهانی شدن نیروی اصلی است که منبع تغییر سریع در حوزههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که جامعه مدرن را تغییر شکل داده و موجب نظم نوینی شده است. از نظر آنها جهانی شدن در ارتباط است با قشربندی جدید جهانی، به گونهای که بعضی از دولتها و جوامع به طوری فزاینده وارد نظم جدید جهانی میشوند و دیگران نیز به طور فزاینده در این روند حاشیهنشین میشوند. از نگاه انتقالگراها، تو در تو شدن فرهنگها و مردم موجب ریشهدار شدن فرهنگهای دو رگه در جامعه شبکهای جهانی شده است (هلد و همکاران، 327:1999 ).
هلد و همکاران ( 8:1999 ) میگویند: در عمق نظریه انتقالگراها این اعتقاد وجود دارد که جهانی شدنِ معاصر، موجب بازسازی و مهندسی دوباره قدرت و کارکرد و اقتدار دولتهای ملی شده است. از نظر این نحله فکری، تقسیم جهان به شمال و جنوب، جهان اول و یا جهان سوم، دیگر پدیدهای واقعی نیست. این بدین سبب است که جهان توسعهنایافته، در حال توسعه و توسعهیافته به طور گسترده در یکدیگر فرو رفتهاند و در بسیاری از عرصهها نوعی درهمآمیختگی جدی صورت گرفته است، به گونهای که قشربندی سنتی ساختار اجتماعی جهان را دچار مشکل جدی کرده است. جهان پیشرفته در این روند نیز نوعی بازگشت به شاخصهای سنتگرایانه جهان اول و دوم را دنبال میکند. انتقالگراها، پیشبینی جدی از
______________________________
1. Te-contextual
آینده تراژیک جهانی شدن ندارند، و حتی به دنبال این نیستند که یک تیپ ایدئالی ثابت از دنیای جهانی شده در باره جهانی و یا تمدن جهانی ارائه کنند. بلکه انتقالگراها بر این معنا تأکید دارند که جهانی شدن یک فرآیند تاریخی درازمدت است که ابعاد مختلفی از تضادها را در خود جمع کرده است و به طور معناداری عواملی متداخل را در درون خود فراهم آورده است.
با این تحلیل که جهان در حال انتقال به شرایط جدید است و یا در حال بازسازی قدرت سیاسی و دولت ملی و فرهنگ مردمپسند است، انتقالگراها، نظریه طرفداران افراطی جهانی شدن را که معتقد به پایان اقتدار دولت ـ ملتها هستند و همچنین ادعای شکگراها را، که اساساً جهانی شدن را پدیده جدیدی نمیدانند و معتقدند اتفاق معناداری در جهان به وقوع نپیوسته است، رد میکنند. اما آنها موءید نظریه طرفداران بازسازیاند که معتقد به این هستند که قدرتهای ملی و فرهنگهای بومی تحت تأثیر جهانی شدن بازسازی خواهند شد و اقتدار جدیدی به وجود خواهند آورد. بر اساس نظریه طرفداران بازسازی لزوماً دولتهای ملی به وسیله جهانی شدن از بین نمیروند، بلکه برعکس در پاسخ به نیازهای پیچیده و هویت جدید دولتها که به طور فزایندهای با سایر دولتها در هم پیچیدهاند تجدید ساختار میشوند (هلد و همکاران، 1999 ).
نظریه انتقالگراها، در عین حال، با نظریه نسبیتگراها و قائلان به بازسازی و فرا ساختارگراها نیز در تضاد نیست. نسبیتگراها میپذیرند که جهان به صورت انقلابی شاهد تغییر مستمر است، ولی بحث اصلی آنها این است که این تغییرات، تغییرات قطعی مشخص نیست بلکه تغییراتی است نسبی که در بعضی از حوزهها اتفاق میافتد و متناسب با شرایط اجتماعی هر جامعه روند و بازتابهای متفاوتی خواهد داشت. بر این اساس همه بنیادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در حال تغییرند ولی این تغییر نسبی است. از نظر آنها، این تغییرات لزوماً یک جهتگیری مشخص و هویت جهانی مطلق و قطعی ندارد. در این روند، هویتها، فرهنگها، ارزشها و هنجارها به صورت متنوع و متکثری در ارتباط با عوامل متعدد ملی و فرا ملی تغییر کردهاند. قائلان به بازسازی نیز این تغییر را مشاهده کردهاند و معتقدند که این تغییرات منشأ یک نوع انتقال فرهنگی شدهاند. از نظر آنها، مکانیسم این تغییر یک نوع «بازسازی» محلی ـ جهانی است که منجر به تبعیت محض از فرهنگهای موسوم به «مرکزی» و یا عوامل «فرا ملی» میشود و لزوماً از خصیصه بومی و محلی محض
برخوردار نخواهد بود. این بدین معناست که هویت جدید، لزوماً همه عناصرش جدید نیستند، بلکه آمیختهای از هویتهای قدیم و عناصر جدیدند که در فرآیند تغییر، تجدید ساختار شدهاند. فرا ساختارگراها نیز تغییر و تأثیر شدید جهانی شدن را میپذیرند، منتهی آنها با تحمیل فرهنگ خاص برای همه جهان مخالفاند. در واقع دیدگاه فرا ساختارگراها، نگاهی است انتقادی به تحلیلهای سلطهنگرانه به جهانی شدن. با این نگاه، ملاحظه میکنید که دیدگاه انتقالگراها، با دیدگاه نسبیتگراها و بازسازیگراها و فرا ساختارگراها در تزاحم نیست، بلکه این چهار دیدگاه را تحت عنوان «نظریه میانی انتقادی(1)» میتوان منعکس کرد که در درجه اول دیدگاه انتقالگراها را منعکس میکند و در درجه بعدی دیدگاه بازسازیگراها و نسبیگراها و فرا ساختارگراها را شامل میشود. این نظریه از این جهت «میانی» است که گرفتار دیدگاه «افراطی جهانی شدن» و نظریه تفریطی «شکگراها» نشده است و از این جهت «انتقادی» است که روندهای استعماری و سلطهآمیز را مورد انتقاد قرار میدهد. این نظریه، هر چهار دیدگاه را در درون خود میپذیرد و در واقع این چهار دیدگاه هر یک به گونهای به تغییر اجتماعی متأثر از جهانی شدن اشاره دارند. به نظر میرسد نظریه میانی انتقادی نظریه جامعی است از حیث توانایی چند بعدینگری به واقعیت اجتماعی، به این دلیل که انعطاف لازم نظری را برای شرایط پیچیده و غیر ثابت و در حال تغییر دائمی جهان معاصر و از قدرت «انعکاسی و واقعنمایی» برخوردار است.
نتیجهگیری : پارادایم دو جهانی شدنها
از آنچه گفته شد، به صورت گذرا، مفهوم جهانی شدن و پیوستهای مفهومی آن، مثل محلیشدن و منطقهایشدن و محلی ـ جهانی شدن، همراه با گونههای مختلف جهانی شدن مورد بحث قرار گرفت. نظریههای جهانی شدن با رویکردهای متفاوت نیز بخش مهم دیگر این مقاله بود که با آن آشنا شدیم. به نظر میرسد که توضیح ابعاد معرفتی و مفهومی و نظریِ جهانی شدن، به تنهایی منعکسکننده «بنیانهای اساسی تغییر» در دوره معاصر نیست. با توجه به «تغییرات بزرگی» که در دوره جهانی شدن صورت گرفته و این تغییرات «پایانها» و «آغازهای» جدید و به عبارتی «نقطه عطفِ» تاریخی محسوب میشود، فهم این دوره جدید
______________________________
1. Moderated Critical Theory
نیازمند یک پارادایم نظریِ جدید است که توضیحدهنده روندهای جدید تاریخ معاصر ما باشد. در تعریف پارادایم بر این نکته تأکید میشود که «پارادایم منعکسکننده مجموعهای از سوءالها و اعمال و قراردادهای نهادینه است که منعکسکننده نگاه علمی به مسائل یک مقطع خاص تاریخی باشد» (بیلتون، 431:2002 ). بنابراین، پارادایم اسیرِ دوره و زمان خاص است. به همین دلیل، پارادایمهای مدرنیته، به عنوان مثال در قالب مدرنیته ایرانی (آزاد، 17:1380 )، با رویکردهای مختلفی مثل روشنفکری و عقبافتادگی، رویکرد توسعهنایافتگی و یا پارادایم ایدئولوژیگرایی، ضمن اهمیت جامعهشناختی عمیقی که دارد و منشأ نگاه پارادایمی به دوره «مدرنیته ایرانی» است، صرفاً منعکسکننده تاریخ مدرنیته ایرانی و یا مدرنیته معاصر ایرانی است، اما این نوع پارادایمها ظرفیت نگاه به فضای جهانیشده ایرانی و یا فضای دو جهانیشده جدید ایرانی را ندارد. با این نگاه، پارادایمهای مدرنیته، به مرور، رویکرد تاریخی پیدا میکنند و توسعه آنها به روندهای آینده مستلزم بازسازی معرفتی جدید است. این ناتوانی، هم به دلیل بنیادهای متفاوت معرفتی است که در قالب پسا مدرنیسم ظهور پیدا کرده و هم به جهت ظهور ظرفیتها و توسعههای جدید و به عبارتی به دلیل ظهور دوره جدیدی است که به مراتب با ظرفیتهای دوره مدرنیته متفاوت است. مهمترین توسعه اجتماعی معاصر، توسعه «فضای اجتماعی» است که با «دو فضاییشدن جهانیشدنها» اتفاق افتاده است. به دنبال توسعه جدید فضای اجتماعی، ظرفیت جدیدی به جهان واقعی (جهان اول) اضافه شده است که از آن تعبیر به جهانی مجازی (جهان دوم) میشود. در واقع، در درون این دو جهان، که مانند دوقلوهای بههمچسبیده در تعامل با یکدیگرند و بدون یکدیگر استمرار حیات اجتماعی آنها ممکن نیست، دو واقعیت در جریان است که یکی «واقعیت طبیعی» و دیگر «واقعیت مجازی(1)» است (عاملی، 1382 الف و 1382 ب). در این دو جهان، جهانی شدنهای بسیاری (برگر و هانتینگتون، 2002 ) در جریان است که هر یک از قدرت، سرعت، شدت و تأثیر متفاوتی برخوردارند (هلد و همکاران، 1999 ). با این نگاه، از نظر نگارنده، پارادایم بزرگی که منعکسکننده دوره جدید است، پارادایم دو جهانیشدنهاست. فهم دقیق تغییرات جهانِ جهانیشده و فرآیندهای طبیعی و ایدئولوژیک حاکم بر آن مستلزم توجه جدی به وجود این دو جهان موازی است.
______________________________
1. Virtual Reality
دو جهانیشدنها، فرآیندهای جهانی است که در عین حال منعکسکننده دو جهانیگرایی(1)نیز هست. دو جهانیشدنها بیانکننده فرآیندهای جهانی در دو فضای متفاوت است و دو جهانیگراییها اشاره به شکلگیری معرفتهای جدید جهانی نسبت به جهان واقعی و جهان مجازی است. دو جهانیشدنها، در عین حال، منعکسکننده پایانها و آغازهای جدید است. بر این مبنا، نگارنده که در چهار نوشتار دیگر ــ که در یکی به آسیبشناسی جهان معاصر در بستر دو جهانیشدنها، تحت عنوان «دو جهانیشدنها و جامعه جهانی اضطراب» (عاملی، 1382 ب) و در مقالهای دیگر با تکیه بر دو جهانیشدنها، با تحلیل کلگرایانه روندهای آینده جهان (عاملی، 1382 الف) و در نوشتار سوم هویتهای همزمان فردی را با نگاه آیندهگرایانه در فضای دو جهانیشده (عاملی 1382 ج) و در نوشتار انگلیسی به ارتباطات بین دینی در فضای دو جهانیشده (عاملی، 2004 a ) ــ ابعاد پارادایمی دو جهانیشدنها را مورد تأکید قرار داده است، توجه به این موضوع را به لحاظ «فضاشناسی جدید» محوریترین پارادایم برای مطالعه جهان معاصر و جهان آینده تلقی کرده است. به نظر میرسد که دو جهانی شدنها از ظرفیتهای «نظریه فراگیر اجتماعی»، که نیازمند توجه به چندگانگی در شکلگیریهای اجتماعی، پرهیز از تعیّنگرایی و نگاه تطوّر خطّی در تحولات اجتماعی و در نهایت توجه به بیجغرافیا بودن زیست اجتماعی ـ فرهنگی (عبداللهیان، 191:1381 ) است، برخوردار است.
پارادایم دو جهانیشدنها، نگاهی است که در درجه اول بر تمایز بین جهان مدرنیته و جهان جهانیشده تأکید میکند و در درجه بعد به تبیین و متمایز نمودن دو جهان موازی و در عین حال مرتبط و در هم آمیخته میپردازد و جهانیشدنهای متکثری را در درون این دو جهان مورد توجه قرار میدهد. با این نگاه، مهمترین تغییر جهان معاصر که بنیان تغییرات آینده جهان را میسازد، رقابتی شدن جهان واقعی و جهان مجازی است. ظهور جهان جدید یعنی «جهان مجازی(2)» بسیاری از روندها و نگرشها و ظرفیتهای آینده جهان را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. این جهان در واقع به موازات و گاه مسلط بر «جهان واقعی(3)» ترسیم میشود و عینیت واقعی پیدا میکند. این دو جهان از یک رابطه «انعکاسی هندسی(4)»
______________________________
1. Dual Globalism
2. Virtual World
3. Real World
4. Geometrical Reflection
برخوردارند که داد و ستدهای بیشماری بین این دو جهان جریان دارد.
جهان اول با خصیصه جغرافیا داشتن، از نظام سیاسی مبتنی بر دولت ـ ملت برخوردار بودن، طبیعی ـ صنعتی بودن، محسوس بودن و معطوف به احساس قدیمیتر بودن، از جهان دوم قابل تمایز است. جهان دوم نیز با خصیصههایی مثل بیمکانی، فرا زمان بودن، صنعتی بودن محض، عدم محدودیت به قوانین مدنی متکی بر دولت ـ ملتها، برخوردار بودن از معرفتشناسی تغییر شکلیافته پسا مدرن، قابل دسترسی بودن همزمان، روی فضا بودن و برخورداری از فضاهای فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی و سیاسی جدید، از جهان اول به صورت نسبی جدا میشود. این دو جهان در بسیاری از موارد تبدیل به دوقلوهای بههمچسبیده خواهند شد که تعامل فردی و اجتماعی در قلمروهای بسیار، بستگی به «تعاملهای دو جهانی» دارد و ما مواجه هستیم با «دو جهانیشدنهای بههمچسبیده(1)» که حذف یکی از آنها موجب زوال دیگری نیز میشود. آموزش و پرورش آینده، نظامهای تجاری و بانکی در حال و آینده، نظامهای کنترل شهری و شهرسازی، حتی پزشکی جهان آینده برآیند تعامل پیوند خورده این دو جهان است.
جهان دوم، فضای ظهور مفاهیم و مقولهها و «مجازهای واقعی» بسیاری مثل مبارزات احزاب سیاسی مجازی (گیبسون(2)، 2004 )، تضادهای دینی و نهضتی مجازی (کارتزوجیانی(3)، 2004 ) و از همه مهمتر شکلگیری «شهر مجازی» (گین هویزن(4)، 2004 ) در مقابل شهر فیزیکی(5) و مادی (چانگ(6)، 2003 ) است. حضور در جهان مجازی در بعضی از کشورها، مثل سنگاپور، به قدری توسعه پیدا کرده است که قابل مقایسه با جهان مادیشده است (گوبای(7)، 2003 ).
مهمترین تغییری که فضای دو جهانی به وجود آورده تغییر در روابط انسانی است. در واقع، روابط چهره به چهره سنّتی، در سطح وسیعی جای خود را به روابط در فضای مجازی (لارنس(8)، 2003 ) مثل رابطه با واسطه کامپیوتر و یا با واسطه وسایل ارتباط از راه دور و یا وسایل ارتباط جمعی داده است. این تغییر فضای ارتباطی تجربه تعامل اجتماعی متفاوتی را وارد زندگی انسان کرده است. روابط انسانی در فضای مجازی، هم در سطح
______________________________
1. Twin Globalizations
2. Gibson
3. Karatzogianni
4. Geenhuizen
5. Physical City
6. Chang
7. Goby
8. Lawrence
تفریح و سرگرمی و هم در سطح ارتباطات، به منظور یادگیری و آموزش «متصل و پیوسته» (بران(1)، 2003 ) ــ که در مواردی فضای آموزشی مجازی را تبدیل به یک جماعت مجازی آموزشی میکند (هریس(2)، 2003 ) و یا انواع دیگر روابط اجتماعی ــ صورت میگیرد که منعکسکننده تنوع و تکثر روابط اجتماعی در فضای مجازی است. از طرفی، فضای مجازی، جریان اطلاعات را در جامعه تغییر داده است و مسیرهای خاص محلی را تبدیل به تکثر منابع اطلاعاتی کرده است. به وجود آمدن فضای اطلاعاتی مجازی که از خصیصه «بیمکانی(3)» و «فرا مرزی(4)» برخوردار است، منشأ عوض شدن مرزبندیها و اقتدارهای مبتنی بر دولت ـ ملت شده است که از منظر نئورئالیستها(5) تهدید برای یکپارچگی دولتها و از دیدگاه نئولیبرالها(6) فرصت جدیدی برای اقتدار دولتی و از نظر ساختارگراها(7) اساساً از یک نظام «فرا دولت» برخوردار است که در چالش با اقتدار دولت نیست بلکه در یک فضای متفاوت به لحاظ مسیر عمل اجتماعی و عمل دولتی حرکت میکند (استینبرگ و مک دوول(8)، 2003 ). از یک جهت میتوان گفت که جهان دوم، به دلیل ظرفیتهای دیجیتالی (کوب(9)، 244:2003 ) و قدرت انتقال همزمان «درخواستها» و «فرمانها»، جهان ارزانتر، فشردهتر، قابل دسترستر، راحتتر همراه با کارآمدی و بهینهسازی استفاده از انرژی انسان است؛ و از جهت دیگر منشأ چالشهای فرهنگی و اجتماعی بیشمار خواهد شد.
توجه به دو فضاییشدن جهان معاصر، منشأ ظهور نظامهای معرفتی جدید و عمل متفاوت اجتماعی میشود. نظام سیاسی متفاوت، روشهای آموزشی و مدیریتی متمایز و اساساً دولت و شهر بازسازیشده، دو فضایی ایجاد میکند که ظرفیتهای مثبت و در عین حال چالشبرانگیزی را برای دولت و نظام شهری و زندگی روزمره متفاوتی به دنبال خواهد داشت. این بدین معناست که نظریه صرفاً نظریه نیست، بلکه هم منعکسکننده واقعیتهای فردی و اجتماعی و هم تولیدکننده واقعیتهای جدید فردی و اجتماعی خواهد بود.
______________________________
1. Browne
2. Harris
3. Spaceless
4. Trans-Boundary
5. Neorealists
6. Neoliberals
7. Constructivists
8. Steinberg and McDowell
9. Cobb
منابع :
1.آزاد ارمکی، ت. ( 1380 )، مدرنیته ایرانی: روشنفکران و پارادایم فکری عقبماندگی در ایران، تهران: دفتر مطالعاتی ـ انتشاراتی اجتماع.
2.استیگلیتز، ج. ( 1382 )، جهانیسازی و مسائل آن، ترجمه حسن گلریز، تهران: نشر نی.
3.تهرانیان، م و همکاران ( 1380 )، جهانی شدن، چالشها و نا امنیها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
4.پیاژه، ژ. ( 1373 )، پست مدرنیسم و علوم اجتماعی، ترجمه محمدحسن کاظمزاده، تهران: طرح نو.
5.دیویس، ر. ک. و فینک، ل. ( 1373 )، «نقد ادبی قرن بیستم»، ترجمه هاله لاجوردی، ارغنون، شماره 4، ص 1-16.
6.عبداللهیان، ح. ( 1381 )، «عقلانیت و استدلال؛ گفتگو میان نسلها و زنان و مردان»، فصلنامه پژوهشی زنان، دوره 1، شماره 3، ص 183 تا 198.
7.عاملی، س. ر. ( 1382 الف)، «دو جهانیشدنها و آینده جهان»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 69-70، خرداد و تیر 1382، ص 15-28.
8.عاملی، س. ر. ( 1382 ب )، «دو جهانیشدنها و جامعه جهانی اضطراب»، نامه علوم اجتماعی، جلد 11، شماره 1، مهر 1382، ص 143-174.
9.عاملی، س. ر. ( 1382 ج )، «دو جهانیشدنها و هویتهای همزمان آینده»، در کارگاه علمی آیندهاندیشی... ارائه شده است که در وبسایت جامعه اطلاعاتی ایرانی قابل دسترسی است: http://iranwsis.org
10. هال، ه . ( 1375 )، «حیث التفاتی و جهان: بخش نخست وجود و زمان»، ترجمه بهزاد برکت، ارغنون، سال سوم، شماره 11 و 12، ص 161-180.
11. هایدگر، م. ( 1375 )، «عصر تصویر جهان»، ترجمه یوسف اباذری، ارغنون، سال سوم، شماره 11 و 12، ص 1-20.
چند «وبسایت» مهم در حوزه مطالعات جهانی شدن و سازمانهای جهانی
1.منابع مطالعاتی و اندیشههای جهانی شدن زیر نظر دیوید هلد
htttp://www.polity.co.uk/global
2.اخبار و تحقیقات و مطالعات جهانی شدن
http://www.globalizatin.com
3.مجموعه نظریهها، مباحث، سازمانها و اخبار جهانی شدن
http://www.emory.edu/SOC/globalization
4.سایت دولتی جهانی شدن، متعلق به دانشگاه مگ گیل کانادا، که سمینارها و منابع مطالعاتی زیادی را در حوزه جهانی شدن طراحی کرده است.
http://www.governingglobalization.com
5.بانک جهانی
http://www.worldbank/org/
6.سازمان جهانی تجارت
http://www.wto.org/
7.مرکز تحلیل ریسک و قوانین
http://lse.ac.uk/Depts/carr
پایان مقاله